Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
seasickness
U
تهوع وبهم خوردگی حال در سفر دریا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
seasick
U
مبتلا به استفراغ وبهم خوردگی حال در سفردریا
continental shelf
U
مقداری از خاک زیر اب دریا که از حاشیه ابهای ساحلی یک کشورشروع و به خطی که از ان اولین شیب تند قعر دریا اغاز میشود و ارتفاع ان باید بایداز سطح دریا 002 متر باشدختم میشود
hair crack
U
شکاف خوردگی ترک خوردگی
brattle
U
صدای پچ پچ وبهم خوردن بشقاب
neap tide
U
کشندکمینه اب دریا حداقل جذر ومد نهایی اب دریا
isovelocity
U
نقاط هم سرعت اب دریا خطوط متحدالسرعت اب دریا
blundered
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundering
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
churned
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churn
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
churns
U
دائما وشدیداچیزی را تکان دادن وبهم زدن
blunders
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
close grained
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain
U
دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
blunder
U
دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
mean sea level
U
سطح متوسط ابهای دریا تراز میانگین ابهای دریا
nausea
U
تهوع
mal de mer
U
تهوع
sick headache
U
تهوع
adnauseam
U
تهوع
sicknesses
U
حالت تهوع
qualmish
U
دچارحالت تهوع
adnauseam
U
بدرجهء تهوع
nauseating
U
تهوع اور
morning sickness
U
تهوع بامدادی
queasy
U
تهوع اور
nausea
U
حالت تهوع
nauseous
U
تهوع اور
sickening
U
تهوع اور
queasiness
U
حالت تهوع
qualm
U
حالت تهوع
fulsome
U
تهوع اور
qualms
U
حالت تهوع
queasily
U
با حالت تهوع
queazy
U
تهوع اور
sickness
U
حالت تهوع
nauseousness
U
تهوع اوری
nauseant
U
تهوع اور
I feel nauseated.
U
حالت تهوع دارم.
sickener
U
چیز تهوع اور
to be sick
U
حال تهوع داشتن
to feel sick
U
حال تهوع داشتن
sickish
U
تااندازهای تهوع اور
emetic gas
U
گاز تهوع اور
vomiting agent
U
عامل تهوع اور
wamble
U
احساس تهوع کردن
nauseate
U
حالت تهوع دست دادن
nauseated
U
حالت تهوع دست دادن
nauseates
U
حالت تهوع دست دادن
carsickness
U
تهوع در اثر بودن در اتومبیل
nauseant
U
دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
mawkish
U
حالت تهوع نسبت به غذای بدمزه
i sickened at the sight
U
از دیدن ان حال تهوع بمن دست داد
holding anchorage
U
لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
wears
U
خوردگی
wear
U
خوردگی
chafing
U
خوردگی
chafes
U
خوردگی
corrosion
U
خوردگی
chafe
U
خوردگی
corrsion
U
خوردگی
erosion
U
خوردگی
abrasions
U
خوردگی
abrasion
U
خوردگی
erosion-corrosion
U
خوردگی
induration
U
پینه خوردگی
rancidity
U
باد خوردگی
intercrystalline corrosion
U
خوردگی کریستالی
ruga
U
تاب خوردگی
queasiness
U
بهم خوردگی
inurement
U
پینه خوردگی
turmoil
U
بهم خوردگی
kink
U
پیچ خوردگی
rugosity
U
چروک خوردگی
crossing out
U
قلم خوردگی
twisting
U
پیچ خوردگی
indisposedness
U
بهم خوردگی
surface corrosion
U
خوردگی سطحی
galvanic corrosion
U
خوردگی گالوانیکی
folium
U
چین خوردگی
fissuration
U
ترک خوردگی
twist
U
پیچ خوردگی
fraction
U
ترک خوردگی
twists
U
پیچ خوردگی
erosion corrosion
U
خوردگی- فرسودگی
electrolytic corrosion
U
خوردگی الکترولیتی
electrochemical corrosion
U
خوردگی الکتروشیمیایی
graphitic corrosion
U
خوردگی گرافیتی
corrosive action
U
اثر خوردگی
torsion
U
پیچ خوردگی
backfall
U
زمین خوردگی
wrinkling
U
چین خوردگی
wrinkles
U
چین خوردگی
wrinkle
U
چین خوردگی
pliature
U
چین خوردگی
fractions
U
ترک خوردگی
cancellation
U
قلم خوردگی
ricks
U
پیچ خوردگی
ricking
U
پیچ خوردگی
ricked
U
پیچ خوردگی
cracking
U
ترک خوردگی
muss
U
بهم خوردگی
rick
U
پیچ خوردگی
vermiculation
U
کرم خوردگی
folding
U
چین خوردگی
uneasiness
U
بهم خوردگی
shrinkage
U
چروک خوردگی
collission
U
بهم خوردگی
screw
U
پیچ خوردگی
screws
U
پیچ خوردگی
disbandment
U
برهم خوردگی
indispositions
U
بهم خوردگی مزاج
corrosion pit
U
فرورفتگی در اثر خوردگی
indisposition
U
بهم خوردگی مزاج
he is recovered from his cold
U
سرما خوردگی او برطرف شد
caries
U
کرم خوردگی دندان
folding test
U
ازمایش چین خوردگی
anticorrosive protection
U
حفافت در برابر خوردگی
bending over test
U
ازمایش چین خوردگی
disorderliness
U
اختلال بهم خوردگی
hot crack
U
ترک خوردگی گرم
slight cold
U
سرما خوردگی کم یا جزئی
stress corrosion
U
خوردگی در اثر تنش
amusements
U
فریب خوردگی پذیرایی
deception
U
حیله فریب خوردگی
revolt
U
بهم خوردگی انقلاب
revolts
U
بهم خوردگی انقلاب
fold
U
چین خوردگی زمین
cavities
U
کرم خوردگی دندان
turn one's stomach
<idiom>
U
باعث حال به هم خوردگی
deceptions
U
حیله فریب خوردگی
trainsick
U
دچاربهم خوردگی حال
turns
U
پیچ خوردگی قرقره
turn
U
پیچ خوردگی قرقره
worm hole
U
جای کرم خوردگی
folds
U
چین خوردگی زمین
amusement
U
فریب خوردگی پذیرایی
folded
U
چین خوردگی زمین
cavity
U
کرم خوردگی دندان
corrosion control
U
جلوگیری و کنترل خوردگی
cross folding test
U
ازمایش چین خوردگی عرضی
upset _
U
برهم زنی بهم خوردگی
stainless steel
U
فولاد مقاوم در برابر خوردگی
cold cracking
U
ترک خوردگی فلز سرد
wear
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion
U
زنگ خوردگی فرسایش شیمیایی
he is rather i. than sick
U
بهم خوردگی یاساکت دارد
wears
U
فرسایش خوردگی جنگ افزارها
corrosion resistant
U
مقاومت در برابر خوردگی وزنگ زدگی
to knock under
U
تن دردادن اقراربزمین خوردگی کردن ازپادرامدن
carsick
U
مبتلا به بهم خوردگی حال دراتومبیل
oxygen tent
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tents
U
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
structural damage
U
خسارت ناشی از خرابی یاترک خوردگی ساختمان
nurse a cold
U
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
varus
U
پیچ خوردگی پابسوی درون چنبرشدگی پاازدرون
monel
U
الیاژی از نیکل و کبالت که دربرابر خوردگی مقاوم است
airsick
U
مبتلا بکسالت و بهم خوردگی مزاج در اثر پرواز
windage
U
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
nauseously
U
بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
mean sea level
U
ارتفاع متوسط از سطح دریا ارتفاع متوسط اب دریا
crevice corrosion
U
خوردگی ناشی از وجود ترک مویی یا درز در ساختمان یک قطعه
damask
U
سیاهی و یارنگی که براثر خوردگی روی فولاد صیقلی فاهر میشود
passivating
U
پوشاندن سطح فلزات با لایهای از مواد خنثی یا بی اثربرای جلوگیری از خوردگی الکتروشیمیائی
plasma plating
U
ضد خوردگی و مقاوم دربرابر سایش روی سطح توسط جریان بسیار داغ
pitting corrosion
U
سوراخهائی که در سطح بتن یا فلز در اثر خوردگی ایجاد میشود و به کرم خوراکی معروف است
high tides
U
مد دریا
high tide
U
مد دریا
at sea
U
در دریا
asea
U
به دریا
asea
U
در دریا
high water line
U
خط مد دریا
channel
U
دریا
acajou
U
دریا
benthos
U
ته دریا
sea
U
دریا
holm
U
دریا
high water
U
مد دریا
sea foam
U
کف آب دریا
ocean foam
U
کف آب دریا
beach foam
U
کف آب دریا
spume
U
کف آب دریا
seas
U
دریا
lough
U
اب دریا
meerschaum
U
کف دریا
meerscham
U
کف دریا
bree
U
دریا
ground
U
کف دریا
cuttle bone
U
کف دریا
cuttlebone
U
کف دریا
sea foam
U
کف دریا
sea froth
U
کف دریا
sepiolite
U
کف دریا
d.j.'s locker
U
ته دریا
on the sea
U
دریا
floods
U
رو د دریا
the deep
U
دریا
waterscape
U
اب دریا
mere
U
دریا
merest
U
دریا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com