Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
design stress resultant
U
تلاش محاسباتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arithmetic
U
محاسباتی
fiscal
U
محاسباتی
calculating machine
U
ماشین محاسباتی
compute bound
U
با تنگنای محاسباتی
computational mistake
U
خطای محاسباتی
miscalculation
U
خطای محاسباتی
miscalculations
U
خطای محاسباتی
nomograph
U
نمودار محاسباتی
nomogram
U
جدول محاسباتی
nomogram
U
نمودار محاسباتی
calculating punch
U
پانچ محاسباتی
arithmetic operator
U
اپراتور محاسباتی
compute bound
U
محدودیت محاسباتی
design strength
U
مقاومت محاسباتی
arithmetic operation
U
عمل محاسباتی
money of account
U
پول محاسباتی
arithmetic relation
U
ارتباط محاسباتی
compute bound
U
کران محاسباتی
compute bound
U
باتنگنای محاسباتی
accounting prices
قیمت های محاسباتی
deferred credits
U
اعتبارات سالهای محاسباتی
operational amplifier
U
تقویت کننده محاسباتی
remote computing services
U
خدمات محاسباتی از راه دور
addition
U
عمل محاسباتی که مجموع دو عدد را حساب میکند
additions
U
عمل محاسباتی که مجموع دو عدد را حساب میکند
arithmetic
U
علامتی که نشان دهنده یک تابع محاسباتی است .
arithmetic
U
عملیات محاسباتی مجدد برای اطمینان از صحت نتیجه
alu
U
بخشی از CPU که تمام توابع محاسباتی و منط قی را انجام میدهد
precedence
U
قوانین محاسباتی برای بیان نحوه محاسبه عملیات ریاضی
mechanical percentage
U
حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
arithmetic logic unit
U
بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
aggregate
U
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
aggregates
U
دستوری در برنامه مدیریت پایگاه داده که باعث شروع یک تابع محاسباتی میشود
arithmetic
U
محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
process bound
U
برنامه عملیاتی و محاسباتی شرایطی که در ان سیستم کامپیوتری توسط سرعت پردازنده محدود میشود
alu
U
Unit Logic Arithmetic بخشی از CPU که عملیات محاسباتی را انجام میدهد واحد محاسبه و منطق
scrounged
U
تلاش
set out
<idiom>
U
تلاش
scrounges
U
تلاش
searchingly
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
quests
U
تلاش
competency
U
تلاش
quest
U
تلاش
search
U
تلاش
searches
U
تلاش
endevour
U
تلاش
scrounge
U
تلاش
synergic
U
هم تلاش
searched
U
تلاش
stress
U
تلاش
stresses
U
تلاش
stressing
U
تلاش
efforts
U
تلاش
effort
U
تلاش
endeavor
U
تلاش
burster
U
خرج تلاش
to cast about
U
تلاش کردن
shearing force
U
تلاش برشی
to lay about
U
تلاش کردن
detonation charge
U
خرج تلاش
effort syndrome
U
نشانگان تلاش
full bore
U
حداکثر تلاش
level of effort
U
میزان تلاش
main effort
U
تلاش اصلی
make a push
U
تلاش کردن
unity of effort
U
وحدت تلاش
normal force
U
تلاش عمودی
bursting charge
U
خرج تلاش
fillers
U
خرج تلاش
filler
U
خرج تلاش
scrounging
U
تلاش کردن
scrounges
U
تلاش کردن
scrounged
U
تلاش کردن
scrounge
U
تلاش کردن
wild goose chase
U
تلاش بیهوده
wild-goose chases
U
تلاش بیهوده
wild-goose chase
U
تلاش بیهوده
selenodesy
U
اندازه گیری مکانهای ماه یانقشه برداری محاسباتی کره ماه
dispersed intelligence
U
یک سیستم شبکه که در ان قدرت محاسباتی در کل شبکه کامپیوتری توزیع یا پخش شده است
prowls
U
پرسه زدن تلاش
prowling
U
پرسه زدن تلاش
last-ditch
U
وابسته به آخرین تلاش
inert filling
U
خرج تلاش بی اثر
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
level of effort
U
تلاش رزمی یکان
main attack
U
تلاش اصلی نیروها
main effort
U
تلاش اصلی نیروها
prowl
U
پرسه زدن تلاش
prowled
U
پرسه زدن تلاش
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
endevour
U
تلاش کردن کوشیدن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
competence
U
روح تلاش جدیت
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
burster course
U
مسیرانفجار خرج تلاش
burster tube
U
لوله خرج تلاش
admissible stress
U
تلاش قابل قبول
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
all out
U
با تمام قدرت و تلاش
competes
U
تلاش و جدیت کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
knock oneself out
<idiom>
U
باعث تلاش فراوان
compete
U
تلاش و جدیت کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
arrays
U
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
array
U
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه دادهای همزمان کار کند و برای برنامههای محاسباتی ریاضی بسیار سریع استفاده میشود
to turn upside down
U
هر تلاش امکان پذیری را کرن
run scared
<idiom>
U
تلاش برای رقابت سیاسی
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
work someone's finger to the bone
<idiom>
U
تمام تلاش را به کار بستند
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
scrambling
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambles
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
Thank you for your efforts.
U
با تشکر برای تلاش شما.
powered
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
scramble
U
بزحمت جلو رفتن تلاش
go long
U
تلاش درپاس طولانی بجلو
powering
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
foraging
U
تلاش وجستجو برای علیق
powers
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
forages
U
تلاش وجستجو برای علیق
foraged
U
تلاش وجستجو برای علیق
forage
U
تلاش وجستجو برای علیق
power
U
حداکثر تلاش در کمترین زمان
algebra
U
استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
use up every ounce of energy
U
نهایت تلاش خود را به کار بستن
stretch runner
U
تلاش زیاد اسب در اخرین مرحله
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
muss
U
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
to torpedo
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
inert mine
U
مین بی اثر وبدون خرج تلاش
To make desperate efforts.
U
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
to put one's best foot formost
<idiom>
حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
number cruncher
U
کامپیوتر کاملا" عددی کامپیوتر محاسباتی
Whistle past the graveyard
<idiom>
U
تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
However hard he tried ...
U
با این وجود که او
[مرد]
سخت تلاش کرد ...
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
I wI'll fall behind with everything if I dont try hard .
U
اگر تلاش نکنم از کار وزندگه با زمی مانم
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0
U
تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
aggregate
U
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
aggregates
U
تابع محاسباتی پایگاه داده که روی فیلد انتخاب شده هر رکورد پایگاه داده اجرا می شود
arithmetic register
U
ثبات حسابی ثبات محاسباتی
arithmetic instruction
U
دستورالعمل محاسباتی دستورالعمل حسابی
biochip
U
تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
attack director
U
وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
to reinvent the wheel
<idiom>
U
هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car.
U
به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
Don't let making a living prevent you from making a life.
U
اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
flechette
U
پیکان شراپنل ساچمه ها یا پیکانهای مخلوط با خرج تلاش که پره دار هستند
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
The documentary tries to be truthful to the events.
U
این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
burster block
U
مجموعه منفجر کننده مجموعه خرج تلاش
design stress resultant
U
تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
bending stress
U
خستگی خمشی تلاش خمشی
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
plasticizer
U
ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com