Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
unilateral agreement
U
توافق یک جانبه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
reciprocal agreement
U
توافق دو جانبه
Other Matches
tripartite pact
U
قرارداد سه جانبه میثاق سه جانبه
We have agreed in princeple .
U
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
U
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
partite
U
جانبه
mutual
U
دو جانبه
one legged
U
یک جانبه
bilateral
U
دو جانبه
one-way
U
یک جانبه
one way
U
یک جانبه
trilateral
U
سه جانبه
tripartite
U
سه جانبه
unilateral
U
یک جانبه
reciprocal
U
دو جانبه
ex parte
U
یک جانبه
unilaterally
U
یک جانبه
blind transportation
U
ارسال یک جانبه
triparite
U
سه نسخهای سه جانبه
tripartite pact
U
پیمان سه جانبه
unilaterally
U
یک جانبه تک سویه
unilateral agreement
U
قرارداد یک جانبه
bilateral contract
U
قرارداد دو جانبه
unilateral declaration
U
بیانیه یک جانبه
wall-to-wall
U
همه جانبه
bilateral monopoly
U
انحصار دو جانبه
one sided
U
یک جانبه مغرضانه
synchronous converter
U
تبدیلگر دو جانبه
multilateral
U
چند جانبه
unilateral
U
یک جانبه تک سویه
unilateral contract
U
قرارداد یک جانبه
quadrilateral
U
چهار جانبه
widespread
U
همه جانبه
reciprocal agreement
U
قرارداد دو جانبه
quadrilaterals
U
چهار جانبه
dual agent
U
عامل دو جانبه
match
U
رویارویی بازیهای دو جانبه
Bilateral contract.
U
پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
double agent
U
عامل اطلاعاتی دو جانبه
duopsony
U
انحصار دو جانبه خرید
matches
U
رویارویی بازیهای دو جانبه
unilateral contract
U
تعهد یک جانبه ایقاع
trusts
U
انحصارات چند جانبه
trusted
U
انحصارات چند جانبه
total war
U
جنگ همه جانبه
dual agent
U
عامل اطلاعاتی دو جانبه
double agents
U
عامل اطلاعاتی دو جانبه
multilateral contract
U
قرارداد چند جانبه
multilateral trade
U
تجارت چند جانبه
mutilateral agreement
U
موافقت چند جانبه
trust
U
انحصارات چند جانبه
quadruple pact
U
پیمان چهار جانبه
bilateral treaty
U
معاهده یا معاهدات دو جانبه
duopoly
U
انحصار دو جانبه فروش
quadruple pact
U
میثاق چهار جانبه
imperfect oligopoly
U
انحصار چند جانبه ناقص
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
oligopsony
U
انحصار چند جانبه خرید
siege mentality
U
دشمن پنداری همه جانبه
complete oligopoly
U
انحصار چند جانبه کامل
collusive oligopoly
U
انحصار چند جانبه سازشکارانه
extensive cultivation
U
توسعه همه جانبه کشت وکار
bilateral infrastructure
U
سازمان داخلی متشکل ازاعضای دو جانبه تشکیلات دوجانبه
res inter alios
U
debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
assistance
U
کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
concent
U
توافق
commensurability
U
توافق
consenting
U
توافق
adaptations
U
توافق
consent
U
توافق
commensurableness
U
توافق
maladapted
U
بی توافق
agreement
U
توافق
band
U
توافق
conciliation
U
توافق
accommodations
U
توافق
accommodation
U
توافق
concord
U
توافق
consents
U
توافق
bands
U
توافق
concerts
U
توافق
concert
U
توافق
consistency
U
توافق
consented
U
توافق
accorded
U
توافق
agreements
U
توافق
settlements
U
توافق
to come to an understanding
U
توافق
coincidences
U
توافق
coincidence
U
توافق
analogies
U
توافق
rapport
U
توافق
analogy
U
توافق
settlement
U
توافق
keeping
U
توافق
adaptation
U
توافق
accord
U
توافق
accords
U
توافق
concurrence
U
توافق
game theory
U
این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
consistence
U
توافق سازگاری
correspondence principle
U
اصل توافق
disconformity
U
عدم توافق
discordance
U
عدم توافق
dissidence
U
عدم توافق
compromiser
U
توافق کار
conformation
U
سازش توافق
conformable
U
قابل توافق
plea agreement
U
توافق مدافعه
conconancy
U
توافق صدا
concordat
U
توافق دوستانه
consonance
U
توافق صدا
basic agreement
U
توافق اولیه
frame agreement
U
توافق اولیه
synesis
U
توافق معانی
inadaptable
U
توافق ندادنی
inconsonantly
U
باعدم توافق
inharmoniousness
U
عدم توافق
maladaptation
U
عدم توافق
speaking with prosecutor
U
توافق باشاکی
give-and-take
U
آماده به توافق
master agreement
U
توافق اولیه
skeleton agreement
U
توافق اولیه
outline agreement
U
توافق اولیه
harmonometer
U
توافق سنج
his painting lacked repose
U
نقاشی وی توافق
mutual agreement
U
توافق طرفین
understanding
U
توافق تظر
maladjusted
U
بی توافق دژسازگار
disparities
U
عدم توافق
disparity
U
عدم توافق
deals
U
توافق تجاری
deal
U
توافق تجاری
maladjustments
U
عدم توافق
breached
U
خطای رد یک توافق
disagreement
U
عدم توافق
disagreements
U
عدم توافق
adaptable
U
قابل توافق
consensus
U
توافق عام
adhesion
U
همبستگی توافق
breach
U
خطای رد یک توافق
breaches
U
خطای رد یک توافق
understandings
U
توافق تظر
maladjustment
U
عدم توافق
adaptability
U
توافق سازگاری
adaptation
U
توافق سازش
adaptations
U
توافق سازش
consistency
U
توافق سازگاری
accompt
U
سازگاری توافق
adaptableness
U
قابلیت توافق
modus vivendi
U
توافق موقت
reach an agreement
U
به توافق رسیدن
arbitration agreement
U
توافق بر حکمیت
agreement of arguments
U
توافق نشانوندها
agreement coefficient
U
ضریب توافق
collective agreement
U
توافق جمعی
accordance
U
وفق توافق
adaptiveness
U
قوه توافق
adaption
U
توافق سازش
tripartite declaration of 0
U
اعلامیه سه جانبه 0591 اعلامیهای که در ان دولتهای امریکا و انگلستان و فرانسه امامیت ارضی اسرائیل و نیزوضع موجود فلسطین راتضمین کردند
approve
U
توافق در مورد چیزی
variance
U
مغایرت عدم توافق
odds
U
عدم توافق مغایرت
compromising
U
توافق مصالحه کردن
adaptability
U
قابلیت توافق و سازش
meet someone half-way
<idiom>
U
به توافق رسیدن با کسی
approving
U
توافق در مورد چیزی
approves
U
توافق در مورد چیزی
come to an agreement
U
توافق حاصل کردن
plea bargain
U
توافق مدافعه
[حقوق]
compromises
U
توافق مصالحه کردن
agreement
U
معاهده و مقاطعهء توافق
skeleton agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
settlements
U
حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization
U
توافق با ایین و رسوم
frame agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
settlement
U
حل و فصل توافق بنگاه
consensus
U
توافق ورضایت عمومی
compromise
U
توافق مصالحه کردن
agreements
U
معاهده و مقاطعهء توافق
basic agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
U
چهارچوب توافق
[حقوق]
abidance
U
رفتار برطبق توافق
discordantly
U
از روی عدم توافق
inconsonance
U
عدم توافق ناهماهنگی
bilateral spotting
U
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
out of court settlement
U
توافق بدون محکمه
[حقوق]
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
break
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
breaks
U
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
unless otherwise agreed
U
اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments
U
توافق در پرداخت های قسطی
to settle out of court
U
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
adhering
U
توافق داشتن متفق بودن
undertake
U
توافق برای انجام کاری
undertaken
U
توافق برای انجام کاری
undertakes
U
توافق برای انجام کاری
inadaptable
U
غیر قابل توافق ناسازگار
inadaptability
U
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
collusion
U
توافق میان فروشندگان یک کالا
acclimatation
U
توافق بااب و هوای یک محیط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com