English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
reciprocate U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocated U تلافی کردن عمل متقابل کردن
reciprocates U تلافی کردن عمل متقابل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
recriminate U اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
retort U جواب متقابل تلافی
retorts U جواب متقابل تلافی
unrequited U بدون تلافی یا عمل متقابل
compensate U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensates U جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
retaliation U تلافی کردن مقابله کردن به مثل
countering U مقابله کردن تلافی کردن
counter U مقابله کردن تلافی کردن
countered U مقابله کردن تلافی کردن
avenges U تلافی کردن
recouped U تلافی کردن
retaliated U تلافی کردن
to make reprisal U تلافی کردن
avenged U تلافی کردن
retaliate U تلافی کردن
recoup U تلافی کردن
avenge U تلافی کردن
pays U تلافی کردن
retaliates U تلافی کردن
reprisal U تلافی کردن
reciprocates U تلافی کردن
reprisals U تلافی کردن
reciprocated U تلافی کردن
reciprocate U تلافی کردن
paying U تلافی کردن
pay U تلافی کردن
recoups U تلافی کردن
avenging U تلافی کردن
recouping U تلافی کردن
to make r. U تلافی کردن
retaliating U تلافی کردن
wrathful U تلافی کردن
to pay home U تلافی کامل کردن
rewards U سزا تلافی کردن
rewarded U سزا تلافی کردن
reprise U خرج تلافی کردن
reward U سزا تلافی کردن
rewardable U سزا تلافی کردن
to pay out U تنبیه کردن تلافی دراوردن
intract U عمل متقابل کردن
counteracts U عمل متقابل کردن
counteracting U عمل متقابل کردن
counterattack U حمله متقابل کردن
counteracted U عمل متقابل کردن
crossfertilize U لقاح متقابل کردن
counteract U عمل متقابل کردن
countermine U با دسیسه متقابل خنثی کردن
counteroffensive U تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
counter memorial U یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance U اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
warsaw treaty U پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
marque U تلافی
reprisal U تلافی
wanion U تلافی
tit U تلافی
retribution U تلافی
greet U تلافی
greeted U تلافی
compensation U تلافی
retaliation U تلافی
incidence U تلافی
amends U تلافی
reprisals U تلافی
compensations U تلافی
greets U تلافی
vindictive U تلافی
tits U تلافی
retaliative U تلافی کننده
by way of reciprocation U در تلافی [کاری]
restitution U جبران تلافی
compensator U تلافی کننده
wrathful U تلافی دراوردن
in return U در تلافی [کاری]
retortion U تلافی بعین
vindictive U تلافی کننده
recompensed U جبران تلافی
recompenses U جبران تلافی
recompensing U جبران تلافی
recompense U جبران تلافی
rewardable U مزد تلافی
rewarded U مزد تلافی
repays U تلافی پس دادن به
reward U مزد تلافی
rewards U مزد تلافی
repaying U تلافی پس دادن به
repay U تلافی پس دادن به
retaliator U متضمن تلافی
to make reprisal U تلافی در اوردن
retortion U تلافی عینی
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
to take vengeance on a person U تلافی برکسی دراوردن
i repaid his kindress in kind U مهربانی او را عینا` تلافی کردم
i paid him out well U خوب تلافی بسرش دراوردم
i will return his kindness U مهربانی او را تلافی خواهم کرد
to serve one out U تلافی بسر کسی دراوردن
Touché! U خوب تلافی کردی! [در بحثی]
serve one out U تلافی بسر کسی دراوردن
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
to take vengeance on any one U تلافی بر سر کس در اوردن از کسی انتقام گرفتن
congruous U درخور درست تلافی کننده یاجفت شونده
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
She's done so much for us, we need to repay her somehow. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
correspounding U متقابل
reciprocative U متقابل
opposing U متقابل
opposed U متقابل
mutual U متقابل
countering U متقابل
polar U متقابل
countered U متقابل
reciprocal U متقابل
counter U متقابل
interactional U متقابل
interactive U متقابل
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
counterrevolution U انقلاب متقابل
counter fire U اتش متقابل
reciprocity U عمل متقابل
counter current U جریان متقابل
counter offer U پیشنهاد متقابل
interplay U اثر متقابل
counterpoise U سیم متقابل
counter purchase U خرید متقابل
recrimination U اتهام متقابل
interdependence U اتکاء متقابل
interdependence U وابستگی متقابل
counter gambit U گامبی متقابل
counter offer U عرضه متقابل
counter offensive U پدافند متقابل
recrimination U تهمت متقابل
recriminations U اتهام متقابل
counter-measures U اقدام متقابل
reciprocation U عمل متقابل
counter credit U اعتبار متقابل
interrelation U رابطه متقابل
reciprocal trading U مبادله متقابل
grid anode transconductance U رسانایی متقابل
counter claim U دعوی متقابل
counter propaganda U تبلیغ متقابل
counter attraction U کشش متقابل
counter trade U تجارت متقابل
interaction U کنش متقابل
recriminations U تهمت متقابل
counter-measure U اقدام متقابل
counter transference U انتقال متقابل
iteraction U عمل متقابل
interaction U عمل متقابل
logrolling U همکاری متقابل
intervisibility U دید متقابل
counter offensive U حمله متقابل
retaliation U عمل متقابل
eclipsed form U شکل متقابل
counter U ضربت متقابل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com