Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hyphenation
U
تقسیم کلمه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
hyphen
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphens
U
فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
Other Matches
logogriph
U
نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
least significant bit
U
رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
statute at large
U
چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefixes
U
کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
worded
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augments
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
word
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
marker
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augment
U
تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers
U
نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug
U
[فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
to rime one word with another
U
یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
ring shift
U
جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
processor
U
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext
U
روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonyms
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable
U
جزء کلمه مقطع کلمه
syllables
U
جزء کلمه مقطع کلمه
synonym
U
کلمه مترادف کلمه هم معنی
lsb
U
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
keyword
U
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
enclitic
U
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softest
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softer
U
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifts
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted
U
جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
soft
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer
U
حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycled
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycle
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles
U
تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
allotments
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
branch
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
division
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
severability
U
قابلیت تقسیم
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
intersect
U
تقسیم کردن
frequency alloment
U
تقسیم فرکانس
frequency division
U
تقسیم فرکانس
frequency domulipliction
U
تقسیم فرکانس
frequency distribution
U
تقسیم فرکانس
meiosis
U
تقسیم کاهشی
intersects
U
تقسیم کردن
scissor
U
قطع تقسیم
intersected
U
تقسیم کردن
water point
U
نقطه تقسیم اب
divide
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
sharing the market
U
تقسیم بازار
load distribution
U
تقسیم بار
divisible
U
قابل تقسیم
partings
U
تقسیم تجزیه
meiosis
U
تقسیم سلولی
junction box
U
جعبه تقسیم
junction boxes
U
جعبه تقسیم
market segmentation
U
تقسیم بازار
allotment
U
پخش تقسیم
line graduation
U
تقسیم بندی خط
parting
U
تقسیم تجزیه
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
short division
U
تقسیم باختصار
sortition
U
تقسیم با قرعه
allotments
U
پخش تقسیم
division of labour
U
تقسیم کار
divisions of labour
U
تقسیم کار
separates
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
indistributable
U
تقسیم نشدنی
partition function
U
تابع تقسیم
to share out
U
تقسیم کردن
graduating
U
بدرجات تقسیم
autotomy
U
تقسیم خودبخود
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
compart
U
تقسیم کردن
delay allowance
U
زمان تقسیم
demultiplexer
U
تقسیم کننده
divided
U
تقسیم شده
division
U
تقسیم
[ریاضی]
share
U
تقسیم کردن
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
divisive
U
تقسیم کننده
divider
U
تقسیم کننده
shared
U
تقسیم کردن
divider
U
پرگار تقسیم
shares
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
busbar
U
جعبه تقسیم
aminister
U
تقسیم کردن
graduate
U
بدرجات تقسیم
graduates
U
بدرجات تقسیم
clastic
U
تقسیم شونده
administers
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
battery bus
U
جعبه تقسیم
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
fire distribution
U
تقسیم اتش
division line
U
خط تقسیم شده
denominator
U
تقسیم کننده
divisibility
U
قابلیت تقسیم
divide exception
U
خطای تقسیم
divide exception
U
استثناء تقسیم
dividable
U
قابل تقسیم
denominators
U
تقسیم کننده
distribution pannel
U
تابلوی تقسیم
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
division of labor
U
تقسیم کار
regionalism
U
تقسیم کشوربنواحی
compartment
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
subdivision
U
تقسیم مجدد
subdivisions
U
تقسیم مجدد
divisional
U
مربوط به تقسیم
divisions
U
عمل تقسیم
dividing
U
تقسیم بندی
distribution of the estate
U
تقسیم ترکه
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
distributing box
U
جعبه تقسیم
distributing
U
تقسیم کردن
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
splice box
U
جعبه تقسیم
division
U
عمل تقسیم
division sign
U
نماد تقسیم
distributes
U
تقسیم کردن
fifty-fifty
U
تقسیم بالمناصفه
distribute
U
تقسیم کردن
distribution box
U
جعبه تقسیم
distribution coefficient
U
ضریب تقسیم
division check
U
ازمایش تقسیم
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
residuary legatee
U
باقیمانده ماترک پس از تقسیم
long divisions
U
بخش یا تقسیم بزرگ
retained profit
U
سود تقسیم نشده
break down
U
تقسیم بندی کردن
redistribution of force
U
تقسیم مجدد نیروها
amitosis
U
تقسیم مستقیم یاخته
amitosis
U
یک نوع تقسیم سلولی
balkanization
U
تقسیم بقطعات ریز
long division
U
بخش یا تقسیم بزرگ
amitosis
U
تقسیم ساده یاختهای
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
proration
U
سرشکنی تقسیم به نسبت
bifurcation
U
تقسیم بدو شاخه
classis
U
تقسیم برحسب طبقه
dial graduation
U
تقسیم بندی درجهای
karyokinesis
U
مرحله تقسیم سلولی
indivisibly
U
بطور غیرقابل تقسیم
diffract
U
باجزاء تقسیم شدن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
distributed fire
U
اتش تقسیم شده
distributed profit
U
سود تقسیم شده
distributing mains
U
شبکه تقسیم اصلی
distribution point
U
نقطه تقسیم اماد
divisibly
U
بطور قابل تقسیم
frequency dividing network
U
شبکه تقسیم فرکانس
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
denominationalism
U
اعتقاد به تفکیک و تقسیم
maxwell velocity distribution
U
تقسیم سرعت ماکسول
cleave
U
پیوستن تقسیم شدن
cleaved
U
پیوستن تقسیم شدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com