Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
interfere
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfered
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes
U
توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
holds
U
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
U
دریافت کردن گرفتن توقف
overlie
U
قرار گرفتن خفه کردن
posture
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing
U
چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
jammed
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams
U
توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
lionize
U
مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
regional breakpoint
U
نقط ه توقف که در هر جایی از برنامه میتواند قرار بگیرد تا رفع اشکال شود
environ
U
دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
prevents
U
توقف رخ دادن چیزی
prevented
U
توقف رخ دادن چیزی
blocked
U
توقف رویدادن چیزی
measure
U
توقف رخ دادن چیزی
preventing
U
توقف رخ دادن چیزی
blocks
U
توقف رویدادن چیزی
block
U
توقف رویدادن چیزی
prevent
U
توقف رخ دادن چیزی
integrating
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
integrates
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
integrate
U
یکی کردن تابعه اولیه چیزی را گرفتن اختلاط
protects
U
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
U
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
U
توقف آسیب دیدن چیزی
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
stayer
U
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
endings
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending
U
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
arrested
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests
U
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
interrupts
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupt
U
توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
preventative
U
آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
inserts
U
قرار دادن چیزی در چیزی
inserting
U
قرار دادن چیزی در چیزی
insert
U
قرار دادن چیزی در چیزی
piezoelectric
U
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
lies
U
قرار گرفتن
stand
U
قرار گرفتن
lie
U
قرار گرفتن
stymies
U
قرار گرفتن
stymieing
U
قرار گرفتن
stymied
U
قرار گرفتن
stymie
U
قرار گرفتن
lied
U
قرار گرفتن
pew
U
درنیمکت قرار گرفتن
pews
U
درنیمکت قرار گرفتن
colocate
U
کنار هم قرار گرفتن
heel
در پاشنه قرار گرفتن
grade
U
در پایهای قرار گرفتن
surmount
U
بالا قرار گرفتن
surmounts
U
بالا قرار گرفتن
surmounting
U
بالا قرار گرفتن
grades
U
در پایهای قرار گرفتن
surmounted
U
بالا قرار گرفتن
bearing direction
U
جهت قرار گرفتن یاطاقان
attitude
U
حالت قرار گرفتن رفتار
poise of head
U
وضع قرار گرفتن سر روی تن
alignment
U
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
to receive attantion
U
مورد توجه قرار گرفتن
feel the pinch
<idiom>
U
در تنگنای مالی قرار گرفتن
snug
U
بطور دنج قرار گرفتن
attitudes
U
حالت قرار گرفتن رفتار
equitant
U
رویهم قرار گرفتن برگها
aligning
U
دریک ردیف قرار گرفتن
emotionalize
U
تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
align
U
دریک ردیف قرار گرفتن
target pattern
U
شکل قرار گرفتن هدف
bear
U
درسمت قرار گرفتن در سمت
alignments
U
قرار گرفتن نامناسب در صفحه
in one's good books (graces)
<idiom>
U
موردعلاقه شخص قرار گرفتن
alignments
U
قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignment
U
قرار گرفتن مناسب در صفحه
aligns
U
دریک ردیف قرار گرفتن
thermal exposure
U
در معرض حرارت قرار گرفتن
bears
U
درسمت قرار گرفتن در سمت
aligned
U
دریک ردیف قرار گرفتن
bar automatic
U
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
venation
U
ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
luggage compartment
U
محل قرار گرفتن جامه دان
trifle
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
averaging
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
haul defilade
U
تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
formats
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlap
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
take cover
U
پشت جان پناه قرار گرفتن
averaged
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlaps
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
format
U
قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
average
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages
U
میانه قرار دادن میانگین گرفتن
in situ
U
[قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
overlapped
U
بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
trifles
U
بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
locating
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
U
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
battery groung pattern
U
وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
grain orientation
U
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
unwarned exposed
U
به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
trail
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
succeed
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure
U
درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
pillow
U
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trailing
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chopped
U
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
pillows
U
بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
trails
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
chop
U
زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
succeeds
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
succeeded
U
بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
trailed
U
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
U
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
swopped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swopping
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swapped
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swaps
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swap
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
swops
U
توقف استفاده از یک برنامه قرار دادن موقت آن در محل ذخیره سازی , اجرای برنامه ریگر و پس از خاتمه بازگشت به برنامه اولی
texture
U
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
exposure
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
exposures
U
در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish crossover
U
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
textures
U
طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
quivering
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quiver
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers
U
بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
dehydrogenize
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
dehydrogenate
U
هیدروژن چیزی را گرفتن بدون هیدروژن کردن
put in
U
قرار دادن چیزی در
cardinal points effect
U
اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
contains
U
قرار دادن چیزی در درون
contain
U
قرار دادن چیزی در درون
setover
U
روی چیزی قرار دادن
contained
U
قرار دادن چیزی در درون
embowel
U
در شکم چیزی قرار دادن
preorbital
U
واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
superposition
U
قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
intruder
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
intruders
U
قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
positioned
U
قرار دادن چیزی در محل خاص
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
hang
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs
U
قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
substituting
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
superimposes
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimposing
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
superimpose
U
قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
top
U
بخش ای که در بالاترین قسمت چیزی قرار دارد
encapsulated
U
چیزی که درون چیز دیگری قرار دارد
substitute
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
substituted
U
قرار دادن چیزی درمحل چیز دیگر.
aligned
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions
U
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
extension
U
کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align
U
اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
to obtain something
U
گرفتن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گرفتن چیزی
to bring something
U
گرفتن چیزی
dehumidify
U
نم چیزی را گرفتن
dehydrate
U
اب چیزی را گرفتن
format
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
caban
U
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats
U
روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
To treat something as a joke
U
چیزی را بشوخی گرفتن
to turn a blind eye to something
U
چیزی را نادیده گرفتن
to let something slip
U
چیزی را نادیده گرفتن
grabbed
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
rigid adherence to a thing
U
محکم گرفتن چیزی
grabbing
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
to seize something
[from somebody]
U
چیزی را گرفتن
[از کسی]
grabs
U
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grip
U
محکم گرفتن چیزی
decarbonize
U
زغال چیزی را گرفتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com