Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
apportion
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioned
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportioning
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
apportions
U
تقسیم کردن تخصیص دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sanctifies
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
consecrate
U
ویژه کردن تخصیص دادن
sanctify
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
sanctifying
U
تصدیق کردن تخصیص دادن
consecrates
U
ویژه کردن تخصیص دادن
consecrating
U
ویژه کردن تخصیص دادن
set aside
U
باطل کردن تخصیص دادن
designates
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
U
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
allocating
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocate
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
allocates
U
تقسیم کردن اختصاص دادن
distribute
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
admeasure
U
سهم دادن تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
distributing
U
تقسیم کردن تعمیم دادن
pottion
U
تقسیم کردن سهم دادن از
hyphens
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
hyphen
U
علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
denominate
U
تخصیص دادن به
allots
U
تخصیص دادن
to earmark something for something
U
تخصیص دادن
allot
U
تخصیص دادن
allocate
U
تخصیص دادن
allot
U
تخصیص دادن
allocates
U
تخصیص دادن
bequeaths
U
تخصیص دادن به
allotting
U
تخصیص دادن
designing
U
تخصیص دادن
bequeath
U
تخصیص دادن به
allotted
U
تخصیص دادن
designs
U
تخصیص دادن
design
U
تخصیص دادن
allocate
U
تخصیص دادن
asides
U
تخصیص دادن
bequeathing
U
تخصیص دادن به
bequeathed
U
تخصیص دادن به
assign
U
تخصیص دادن
aside
U
تخصیص دادن
allocating
U
تخصیص دادن
giving
U
رساندن تخصیص دادن
designating
U
تخصیص دادن برگزیدن
give
U
رساندن تخصیص دادن
designates
U
تخصیص دادن برگزیدن
gives
U
رساندن تخصیص دادن
designate
U
تخصیص دادن برگزیدن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
sancify
U
برای امرمقدسی تخصیص دادن
socialize
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializing
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialized
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialised
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socializes
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialises
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
socialising
U
بکارهای اجتماعی تخصیص دادن بصورت سوسیالیستی دراوردن
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
assignment of space
U
تخصیص جا برای انبار کردن اماد
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
dynamic storage allocation
U
تخصیص انباره پویا تخصیص حافظه پویا
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
aminister
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
compart
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
distributing
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
distribute
U
تقسیم کردن
separates
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
separate
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
share
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
divides
U
تقسیم کردن
intersect
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
intersected
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
shared
U
تقسیم کردن
distribute among the creditors in propor
U
به غرماء تقسیم کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
shire
U
به استان تقسیم کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
fractionize
U
تقسیم بجزء کردن
partitions
U
تقسیم افراز کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
partition
U
تقسیم افراز کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
shires
U
به استان تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
sector
U
جزء تقسیم کردن
graduate
U
تقسیم بندی کردن
cantons
U
به بخش تقسیم کردن
pull one's weight
<idiom>
U
کارها را تقسیم کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
fractionalize
U
تقسیم بجزء کردن
break down
U
تقسیم بندی کردن
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
to d. with others
U
بادیگران تقسیم یاسهم کردن
compartmentalises
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
aliquot
U
بدوقسمت مساوی تقسیم کردن
compartmentalising
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
dichotomize
U
بدو بخش تقسیم کردن
compartmentalize
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalised
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
syllabify
U
تقسیم به هجای مقطع کردن
quadrat
U
به قطعات مستطیل تقسیم کردن
division
U
بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalized
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
gerrymander
U
بطورغیر عادلانه تقسیم کردن
compartmentalizing
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
divisions
U
بخش رسته تقسیم کردن
compartmentalizes
U
به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
comparmentalize
U
به اپارتمانهای جداجدا تقسیم کردن
lot
U
کالا بقطعات تقسیم کردن
split
U
ترک برداشتن تقسیم کردن
parcels
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcel
U
به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
balkanize
U
ناحیهای را بقطعات ریز تقسیم کردن
partitions
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
trisect
U
بسه بخش مساوی تقسیم کردن
dispart
U
تقسیم شدن هدف گیری کردن
partition
U
اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
piecemeal
U
به اجزاء ریز تقسیم کردن خردخرد
quarter
U
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
segment
U
فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
segments
U
فضای آدرس حافظه که به فضاهایی به نام سگمنت تقسیم میشود. آدرس دادن به یک محل خاص , مقدار سگمنت و امنت باید مشخص باشند
impute
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputed
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputing
U
تقسیم کردن متهم کردن
imputes
U
تقسیم کردن متهم کردن
discipline
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
U
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
terrtorialize
U
محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
admeasurement
U
تخصیص
consecration
U
تخصیص
appropriation
U
تخصیص
dedication
U
تخصیص
allocation
U
تخصیص
admensuration
U
تخصیص
allotment
U
تخصیص
earmark
U
تخصیص
dedications
U
تخصیص
attribution
U
تخصیص
earmarks
U
تخصیص
recognition
U
تخصیص
designations
U
تخصیص
allotments
U
تخصیص
designation
U
تخصیص
devotion
U
تخصیص
allocations
U
تخصیص
segment
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
segments
U
قطعه قطعه کردن به بخشهای مختلف تقسیم کردن
allocator
U
تخصیص دهنده
assignability
U
تخصیص دادنی
dynamic allocation
U
تخصیص پویا
cost allocation
U
تخصیص هزینه
capital appropiation
U
تخصیص سرمایه
allotment
U
تخصیص توزیع
resource allocation
U
تخصیص منابع
storage allocation
U
تخصیص حافظه
storage allocation
U
تخصیص انباره
allocation function
U
تابع تخصیص
allocation of resources
U
تخصیص منابع
reallocation
U
تخصیص مجدد
assignments
U
تخصیص اسناد
budgetary appropriations
U
تخصیص بودجه
appropriation
U
تخصیص وجه
allotments
U
تخصیص توزیع
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com