Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ultimate stress
U
تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
snapshot
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshots
U
1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour
U
لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
cleavages
U
گسستگی
cleavage
U
گسستگی
dissociation
U
گسستگی
discountinuity
U
گسستگی
incoherence
U
گسستگی
rupturing
U
گسستگی
ruptures
U
گسستگی
rupture
U
گسستگی
disconnection
U
گسستگی
dissociation
U
تفکیک گسستگی
discrete time
U
با گسستگی زمانی
parallax
U
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
thermite
U
ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset
U
ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
photoresist
U
ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
materialism
U
فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
dope
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
female connector
U
دوشاخه ماده متصل کننده ماده
gunk
U
ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
coolants
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant
U
ماده سرماساز ماده خنک کننده
dopes
U
معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
atmospheric refraction
U
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
fuels
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fueled
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
fuel
U
ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment
U
ماده رنگی ماده ملونه
pigments
U
ماده رنگی ماده ملونه
moment
U
لحظه
in two shakes
U
در یک لحظه
instant
U
لحظه
momently
U
هر لحظه
instants
U
لحظه
second
U
لحظه
momentarily
U
لحظه لحظه
flash
U
لحظه
simultaneous
U
در یک لحظه
jiff
U
یک لحظه
flashed
U
لحظه
seconds
U
لحظه
seconding
U
لحظه
flashes
U
لحظه
seconded
U
لحظه
moments
U
لحظه
minute
U
ان لحظه
stound
U
لحظه
periods
U
لحظه
period
U
لحظه
jiffy
U
یک لحظه
trice
U
لحظه
momentarily
U
یک لحظه
now
U
در این لحظه
instance
U
لحظه مورد
nick of time
<idiom>
U
درآخرین لحظه
instantaneous acceleration
شتاب لحظه ای
takeoff
U
لحظه اغازپرش
takeoffs
U
لحظه اغازپرش
instances
U
لحظه مورد
chronoscope
U
لحظه شمار
in an instant
U
دریک لحظه
spot
U
زمان مختصر لحظه
spots
U
زمان مختصر لحظه
It was the work of a moment .
U
کا ریک لحظه بود
anon
U
چند لحظه بعد
last-minute hitch
U
گیریی در لحظه آخر
moments
U
لحظه گشتاور چرخشی
He entered at that very moment .
U
درهمان لحظه وارد شد
moment
U
لحظه گشتاور چرخشی
gynandromorph
U
جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti-
U
ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
The moment I set eyes on you. ,
U
از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
from now on
<idiom>
U
درست از همین لحظه به بعد
double hi
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
sleep a wink
<idiom>
U
یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
zero hour
<idiom>
U
لحظه دقیق حمله درجنگ
double touch
U
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
pullout
U
لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
transient
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
transients
U
باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
Let me think a moment .
U
بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
job
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
If you wI'll wait a moment.
U
اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
half
U
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
simultaneous foul
U
خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
jobs
U
کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
oogamete
U
سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
I just had dinner.
U
درست چند لحظه قبل شام خوردم
cps
U
تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
feeds
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feed
U
وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
maximum
U
بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
maximum
U
بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
monoprogramming system
U
سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
colds
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
colder
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stalling
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
plumb point
U
نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
cold
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
stall
U
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
one address computer
U
ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
multi user system
U
سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
coldest
U
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
vector
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vectors
U
پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
heading crossing angle
U
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
scroll
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
scrolls
U
متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
editors
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
editor
U
نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
strong side
U
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
block time
U
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
modem
U
مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
snapshots
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
serial
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serials
U
مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
snapshot
U
چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
stepping
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
step
U
اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
vertical
U
متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
marketing
U
بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
flunking
U
شکست
defeating
U
شکست
flunk
U
شکست
flunked
U
شکست
defeats
U
شکست
refraction
U
شکست
flunks
U
شکست
breaks
U
شکست
break
U
شکست
deflections
U
شکست
defeature
U
شکست
defeasance
U
شکست
defeat
U
شکست
defeated
U
شکست
flopper
U
شکست
deflection
U
شکست
plumper
U
شکست
fall
U
شکست
miscarriage
U
شکست
breakage
U
شکست
three successive defeats
U
سه شکست پی در پی
unsuccess
U
شکست
breakages
U
شکست
set back
U
شکست
prosternation
U
شکست
gaps
U
شکست
gap
U
شکست
miscarriages
U
شکست
loss
U
شکست
failures
U
شکست
failure
U
شکست
unsuccessfully
U
شکست
unsuccessful
U
شکست
stand-offs
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
warm standby
U
وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
to suffer a reverse
U
شکست خوردن
losing
U
شکست خوردن
to lay prostrate
U
شکست دادن
to sustain a defeat
U
شکست خوردن
slip-ups
U
شکست خوردن
breaking down pass
U
کالیبر شکست
slip-up
U
شکست خوردن
slip up
U
شکست خوردن
business failure
U
شکست تجاری
defeats
U
شکست دادن
breaking down roll
U
نورد شکست
atmospheric refraction
U
شکست جوی
failures
U
شکست خورده
failure
U
شکست خورده
failure
U
شکست ورشکستگی
terrestrial refraction
U
شکست زمینی
skunks
U
شکست دادن
the ship was wrecked
U
کشتی شکست
break down voltage
U
ولتاژ شکست
break proof
U
ازمایش شکست
skunk
U
شکست دادن
breaking capacity
U
فرفیت شکست
to be defected
U
شکست خوردن
to f.down
U
شکست دادن
to put to the worse
U
شکست دادن
birefringence
U
شکست مضاعف
to have the worse
U
شکست خوردن
failures
U
شکست ورشکستگی
trounce
U
شکست دادن
refraction of light
U
شکست نور
faulted
U
شکست زمین
smiting
U
شکست دادن
smites
U
شکست دادن
smite
U
شکست دادن
faults
U
شکست زمین
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com