English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
central tendency U تمایل به مرکز
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medical assemblage U مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
weather central U مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal U با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center U مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark U علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter U در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center U مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
battery control central U مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
addictedness U تمایل
nisus U تمایل
proclivities U تمایل
disposition U تمایل
month's mind U تمایل
intention U تمایل
intentions U تمایل
propensity U تمایل
would U تمایل
sentiment U تمایل
tendency U تمایل
appetence U تمایل
appetency U تمایل
appetence or tency U تمایل
recumbency U تمایل
proneness U تمایل
aclinic U بی تمایل
propensities U تمایل
gravitation U تمایل
leanings U تمایل
leaning U تمایل
liking U تمایل
trend U تمایل
trends U تمایل
declination U تمایل
trepan U تمایل
pendulum U تمایل
left justification U تمایل به چپ
pendulums U تمایل
disinclined U بی تمایل
proclivity U تمایل
tendencies U تمایل
orientation U تمایل
unwilling U بی تمایل
lean U تمایل داشتن
antipathetic U فاقد تمایل
self immolation U تمایل به خودکشی
sinistral U تمایل بچپ
leaned U تمایل داشتن
inclination U تمایل شیب
leans U تمایل داشتن
inclining U تعظیم تمایل
against his grain U برخلاف تمایل او
reactive tendency U تمایل واکنشی
predilections U تمایل قبلی
preoccupations U تمایل شیفتگی
preoccupation U تمایل شیفتگی
streaked U تمایل میل
disinclination U عدم تمایل
caprice U تمایل فکری
the herd instinct U تمایل بگروه
predilection U تمایل قبلی
affects U تمایل داشتن
affect U تمایل داشتن
fantasies U میل تمایل
hangs U تردید تمایل
work effort U تمایل به کار
caprices U تمایل فکری
vein U حالت تمایل
fantasy U میل تمایل
tilts U کجی تمایل
tilted U کجی تمایل
tilt U کجی تمایل
streaking U تمایل میل
trepan U تمایل داشتن
streak U تمایل میل
veins U حالت تمایل
hang U تردید تمایل
propensity U تمایل طبیعی
propensities U تمایل طبیعی
landscape orientation U تمایل افقی
falloff U تمایل داشتن
polarities U تمایل قطبی
streaks U تمایل میل
polarity U تمایل قطبی
aptitudes U تمایل طبیعی
aptitude U تمایل طبیعی
gusts U تمایل مزمزه
gust U تمایل مزمزه
wish [would like] U تمایل داشتن
portraint orientation U تمایل عمودی
predispostion U تمایل قبلی
propensity to consume U تمایل به مصرف
propend U تمایل داشتن
fugitiveness U تمایل به فرار
proclivity to steal U تمایل بدزدی
list U تمایل کجی
declinatory U دارای تمایل
uptrend U تمایل بسوی بالا
evasiveness U تمایل به طفره یاگریز
take to U تمایل پیدا کردن به
tendency toward something U تمایل به سوی چیزی
hade U تمایل پیدا کردن
kindlily U با تمایل به مهربانی مهربانانه
odds U تمایل بیک سو احتمالات
tilt angle U زاویه تمایل به طرفین
inclination for any thing U تمایل یا میل بچیزی
to take a ply U تمایل پیدا کردن
biases U تمایل بیک طرف
low marginal propensity to cunsume U تمایل ارام به مصرف
bias U تمایل بیک طرف
marginal propensity to absorb U تمایل نهائی به جذب
express willingness U اظهار تمایل کردن
turn U تمایل تغییر جهت
argumentativeness U تمایل یاعادت به جدال
yen U تمایل رغبت شدید
take to U تمایل پیدا کردن
rapprochement U نزدیکی تمایل بدوستی
propensity to do evil U تمایل به بدی کردن
proclivity U تمایل طبیعی بچیز بد
turns U تمایل تغییر جهت
marginal propensity to expend U تمایل نهائی به مخارج
proclivities U تمایل طبیعی بچیز بد
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
diathesis U تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
prepossession U اشغال قبلی تمایل بیجهت
declaration of intention U افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
worldliness U تمایل به ماده پرستی و جسمانیت
frigidity U کمی تمایل درقوای جنسی
adductor U تمایل عضو بطرف محور
tenor U تمایل صدای زیر مردانه
tenors U تمایل صدای زیر مردانه
frigid U دارای اندکی تمایل جنسی
helms U تمایل قایق به انحراف از مسیر
helm U تمایل قایق به انحراف از مسیر
heredity U تمایل برگشت باصل توارث
diminishing utility U قانون تقلیل تمایل به مصرف
undersexed U دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
bear out U تمایل اسب به نزدیک شدن به حد خارجی
levorotary U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
negative diheral U تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
levorotatory U دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
oversteer U تمایل به پیچیدن بیش از حدراننده به خصوص در سر پیچ
lug out U تمایل داشتن اسب به دورشدن از نرده مسابقه
p in favour of a person U تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
labialism U حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
spill wind U سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
understeer U تمایل اتومبیل به مستقیم رفتن در سر پیچ بیش ازانتظار راننده
wing heavy U تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
cathedrals U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
cathedral U تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
isoclinal line U خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
exparte U قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
isoclinic line U خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
heart U مرکز
stations U مرکز
isocentre U هم مرکز
middles U مرکز
centred U مرکز
centered U مرکز
acentric U بی مرکز
centre U مرکز
centers U مرکز
centre forward U مرکز
intermediate exchange U مرکز
middle U مرکز
omphalos U مرکز
stationed U مرکز
concentric U هم مرکز
center U مرکز
center line U خط مرکز
station U مرکز
meddles U مرکز
meddled U مرکز
meddle U مرکز
hearts U مرکز
centrifugal U مرکز گریز
central city U مرکز شهر
mass concrete U مرکز جرم
message center U مرکز پیام
centre of crest circle U مرکز خمیدگی
central control panel U مرکز کنترل
centrifugal U گریزنده از مرکز
centre of activities U مرکز عملیات
centre of pressure U مرکز فشار
centrifugal U فرار از مرکز
central office U مرکز تلفن
mid channel U مرکز کانال
center web U مرکز چرخ
center of gravity U مرکز ثقل
center of distribution U مرکز پخش
center of dispersion U مرکز پراکندگی
operation center U مرکز عملیات
factories U مرکز تولید
center mark U مرکز سوراخ
center gage U مرکز سنج
outskirt U دور از مرکز
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com