English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
maximum power gain U تقویت توان حداکثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
maximum gain U تقویت حداکثر
maximum available powere U توان حداکثر
maximum in power gain U تقویت قدرت حداکثر
maximum power operation U کار با توان حداکثر
maxvo U حداکثر توان هوازی
maximum powerpoint voltage U ولتاژ در نقطه توان حداکثر
maximum power point current U جریان در نقطه توان حداکثر
maximal oxygen uptake U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen consumption U حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power U بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
power factor correction U تقویت ضریب توان
power amplifying circuit U مدار تقویت توان
eight bit system U کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter U دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
ratings U توان نامی توان قدرت
rating U توان نامی توان قدرت
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb> U در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
max min system U سیستم حداکثر و حداقل سیستم انبارداری که در ان حداقل و حداکثر موجودی تعیین میگردد
volt ampere meter U دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini U کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
radar picket U ناو تقویت کننده رادار هواپیمای تقویت کننده رادار
telephone repeater U دستگاه تقویت صوت تلفنی دستگاه تقویت مکالمه تلفنی
endurance U حداکثر
peak U حداکثر
maximal U حداکثر
maximum U حداکثر
outside U حداکثر
outsides U حداکثر
peaks U حداکثر
peaking U حداکثر
uttermost U حداکثر
maximum deviation U انحراف حداکثر
maximum moment U حداکثر لنگر
relative maximum U حداکثر نسبی
intensity maximum U حداکثر شدت
maximum density U حداکثر تراکم
submaximal U زیر حداکثر
supercharge U خرج حداکثر
maximum detector U اشکارساز حداکثر
maximum of intensity U حداکثر شدت
maximum speed U حداکثر سرعت
maximum duration U زمان حداکثر
maximum output U خروجی حداکثر
maximum efficiency U راندمان حداکثر
optimum height U حداکثر ارتفاع
global maximum U حداکثر مطلق
full speed U حداکثر سرعت
peak demand U حداکثر تقاضا
maximal U وابسته به حداکثر
maximum current U جریان حداکثر
maximum frequency U فرکانس حداکثر
maximum capacity U فرفیت حداکثر
maximum deflection U انحراف حداکثر
maximum amplitude U دامنه حداکثر
peak voltage U ولتاژ حداکثر
peak speed U حداکثر سرعت
peak output U حداکثر تولید
peak load U بار حداکثر
maximum demand U بار حداکثر
peak load U حداکثر بار
maximization U به حداکثر رسانیدن
price ceilings U حداکثر قیمت
maximum limited stress U تنش حداکثر
maximum load U بار حداکثر
peak current U جریان حداکثر
full bore U حداکثر تلاش
high tide U حداکثر مد دریا
high tides U حداکثر مد دریا
maximum efficiency U حداکثر کارائی
peaks U حداکثر کاکل
maximum power demand U مصرف حداکثر
maximum price U حداکثر بها
payloads U حداکثر بار
maximum slope U حداکثر شیب
payload U حداکثر بار
maximum profit U حداکثر سود
maximum prr ermissible U مجاز حداکثر
maximum ratings U مقدار حداکثر
peak U حداکثر کاکل
flat out U حداکثر سرعت
maximum work U کار حداکثر
maximum energy U انرژی حداکثر
peaking U حداکثر کاکل
maximum value U مقدار حداکثر
maximum thermometer U گرماسنج حداکثر
maximum performance U کارایی حداکثر
wage ceiling U حداکثر دستمزد
maximum performance U عملکرد حداکثر
flank speed U حداکثر سرعت
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
maximum flexibility U خمش پذیری حداکثر
maximum input frequency U فرکانس ورودی حداکثر
maximum natality U حداکثر زاد و ولد
peak strenght U حداکثر استعداد مجاز
maximum gate trigger current U جریان احتراق حداکثر
maximum gate trigger voltage U ولتاژ احتراق حداکثر
maximum landing weight U حداکثر وزن فرود
maximum light transmission U انتقال نور حداکثر
maximum wavelength U طول موج حداکثر
maximum direction finding U جهت یابی حداکثر
maximum temperature U درجه حرارت حداکثر
maximum output voltage U ولتاژ خروجی حداکثر
maximum demand pointer U عقربه مصرف حداکثر
maximum demand meter U حداکثر مقدار سنج
maximum operating voltage U ولتاژ کار حداکثر
maximum take off weight U حداکثر وزن برخاستن
maximum stock U حداکثر موجودی انبار
maximum sound pressure U فشار صوت حداکثر
maximum modulating frequency U فرکانس حداکثر مدولاسیون
maximum load U بار گذاری حداکثر
maximum scattering angle U زاویه پراکندگی حداکثر
maximum permissible load U بار مجاز حداکثر
maximum reverse r.m.s. voltage U ولتاژ سد موثر حداکثر
maximum ratings U مقدار نامی حداکثر
maximum permissible voltage U ولتاژ مجاز حداکثر
maxvo U حداکثر اکسیژن مصرفی
maximum current rating U جریان نامی حداکثر
closed height U حداکثر ارتفاع لیفتراک
at full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
full blast <adv.> U در حداکثر قدرت یا شدت
high run U حداکثر امتیاز در یک دوربیلیارد
utmost good faith U حداکثر حسن نیت
low tide U حداکثر جذر دریا
utility maximization U به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
flank speed U حداکثر سرعت قایق
angle of repose U حداکثر شیب استقرار
traffic peak U حداکثر عبور و مرور
ceiling prices U حداکثر قیمت قانونی
endurance time U سرعت حداکثر مداوم
breaking load U حداکثر تحمل بار
daily flood peak U حداکثر سیل روزانه
ultimate bearing capacity U حداکثر فشار متحمل پی
ceiling price U حداکثر قیمت قانونی
high water U حداکثر ارتفاع اب مد دریا
sprinted U با حداکثر سرعت دویدن
sprints U با حداکثر سرعت دویدن
marginal U حداکثر نزدیک به انتها
maximum and minimum thermometer U گرماسنج حداقل و حداکثر
profit maximization U به حداکثر رسانیدن سود
maximum control current U جریان کنترل حداکثر
extreme U حداکثر درمنتهی الیه
principle of miximum overlap U اصل حداکثر همپوشانی
sprint U با حداکثر سرعت دویدن
utmost U منتهای کوشش حداکثر
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
maximum load rating U قابلیت بارگیری نامی حداکثر
maximum safe temperature U درجه حرارت مجاز حداکثر
maximum range U حداکثر برد جنگ افزار
capacity load U حداکثر فرفیت بارگیری ناو
maximum recording attachment U دستگاه ضبط کننده حداکثر
throughput U حداکثر فرفیت میزان محصول
maximum surface temperature U درجه حرارت سطحی حداکثر
maximum likelihood method U روش حداکثر درست نمایی
maximum forward r.m.s. on state current U جریان رفت موثر حداکثر
to have [or bear] a maximum [minimum] load of something U حداکثر [حداقل] باری را پذیرفتن
payloads U حداکثر قابلیت حمل بار
wall up U رسیدن موج به حداکثر اوج
in the groove <idiom> U حداکثر کار را انجام دادن
payload U حداکثر قابلیت حمل بار
maximum scale value U مقدار درجه بندی حداکثر
layer depth U که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
maximum r.m.s. on state current U جریان رفت موثر حداکثر
powers U حداکثر تلاش در کمترین زمان
great tropic range U حداکثر اختلاف جذر و مداستوایی
hard charge U بشدت و حداکثر سرعت راندن
hull speed U حداکثر سرعت نظری قایق
powered U حداکثر تلاش در کمترین زمان
extremum U حداکثر یا حداقل تابع ریاضی
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
deadweight tonnage U حداکثر تناژ وسیله نقلیه
ultimate compressive strength U حداکثر مقاومت دربرابر فشار
plimsoll mark U خط شاخص حداکثر وزن بارکشتی
powering U حداکثر تلاش در کمترین زمان
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
speed limits U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
speed limit U حداکثر سرعت مجز در جاده ها وغیره
road capacity U کشش جاده ازنظر حداکثر ترافیک
brushes U به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
brush U به حداکثر سرعت رفتن اسب درمسابقه
mean distance U فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
permissible velocity U حداکثر سرعت اب در یک کانال که ایجادفرایش نکند
to put one's best foot formost <idiom> حداکثر تلاش خود را به کار بستن.
maximum current circuit breaker U کلید قطع کننده جریان حداکثر
to rack rent U حداکثر اجاره رابر ملکی بستن
vertex height U قله مسیرگلوله حداکثر ارتفاع منحنی
transition level U سطح حداکثر انحراف درارتفاع پرواز
maximum gradeability U حداکثر شیب قابل عبور به وسیله خودرو
optimize U کار کردن چیزی با حداکثر کارایی ممکن
great diurnal range U حداکثر اختلاف جذر و مد بیست و چهار ساعته
maximum permissible temperature rise U حداکثر مقدار افزایش درجه حرارت مجاز
hovering ceiling U حداکثر سقف پرواز ثابت درنزدیک زمین
to have a maximum limit [of something] U [به] حداکثر [چیزی یا مقداری] اعتبار داشتن [اقتصاد]
supercharge U خرجی که حداکثر سرعت ابتدایی با ان بدست می اید
boost U تقویت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com