Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
descriptor
U
توصیف گر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
qualification
U
توصیف
delineation
U
توصیف
qualifier
U
توصیف کننده
qualifiers
U
توصیف کننده
indescribably
U
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
unaccountable
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
indescribable
U
توصیف ناپذیر نامعلوم
unspeakable
U
توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
characterised
U
توصیف کردن
characterises
U
توصیف کردن
characterising
U
توصیف کردن
characterize
U
توصیف کردن
characterized
U
توصیف کردن
characterizes
U
توصیف کردن
characterizing
U
توصیف کردن
portray
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrayed
U
توصیف کردن مجسم کردن
portraying
U
توصیف کردن مجسم کردن
portrays
U
توصیف کردن مجسم کردن
qualifies
U
توصیف کردن
qualify
U
توصیف کردن
description
U
توصیف تشریح
description
U
توصیف
descriptions
U
توصیف تشریح
descriptions
U
توصیف
shading
U
توصیف
describe
U
توصیف کردن وصف کردن
described
U
توصیف کردن وصف کردن
describes
U
توصیف کردن وصف کردن
describing
U
توصیف کردن وصف کردن
narration
U
توصیف
self explanatory
U
بی نیاز از توصیف
self-explanatory
U
بی نیاز از توصیف
unutterable
U
غیر قابل توصیف
unutterably
U
غیر قابل توصیف
ineffable
U
شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
indefinable
U
توصیف نشدنی
indefinably
U
توصیف نشدنی
ccitt v.
U
در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
characterization
U
توصیف صفات اختصاصی
characterization
U
توصیف شخصیت
data descriptor
U
توصیف گر داده ها
delineator
U
توصیف کننده
describable
U
قابل توصیف
recommendable
U
قابل توصیف
dictatorship of proletariat
U
اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
false description
U
توصیف غلط
illusionism
U
نگارش یا توصیف منافر وهمی
job description
U
توصیف شغلی
qalified
U
توصیف شده
self explaining
U
بی نیاز از توصیف
task state descriptor
U
توصیف گر حالت کار
task state descriptor
U
توصیف کننده وضعیت وفیفه
termless
U
بی پایان غیر قابل توصیف
zoography
U
علم توصیف جانوران وخوی انان
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
Religion was portrayed in a negative way.
U
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
The documentary tries to be truthful to the events.
U
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
electrographic architecture
U
[واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
historic character
U
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
Sophrosyne
U
وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com