English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 223 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concentrate U تمرکز کردن
concentrates U تمرکز کردن
concentrating U تمرکز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
Other Matches
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
centralisation U تمرکز
centralization U تمرکز
yeep joung U تمرکز
focusing U تمرکز
centering U تمرکز
concentration U تمرکز
concentrations U تمرکز
electron focusing U تمرکز الکترون
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
center U تمرکز یافتن
concentrate U تمرکز دادن
concentrates U تمرکز دادن
data concentration U تمرکز داده
concentrating U تمرکز دادن
cathexis U تمرکز روانی
centering tool U ابزار تمرکز
center spuare U زاویه تمرکز
gas focusing U تمرکز با گاز
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
concentrations U تمرکز عده ها
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
focusing control U تنظیم تمرکز
focusing coil U پیچک تمرکز
focalization U تمرکز در کانون
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
ionic focusing U تمرکز با گاز
crossover U تمرکز نخستین
decentralization U عدم تمرکز
visual focusing U تمرکز دیداری
concentration U تمرکز عده ها
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
totalitarianism U تمرکز گرایی
centers U تمرکز یافتن
centralist U طرفدار تمرکز
automatic focusing U تمرکز خودکار
centralists U طرفدار تمرکز
cost center U تمرکز هزینه
horizontal integration U تمرکز افقی
period of concentration U زمان تمرکز
centre U تمرکز یافتن
concentration of fire U تمرکز اتش
concentration ratio U نسبت تمرکز
concentration ratio U نرخ تمرکز
concentative U تمرکز دهنده
line concentrator U تمرکز کننده خط
retaining U تمرکز دادن
centred U تمرکز یافتن
degree of centralization U درجه تمرکز
stress concentration U تمرکز تنش
retains U تمرکز دادن
centered U تمرکز یافتن
retained U تمرکز دادن
retain U تمرکز دادن
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
mass U تمرکز قوای جنگی
masses U تمرکز قوای جنگی
decentralising U عدم تمرکز دادن
decentralize U عدم تمرکز دادن
massing U تمرکز قوای جنگی
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
decentralises U عدم تمرکز دادن
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
decentralizes U عدم تمرکز دادن
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
concentration area U منطقه تمرکز اتش
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
decentralised U عدم تمرکز دادن
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
decentralizing U عدم تمرکز دادن
centralized design U طراحی تمرکز یافته
electron beam focusing U تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
authoritarianism U فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
cathectic U وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
Zionism U نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
gather writer U تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
authoritarians U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet U حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
authoritarian U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist U طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley U محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
air station U ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com