English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
run scared <idiom> U تلاش برای رقابت سیاسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
forages U تلاش وجستجو برای علیق
foraging U تلاش وجستجو برای علیق
forage U تلاش وجستجو برای علیق
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
Thank you for your efforts. U با تشکر برای تلاش شما.
foraged U تلاش وجستجو برای علیق
set the pace <idiom> U برای انجام کارها رقابت ایجادکردن
to scramble for a living U برای معاش یازندگی تلاش کردن
satyagraha U اصطلاح ابداعی گاندی پیشوای نهضت ملی هند برای به کار بردن قدرت روحی به جای خشونت وشدت عمل برای وصول به اهداف سیاسی و اجتماعی
Whistle past the graveyard <idiom> U تلاش برای بشاش ماندن در اوضاع وخیم
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
phone U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoning U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
phones U شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
biochip U تلاش صنعت کامپیوتر برای تبدیل ارگانیزم زنده به ریزه تراشه ها
split ticket <idiom> U انتخاب افراد سیاسی برای رای
Don't let making a living prevent you from making a life. U اجازه ندهید تلاش برای پول درآوردن مانع زندگی شما شود.
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. U به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
write U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes U خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
competitory U رقابت کننده- رقابت امیز
machiavelian U مبنی براین عقیده سیاسی که برای برپاکردن یک حکومت نیرومند تقلب را نباید
apolitical U دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination U استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
to boondoggle [American English] U پول و وقت تلف کردن [برای پروژه ای با سرمایه دولت بخاطر انگیزه سیاسی]
imperialism U سیاست مبتنی بر استفاده از وسایل سیاسی برای بسط قدرت اقتصادی درخارج از محدوده کشورامپریالیستی
political ties U هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
immunity U مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
politics U علم سیاسی امور سیاسی
political circles U محافل سیاسی دوایر سیاسی
terrorism U عقیده به لزوم ادمکشی و ایجاد وحشت دربین مردم و یا سیستم فکری یی که هر نوع عملی را برای رسیدن به اهداف سیاسی جایز می داند
ciphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cyphers U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
cipher U مجموعه حروف واعدادی که مامورین سیاسی برای ارتباط سری با کشورخود از انها استفاده می کنندو درک مفاهیمشان بدون دردست داشتن کلید ممکن نیست
reestablishment of diplomatic relations U برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic U سیاسی نماینده سیاسی
reprisals U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
reprisal U در معنی سیاسی یکی از وسایلی است که دولتهابرای مجبور کردن طرف به حل مسالمت امیز اختلافات به ان متوسل می شوند در این حالت هر دولت روشها واعمال ممکنه را به استثناء عملیات نظامی برای وادارکردن طرف به تسلیم به نظرخود به کار می برد
congress party (indian national congress U حزب کنگره- کنگره ملی هندبزرگترین حزب سیاسی هندوستان که در اواخر قرن 91 تاسیس شد و در حال حاضر با ارائه یک طرح سوسیالیستی برای جامعه بالاترین تعداد کرسی را درمجمع ملی هند داراست
isonomy U برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
competition U رقابت
rivalries U رقابت
contention U رقابت
rivalry U رقابت
competitions U رقابت
contentions U رقابت
racing U رقابت
playing U رقابت
contests U رقابت ها
competitions U رقابت ها
rivalship U رقابت
plays U رقابت
played U رقابت
play U رقابت
competition U رقابت
emulation U رقابت
contest U رقابت
emulate U رقابت کردن با
emulated U رقابت کردن با
emulates U رقابت کردن با
emulating U رقابت کردن با
contest U رقابت دعوا
contested U رقابت دعوا
contesting U رقابت دعوا
contests U رقابت دعوا
atomistic competition U رقابت ذرهای
cut throat competition U رقابت ادمکشانه
compete U رقابت کردن
competence U روح رقابت
autocompetition U رقابت با خود
competed U رقابت کردن
monopolistic competition U رقابت انحصاری
competes U رقابت کردن
dice U رقابت فشرده
diced U رقابت فشرده
competition conditions U شرایط رقابت
theoretical competition U رقابت نظری
rival U رقابت کردن
rivaled U رقابت کردن
imperfect competition U رقابت ناقص
antagonistically U ازروی رقابت
rivals U رقابت کردن
rivalling U رقابت کردن
rivalled U رقابت کردن
vie U رقابت کردن
vied U رقابت کردن
rivaling U رقابت کردن
vying U رقابت کننده
fair competition U رقابت عادلانه
competitive conditions U شرایط رقابت
conditions of (the) competition U شرایط رقابت
competitively U از روی رقابت
keenest U قابل رقابت
keen U قابل رقابت
competitive U رقابت امیز
free competition U رقابت ازاد
competitiveness U رقابت امیز
fair competition U رقابت منصفانه
vies U رقابت کردن
pandering contest U رقابت در خودشیرینی
competetive U رقابت امیز
pure competition U رقابت کامل
pure competition U رقابت محض
perfecting bail competition U رقابت کامل
contestation U رقابت مرافعه
natural competition U رقابت طبیعی
cut throat competition U رقابت بیرحمانه
sibling rivalry U رقابت هم شیرها
competition rules U قوانین رقابت
retinal rivalry U رقابت شبکیهای
corrival U رقابت کردن
workable competition U رقابت عملی
dumping U رقابت مکارانه
perfect competition U رقابت کامل
dicing U رقابت فشرده
unfair competition U رقابت ناعادلانه
destructive competition U رقابت مخرب
pure competition U رقابت خالص
partial competition U رقابت جزئی
dices U رقابت فشرده
theoretical competition U رقابت فرضی
endevour U تلاش
effort U تلاش
synergic U هم تلاش
scrounge U تلاش
scrounged U تلاش
endeavor U تلاش
scrounging U تلاش
scrounges U تلاش
efforts U تلاش
competency U تلاش
stresses U تلاش
searchingly U تلاش
stress U تلاش
searches U تلاش
searched U تلاش
search U تلاش
quest U تلاش
set out <idiom> U تلاش
stressing U تلاش
quests U تلاش
destructive competition U رقابت زیان اور
competitive U قابل رقابت رقابتی
nonprice competition U رقابت غیر قیمتی
evils of imperfect competition U مضار رقابت ناقص
hardball U رقابت شدید و بیرحمانه
up for grabs <idiom> U آماده رقابت شدن
sturt U ازار دادن رقابت
competitiveness U قابل رقابت رقابتی
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
theory of monoplistic competition U نظریه رقابت انحصاری
competitive factors U عوامل محرک رقابت
burster U خرج تلاش
design stress resultant U تلاش محاسباتی
detonation charge U خرج تلاش
bursting charge U خرج تلاش
scrounged U تلاش کردن
full bore U حداکثر تلاش
wild-goose chase U تلاش بیهوده
wild-goose chases U تلاش بیهوده
filler U خرج تلاش
to lay about U تلاش کردن
to cast about U تلاش کردن
wild goose chase U تلاش بیهوده
fillers U خرج تلاش
effort syndrome U نشانگان تلاش
make a push U تلاش کردن
shearing force U تلاش برشی
scrounge U تلاش کردن
normal force U تلاش عمودی
level of effort U میزان تلاش
scrounges U تلاش کردن
scrounging U تلاش کردن
main effort U تلاش اصلی
unity of effort U وحدت تلاش
contend U مخالفت کرده با رقابت کردن
contended U مخالفت کرده با رقابت کردن
give someone a good run for her money <idiom> U رقابت شدید به وجود آوردن
contends U مخالفت کرده با رقابت کردن
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
go out of one's way <idiom> U تلاش زیادی کردن
bend over backwards to do something <idiom> U سخت تلاش کردن
level of effort U تلاش رزمی یکان
to make a real effort U تلاش جدی کردن
endeavor U تلاش کردن کوشیدن
endevour U تلاش کردن کوشیدن
burster tube U لوله خرج تلاش
compete U تلاش و جدیت کردن
all out U با تمام قدرت و تلاش
admissible stress U تلاش قابل قبول
competes U تلاش و جدیت کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
inert filling U خرج تلاش بی اثر
burster course U مسیرانفجار خرج تلاش
prowl U پرسه زدن تلاش
roll up one's sleeves <idiom> U سخت تلاش کردن
prowled U پرسه زدن تلاش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com