Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lift fan
U
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
liftjet
U
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
lift thrust
U
نسبت برا به تراست
turbofan
U
موتوری با میزان سوخت معین که تراست بیشتری نسبت توربوجت ایجاد میکند
multiplier principle
U
اصل ضریب افزایش سرمایه نسبت بین افزایش سرمایه گذاری و بالا رفتن درامد
scale up
U
افزایش به نسبت ثابت
scale
U
کمتریا افزایش نسبت
variable geometry engine
U
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
mark up price inflation
U
تورم ناشی از افزایش قیمت نسبت به هزینه
leverage
U
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
U
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
attributable
U
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
scsi
U
پیشرفتی که باعث افزایش نرخ ارسال داده نسبت به مشخصات اصلی JCSI میشود
nationallism
U
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
currency depreciation race
U
تخفیف قیمت پول رایج کشور نسبت به پول سایرممالک که باعث افزایش صادرات میشود
unesco (= united nations educational
U
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
margin propensity to consume
U
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
rates
U
نسبت
relational
U
نسبت
relation
U
نسبت
in the ratio of
U
به نسبت
to
U
تا نسبت به
proportional
U
به نسبت
the rat of to
U
نسبت دو به سه
t ratio
U
نسبت تی
in connexion with
U
نسبت به
in proprotion to
U
نسبت به
in regard to
U
نسبت به
in relation to
U
نسبت به
in respect of
U
به نسبت
in respect of
U
نسبت به
in regard of
U
نسبت به
ratio
U
نسبت
proportions
U
نسبت
towards
U
نسبت به
proportion
U
نسبت
kinship
U
نسبت
rapport
U
نسبت
than
U
نسبت به
respects
U
نسبت
quotients
U
نسبت
quotient
U
نسبت
format
U
نسبت
ratios
U
نسبت
formats
U
نسبت
respect
U
نسبت
rate
U
نسبت
uncross
U
نسبت
with respect to
U
نسبت به
In what proportion ?
U
به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten .
U
به نسبت یک به ده
bearing
U
نسبت
as compared to
U
نسبت به
cognation
U
نسبت
apropos of
U
نسبت به
compression ratio
U
نسبت تراکم
affine
U
نسبت سلبی
price ratio
U
نسبت قیمت
control ratio
U
نسبت فرمان
correlation ratio
U
نسبت همبستگی
porosity
U
نسبت روزنه ها
cost benefit ratio
U
نسبت فایده
progressive ratio
U
نسبت تصاعدی
progenitorship
U
نسبت جدی
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
affine
U
نسبت ازدواجی
ionic ratio
U
نسبت یونی
contact ratio
U
نسبت تماس
relationships
U
وابستگی نسبت
relationship
U
وابستگی نسبت
current ratio
U
نسبت جاری
prorenata
U
نسبت موافق
proximity of blood
U
قرابت نسبت
percentages
U
نسبت یا درصد
acidity coefficient
U
نسبت اکسیژن
abundance ratio
U
نسبت فراوانی
absorption ratio
U
نسبت جذب
deposit ratio
U
نسبت سپرده
percentage
U
نسبت یا درصد
relativization
U
نسبت دادن
reduction ratio
U
نسبت کاهش
recycling ratio
U
نسبت بازگردانی
connexions
U
بستگی نسبت
activity ratio
U
نسبت فعالیت
ratio detector
U
اشکارساز نسبت
ratio of transformer
U
نسبت مبدل
transformer ratio
U
نسبت مبدل
oxygen ration
U
نسبت اکسیژن
recycle ratio
U
نسبت بازگردانی
connection
U
بستگی نسبت
favouritism
U
مساعدت نسبت به
baud rate
U
نسبت باود
bypass ratio
U
نسبت کنارگذاری
impute
U
نسبت دادن
imputed
U
نسبت دادن
one's complement
U
متمم نسبت به یک
ascribe
U
نسبت دادن
mobility ratio
U
نسبت تحرک
nines complement
U
متمم نسبت به 9
bear on
U
نسبت داشتن
ascribing
U
نسبت دادن
ascribes
U
نسبت دادن
imputes
U
نسبت دادن
inverse ratio
U
نسبت معکوس
assion
U
نسبت دادن
aspect ratio
U
نسبت دید
aspect ratio
U
نسبت تصویر
aspect ratio
U
نسبت صفحه
ascribable
U
نسبت دادنی
ascribed
U
نسبت دادن
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
cash ratio
U
نسبت نقدینگی
correspondingly
U
بهمان نسبت
imputing
U
نسبت دادن
operating ratio
U
نسبت عملیاتی
blood
U
نسبت خویشاوندی
magnetogyric ratio
U
نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio
U
نسبت نقدینگی
into
U
نسبت به مقارن
lay to
U
نسبت دادن به
mole ratio
U
نسبت مولی
hit ratio
U
نسبت اصابت
us
U
نسبت بما
distribution ratio
U
نسبت توزیع
he is faithful to me
U
نسبت به من باوفاست
to behave toward
U
رفتارکردن نسبت به
to do by
U
رفتارکردن نسبت به
gyromagnetic ratio
U
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
U
نسبت سریدن
image ratio
U
نسبت تصویر
impedance ratio
U
نسبت امپدانس
impluse ratio
U
نسبت ضربه
velocity ratio
U
نسبت سرعت
ten's complement
U
متمم نسبت به 01
imputation
U
نسبت دادن
advalorem
U
به نسبت قیمت
imputable
U
نسبت دادنی
there is nothing wanting
U
چیزی کم نسبت
toward
U
بطرف نسبت به
rate
U
اندازه نسبت
to put down
U
نسبت دادن
visibility
U
نسبت دید
transmissivity
U
نسبت فرافرستی
transformation ratio
U
نسبت تبدیل
credits
U
نسبت دادن
crediting
U
نسبت دادن
credited
U
نسبت دادن
credit
U
نسبت دادن
rates
U
اندازه نسبت
factor proportion
U
نسبت عوامل
feedback ratio
U
نسبت فیدبک
relation
U
رابطه نسبت
fineness ratio
U
نسبت فرافت
regards
U
باره نسبت
regarded
U
باره نسبت
regard
U
باره نسبت
two's complement
U
متمم نسبت به دو
error ratio
U
نسبت خطا
feedback ratio
U
نسبت پس خوراند
abundance
U
نسبت فراوانی
attribution
U
نسبت دادن
attributing
U
نسبت دادن
water cement ratio
U
نسبت اب و سیمان
weight ratio
U
نسبت وزن
self relative
U
نسبت بخود
roundness
U
نسبت گردی
saving ratio
U
نسبت پس انداز
scale down
U
به نسبت ثابت
settlement ratio
U
نسبت نشست
attributes
U
نسبت دادن
sensitivity ratio
U
نسبت حساسیت
scalling factor
U
نسبت اشل
selection ratio
U
نسبت گزینش
viscosity ratio
U
نسبت گرانروی
strength ratio
U
نسبت استحکام
in d. of
U
با بی اعتنایی نسبت به
attribute
U
نسبت دادن
shunt ratio
U
نسبت شنت
voltage ratio
U
نسبت ولتاژ
stress ratio
U
نسبت تنش
void ratio
U
نسبت منفذها
impluse ratio
U
نسبت ایمپولز
absolute paths
U
مسیر نسبت به یک مبنا
capital job ratio
U
نسبت سرمایه به شغل
file activity ratio
U
نسبت فعالیت پرونده
composition
U
نسبت اجزاء سازنده
acoustically
U
نسبت به صدا یا شنوایی
ratio
U
نسبت معین وثابت
baud rate
U
نسبت علائم درثانیه
air/fuel ratio
U
نسبت هوا به سوخت
metaphsics
U
نسبت بهشتی و دانش
gear transmission ratio
U
نسبت دنده گیربکس
ratios
U
نسبت یک عدد به دیگری
compositions
U
نسبت اجزاء سازنده
incapable of pain
U
بیحس نسبت بدرد
beneficial ownership
U
مالکیت به نسبت منافع
composition
U
نسبت اجزای سازنده
current transfer ratio
U
نسبت انتقال جریان
ratios
U
نسبت معین وثابت
gear ratio
U
نسبت چره دنده ها
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com