Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
focalization
U
تمرکز در کانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
concentrating
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
U
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations
U
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
focal spot
U
کانون
focusses
U
کانون
focalpoint
U
کانون
focussing
U
کانون
confocal
U
هم کانون
focussed
U
کانون
focused
U
کانون
fireplace
U
کانون
focus
U
کانون
focuses
U
کانون
fireplaces
U
کانون
seismic focus
U
کانون زلزله
true or real focus
U
کانون حقیقی
virtual focus
U
کانون مجازی
reformatories
U
کانون اصلاح
reformatory
U
کانون اصلاح
bar
U
کانون وکلا
bars
U
کانون وکلا
magnetic focus
U
کانون مغناطیسی
clubbing
U
کانون مجمع
clubbed
U
کانون مجمع
club
U
کانون مجمع
bar association
U
کانون وکلا
focal surface
U
سطح کانون
bifocals
U
دارای دو کانون
bifocal
U
دارای دو کانون
image focal point
U
کانون تصویر
law society
U
کانون وکلا
clubs
U
کانون مجمع
bundle
U
کانون
[کاموا]
focal point
U
کانون توجه
focused
U
کانون عدسی
focusses
U
کانون عدسی
focussing
U
به کانون دراوردن
focussing
U
کانون عدسی
focused
U
به کانون دراوردن
focusses
U
به کانون دراوردن
focuses
U
کانون عدسی
focuses
U
به کانون دراوردن
focussed
U
به کانون دراوردن
focussed
U
کانون عدسی
clew
U
کانون
[کاموا]
focus
U
کانون عدسی
ball
U
کانون
[کاموا]
knot
U
کانون
[کاموا]
twine
U
کانون
[کاموا]
focus
U
به کانون دراوردن
focused
U
کانونی شدن کانون
focal
U
مربوط به کانون عدسی
focus
U
کانونی شدن کانون
bar association
U
کانون وکلا دادگستری
focuses
U
کانونی شدن کانون
correctional institution
U
کانون اصلاح و تربیت
focussed
U
کانونی شدن کانون
focusses
U
کانونی شدن کانون
focussing
U
کانونی شدن کانون
house of correction
U
کانون اصلاح وتربیت
centralisation
U
تمرکز
centralization
U
تمرکز
yeep joung
U
تمرکز
centering
U
تمرکز
focusing
U
تمرکز
concentrations
U
تمرکز
concentration
U
تمرکز
bar council
U
هیات مدیره کانون وکلا
focal plane
U
افق مار بر کانون عدسی
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
magnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
electron focusing
U
تمرکز الکترون
electrostatic focusing
U
تمرکز الکتروستاتیکی
concentrates
U
تمرکز دادن
concentrating
U
تمرکز کردن
degree of centralization
U
درجه تمرکز
data concentration
U
تمرکز داده
crossover
U
تمرکز نخستین
cost center
U
تمرکز هزینه
concentrating
U
تمرکز دادن
concentration of fire
U
تمرکز اتش
concentration ratio
U
نرخ تمرکز
concentration ratio
U
نسبت تمرکز
concentrates
U
تمرکز کردن
focusing coil
U
پیچک تمرکز
concentrations
U
تمرکز عده ها
totalitarianism
U
تمرکز گرایی
visual focusing
U
تمرکز دیداری
stress concentration
U
تمرکز تنش
post deflection focusing
U
تمرکز پس از انحراف
period of concentration
U
زمان تمرکز
line concentrator
U
تمرکز کننده خط
concentrate
U
تمرکز کردن
concentrate
U
تمرکز دادن
horizontal integration
U
تمرکز افقی
ionic focusing
U
تمرکز با گاز
gas focusing
U
تمرکز با گاز
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
focusing control
U
تنظیم تمرکز
concentration
U
تمرکز عده ها
concentative
U
تمرکز دهنده
centralist
U
طرفدار تمرکز
automatic focusing
U
تمرکز خودکار
retain
U
تمرکز دادن
centered
U
تمرکز یافتن
centers
U
تمرکز یافتن
centre
U
تمرکز یافتن
decentralization
U
عدم تمرکز
centred
U
تمرکز یافتن
retained
U
تمرکز دادن
retaining
U
تمرکز دادن
centering tool
U
ابزار تمرکز
retains
U
تمرکز دادن
center spuare
U
زاویه تمرکز
centralists
U
طرفدار تمرکز
center
U
تمرکز یافتن
cathexis
U
تمرکز روانی
vestal
U
روستایی وابسته به الهه کانون خانواده
concentrates
U
تمرکز دادن تغلیظ
concentration area
U
منطقه تمرکز اتش
mass
U
تمرکز قوای جنگی
massing of fire
U
تمرکز دادن اتشها
concentrate
U
تمرکز دادن تغلیظ
decentralizes
U
عدم تمرکز دادن
self focus
U
تنظیم تمرکز خودکار
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
centralized design
U
طراحی تمرکز یافته
decentralises
U
عدم تمرکز دادن
bourrelet
U
ورم تمرکز گلوله
decentralising
U
عدم تمرکز دادن
decentralize
U
عدم تمرکز دادن
decentralizing
U
عدم تمرکز دادن
decentralised
U
عدم تمرکز دادن
massing
U
تمرکز قوای جنگی
masses
U
تمرکز قوای جنگی
concentrating
U
تمرکز دادن تغلیظ
zoom lens
U
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
zoom lenses
U
عدسی دوربین عکاسی دارای کانون متغیر
centralised
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism
U
سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralising
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes
U
تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism
U
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
electron beam focusing
U
تمرکز دهی اشعه الکترونی
concenter
U
تمرکز دادن تغلیظ کردن
reformatory schools
U
کانون اصلاح وتربیت مدارس تهذیب مجرمین جوان
pool
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
U
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
hit the high spots
<idiom>
U
روی نکته اصلی تمرکز کردن
gather writer
U
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
Zionism
U
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
centralising
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
center
U
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
cathectic
U
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
pooled
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
decentralism
U
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
localization
U
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
centralised
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
statism
U
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
centralizes
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
permanent magnet focusing
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet centering
U
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralises
U
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
pools
U
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
authoritarians
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian
U
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
Zionist
U
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
grommet
U
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
condenser
U
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
study for bar
U
دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
inns of court
U
کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
probation
U
کاراموزی به سر بردن محکومین جوان در مراکز اموزش مخصوص کانون اصلاح و تربیت
tabbing
U
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics
U
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
silicon valley
U
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism
U
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
hub
U
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
sabot
U
کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism
U
اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
concentration area
U
منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
ogive
U
ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
air station
U
ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
disbar
U
سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
centralized data processing
U
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
guild socialism
U
سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com