English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
concentrate U تمرکز دادن تغلیظ
concentrates U تمرکز دادن تغلیظ
concentrating U تمرکز دادن تغلیظ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
concenter U تمرکز دادن تغلیظ کردن
Other Matches
concentrate U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrating U تمرکز دادن
retains U تمرکز دادن
retaining U تمرکز دادن
retained U تمرکز دادن
retain U تمرکز دادن
concentrate U تمرکز دادن
concentrates U تمرکز دادن
decentralising U عدم تمرکز دادن
decentralised U عدم تمرکز دادن
decentralises U عدم تمرکز دادن
decentralizing U عدم تمرکز دادن
decentralize U عدم تمرکز دادن
decentralizes U عدم تمرکز دادن
massing of fire U تمرکز دادن اتشها
centralised U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising U تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes U تمرکز دادن تمرکزی کردن
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
centralised U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizing U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize U تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
condenser U الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
doping U تغلیظ
condensation U تغلیظ
condenses U تغلیظ کردن
condensing U تغلیظ کردن
unthickened U تغلیظ نشده
condensed U تغلیظ شده
condenser U تغلیظ کننده
condense U تغلیظ کردن
gasoline gels U سوخت تغلیظ شده
gasoline gels U بنزین تغلیظ شده
thickened fuel U سوخت تغلیظ شده
peptized fuel U سوخت تغلیظ شده
deconcentrate U از حالت تغلیظ خارج کردن
pyrocondensation U تغلیظ یا تکاثف شیمیایی بوسیله حرارت
maple syrup U شربتی که از تغلیظ انواع افراتهیه میشود
dopant U مادهای که در فرایند تغلیظ اضافه میشود doping
napalm U ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalmed U ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalming U ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
napalms U ماده مخصوص تغلیظ بنزین وتهیه بمب اتش زا و پرتاب شعله
polyester U نمک الی مرکبی که تغلیظ شده ودر پلاستیک سازی مصرف میگردد
focusing U تمرکز
centering U تمرکز
yeep joung U تمرکز
centralisation U تمرکز
concentrations U تمرکز
centralization U تمرکز
concentration U تمرکز
data concentration U تمرکز داده
centralists U طرفدار تمرکز
visual focusing U تمرکز دیداری
totalitarianism U تمرکز گرایی
stress concentration U تمرکز تنش
electrostatic focusing U تمرکز الکتروستاتیکی
line concentrator U تمرکز کننده خط
concentative U تمرکز دهنده
degree of centralization U درجه تمرکز
concentrates U تمرکز کردن
focusing magnet U مغناطیس تمرکز ده
concentration of fire U تمرکز اتش
period of concentration U زمان تمرکز
concentration ratio U نسبت تمرکز
concentration ratio U نرخ تمرکز
focusing control U تنظیم تمرکز
focusing coil U پیچک تمرکز
gas focusing U تمرکز با گاز
focalization U تمرکز در کانون
ionic focusing U تمرکز با گاز
concentration U تمرکز عده ها
concentrate U تمرکز کردن
concentrating U تمرکز کردن
automatic focusing U تمرکز خودکار
center spuare U زاویه تمرکز
concentrations U تمرکز عده ها
center U تمرکز یافتن
cathexis U تمرکز روانی
horizontal integration U تمرکز افقی
cost center U تمرکز هزینه
centred U تمرکز یافتن
centre U تمرکز یافتن
centers U تمرکز یافتن
decentralization U عدم تمرکز
post deflection focusing U تمرکز پس از انحراف
centralist U طرفدار تمرکز
electron focusing U تمرکز الکترون
centering tool U ابزار تمرکز
magnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
centered U تمرکز یافتن
electromagnetic focusing U تمرکز الکترومغناطیسی
crossover U تمرکز نخستین
gaduate U درجه بندی کردن تغلیظ کردن
masses U تمرکز قوای جنگی
massing U تمرکز قوای جنگی
concentration area U منطقه تمرکز اتش
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
bourrelet U ورم تمرکز گلوله
centralized design U طراحی تمرکز یافته
self focus U تنظیم تمرکز خودکار
mass U تمرکز قوای جنگی
centralism U سیستم تمرکز در اداره مملکت
electron beam focusing U تمرکز دهی اشعه الکترونی
authoritarianism U فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate. U فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
center U کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
decentralism U سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
cathectic U وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
Zionism U نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
permanent magnet centering U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
statism U تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
gather writer U تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
permanent magnet focusing U تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
pools U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pool U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pooled U قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
incondensable U خلاصه نشدنی تغلیظ نشدنی
condensate U تغلیظ شده منقبض شده
authoritarians U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarian U طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
grommet U حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
Zionist U طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
tabbing U ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
neoclassical economics U در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
silicon valley U محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
departmentalism U اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
sabot U کمربند گلوله حلفه تمرکز یا وسیله ثبات گلوله در مسیر بوش استقرار لوله جوفی
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
ogive U ورم تمرکز گلوله رومی گلوله
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
air station U ایستگاه عکس برداری هوایی نقطه تمرکز عکسبرداری هوایی ایستگاه هواشناسی
centralized data processing U پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
guild socialism U سوسیالیسم صنفی عقیده کسانی که درعین اعتقاد به سوسیالیسم معتقد به ایجاد سیستم عدم تمرکز در مورد اصناف ودادن ازادی بیشتر به انهابودند و کنترل دولتی صاحبان حرف را جایز نمیشمردند واز این نظر گرایش ایشان به سندیکالیسم قابل توجه است
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com