English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to court favour U توجه و التفات کسی را طلب کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
draw attention U توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
favoring U التفات
favored U التفات
gratia U التفات
favor U التفات
favouring U التفات
favours U التفات
favors U التفات
favour U التفات
screamer U اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
by courtesy U ازراه التفات
gratuities U التفات سپاسگزاری
gratuity U التفات سپاسگزاری
it is very kind of you U خیلی التفات کردید
in with <idiom> U دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
do me this kindness U این التفات رادرباره بنده
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
to take keep U توجه کردن
welfare U توجه کردن
attending U توجه کردن
tent U توجه کردن
to watch over U توجه کردن
to llok U توجه کردن
mark U توجه کردن
tents U توجه کردن
attend U توجه کردن
pay attention <idiom> U توجه کردن
take care of U توجه کردن از
marks U توجه کردن
get with it <idiom> U توجه کردن
figure on U توجه کردن
attends U توجه کردن
perpend U توجه کردن
to call U توجه کسیراجلب کردن
focus U متمرکز کردن توجه
distract U منحرف کردن توجه
focused U متمرکز کردن توجه
distracts U منحرف کردن توجه
focuses U متمرکز کردن توجه
focussed U متمرکز کردن توجه
to come in to notice U جلب توجه کردن
attends U توجه یا رسیدگی کردن
focusses U متمرکز کردن توجه
attend U توجه یا رسیدگی کردن
attending U توجه یا رسیدگی کردن
focussing U متمرکز کردن توجه
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
feather one's nest <idiom> U به علائق خود توجه کردن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
catch one's eye <idiom> U توجه کسی را جلب کردن
to pay attention to something [someone] U به چیزی [کسی ] توجه کردن
to turn a d. ear to U توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
upstages U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging U توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged U توجه دیگران را به خود جلب کردن
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
to put somebody in a backwater U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
adverts U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to put somebody on the back burner U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
attention U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
attentions U توجه کافی کردن به اجرای بخشی از برنامه
advert U توجه کردن مخفف تجارتی کلمهء advertisement
to shunt somebody aside U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی کمتر توجه کردن [اصطلاح مجازی]
audit U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
auditing U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
audits U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audited U توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
to notice U توجه کردن [ملاحضه کردن ]
wards U نگهداری کردن توجه کردن
ward U نگهداری کردن توجه کردن
notes U توجه کردن ذکر کردن
note U توجه کردن ذکر کردن
noting U توجه کردن ذکر کردن
audited U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
audits U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
to ingratite oneself U خودرا طرف توجه قرار دادن خود شیرینی کردن
audit U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
zero in on <idiom> U تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
auditing U یات استفاده از سیستم با توجه کردن به تراکنشهای انجام شده .
weighting U مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
favourites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favorites U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
questionof interest U پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favourite U طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
service U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
serviced U منفعه توجه و حفظ کردن خدمات دولتی و عمومی وفیفه مامور دولت
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to watch for certain symptoms U توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
regards U توجه
attendances U توجه
cares U توجه
cared U توجه
regard U توجه
attendance U توجه
noting U توجه
note U توجه
tendance U توجه
regarded U توجه
notes U توجه
unconsidered U بی توجه
care U توجه
oblivious U بی توجه
inattentive U بی توجه
attention U توجه
attentions U توجه
keep U توجه
re U با توجه به
re- U با توجه به
keeps U توجه
heedfully U با توجه
heedfulness U توجه
remarks U توجه
remark U توجه
remarked U توجه
turn to U توجه
mindfully U با توجه
mindfulness U توجه
remarking U توجه
assiduity U توجه
advertency U توجه
advertence U توجه
attention to orders U توجه
unresponsive U بی توجه
attentiveness U توجه
listless U بی توجه
NB U توجه!
adverence U توجه
listlessly U بی توجه
heed U توجه
heeded U توجه
heeding U توجه
heeds U توجه
considerable U قابل توجه
remarkable U جالب توجه
tentless U بی توجه بی دقت
riding high <idiom> U جالب توجه
interests U توجه نظر
for this purpose <adv.> U با توجه به این
notation U ثبت توجه
remarkable U قابل توجه
notations U ثبت توجه
interest U توجه نظر
favoured U طرف توجه
see after U توجه داشتن به
to drive at U توجه داشتن به
hypoprosessis U فقدان توجه
introversion U توجه بدرون
noticeable U قابل توجه
to be d. to U توجه نکردن به
Take care of the infant. U از نوزاد توجه کن
intentness U سرگرمی توجه
yummy U جالب توجه
hypoprosexia U فقدان توجه
Your attention please. U توجه فرمایید !توجه فرمایید !
liberals U جالب توجه
liberal U جالب توجه
self care U توجه از خود
unscrupulous U بی توجه به نیک و بد
unwitting U بی توجه بی هوش
favor U توجه مرحمت
attention to orders U توجه کنید
span of attention U فراخنای توجه
attention span U فراخنای توجه
observingly U از روی توجه
substantial U قابل توجه
field of attention U میدان توجه
auspice U حسن توجه
favoring U توجه مرحمت
consideration U توجه تامل
favored U توجه مرحمت
considerations U توجه مراعات
considerations U توجه تامل
oyez U توجه کنید
striking U قابل توجه
strikingly U قابل توجه
attention seeking U توجه طلب
attention getting U توجه طلب
on this <adv.> U با توجه به این
tendency U توجه استعداد
tendencies U توجه استعداد
wistfulness U توجه دقت
noteworthy U قابل توجه
polarities U توجه به قطب
look after U توجه داشتن به
polarity U توجه به قطب
hereunto <adv.> U با توجه به این
hereto <adv.> U با توجه به این
attention deficit U کاستی توجه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com