Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 227 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dividing
U
تقسیم بندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
graduate
U
تقسیم بندی کردن
graduates
U
تقسیم بندی کردن
graduating
U
تقسیم بندی کردن
lot
U
تقسیم بندی کردن
amorphous
U
بدون تقسیم بندی
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
split screen
U
صفحه تقسیم بندی شده
split-screen
U
صفحه تقسیم بندی شده
spacing
U
در فواصل مساوی تقسیم بندی
break down
U
تقسیم بندی کردن
compartment marking
U
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
degree gradution
U
تقسیم بندی درجهای
dial graduation
U
تقسیم بندی درجهای
eutherian
U
مربوط به تقسیم بندی بزرگ پستانداران
line graduation
U
تقسیم بندی خط
nosology
U
مبحث شناسایی و تقسیم بندی امراض
split window
U
پنجره تقسیم بندی شده
splitting a window
U
تقسیم بندی پنجره
time slicing
U
تقسیم بندی زمانی
unified soil classification system (uscs
U
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
unitized load
U
بار بسته بندی شده یا باردست چین شده بار تقسیم بندی شده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
Other Matches
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
telescopic
U
دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
packaging
U
ماده محافظ اشیا که بسته بندی می شوند. مواد جذاب برای بسته بندی کالاها
defense classification
U
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
classifications
U
طبقه بندی رده بندی
wording
U
جمله بندی کلمه بندی
classification
U
طبقه بندی رده بندی
lineament
U
طرح بندی صورت بندی
lineaments
U
طرح بندی صورت بندی
regrade
U
تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
line astern
U
صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
U
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
transparent
U
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
transparently
U
نرم افزاری که به کاربر امکان دسترسی به محل حافظه در سیستم حافظه در سیستم صفحه بندی شده میدهد به صورتی که گویی صفحه بندی نشده است
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
cleavage
U
تقسیم
cleavages
U
تقسیم
allotment
U
تقسیم
division
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
allocate
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
insulation testing apparatus
U
دستگاه ازمایش عایق بندی دستگاه اندزه گیری عایق بندی
division line
U
خط تقسیم شده
sharing the market
U
تقسیم بازار
short division
U
تقسیم باختصار
junction box
U
جعبه تقسیم
distribution box
U
جعبه تقسیم
division of labor
U
تقسیم کار
divides
U
تقسیم کردن
divide
U
تقسیم کردن
division check
U
ازمایش تقسیم
sortition
U
تقسیم با قرعه
divisibility
U
قابلیت تقسیم
distribution pannel
U
تابلوی تقسیم
dividable
U
قابل تقسیم
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
distribution of the estate
U
تقسیم ترکه
distribution of forces
U
تقسیم نیروها
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
junction boxes
U
جعبه تقسیم
divide exception
U
خطای تقسیم
division sign
U
نماد تقسیم
divide exception
U
استثناء تقسیم
distribution coefficient
U
ضریب تقسیم
allotment
U
پخش تقسیم
divisional
U
مربوط به تقسیم
separates
U
تقسیم کردن
load distribution
U
تقسیم بار
market segmentation
U
تقسیم بازار
parting
U
تقسیم تجزیه
scissor
U
قطع تقسیم
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
meiosis
U
تقسیم سلولی
meiosis
U
تقسیم کاهشی
division of labour
U
تقسیم کار
divisions of labour
U
تقسیم کار
partition function
U
تابع تقسیم
indistributable
U
تقسیم نشدنی
to share out
U
تقسیم کردن
separated
U
تقسیم کردن
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
partings
U
تقسیم تجزیه
water point
U
نقطه تقسیم اب
allotments
U
پخش تقسیم
divisible
U
قابل تقسیم
fire distribution
U
تقسیم اتش
frequency alloment
U
تقسیم فرکانس
frequency division
U
تقسیم فرکانس
frequency domulipliction
U
تقسیم فرکانس
frequency distribution
U
تقسیم فرکانس
delay allowance
U
زمان تقسیم
severability
U
قابلیت تقسیم
separate
U
تقسیم کردن
hyphenation
U
تقسیم کلمه
quartile
U
تقسیم شده به 4/3و 4/1
intersect
U
تقسیم کردن
divider
U
تقسیم کننده
divisive
U
تقسیم کننده
shared
U
تقسیم کردن
divided
U
تقسیم شده
intersects
U
تقسیم کردن
shares
U
تقسیم کردن
administers
U
تقسیم کردن
divider
U
پرگار تقسیم
compart
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
compartments
U
تقسیم کردن
subdivision
U
تقسیم مجدد
subdivisions
U
تقسیم مجدد
aminister
U
تقسیم کردن
divisions
U
عمل تقسیم
regionalism
U
تقسیم کشوربنواحی
intersected
U
تقسیم کردن
graduating
U
بدرجات تقسیم
division
U
عمل تقسیم
graduates
U
بدرجات تقسیم
graduate
U
بدرجات تقسیم
distribute
U
تقسیم کردن
distributes
U
تقسیم کردن
denominators
U
تقسیم کننده
denominator
U
تقسیم کننده
demultiplexer
U
تقسیم کننده
autotomy
U
تقسیم خودبخود
fifty-fifty
U
تقسیم بالمناصفه
busbar
U
جعبه تقسیم
battery bus
U
جعبه تقسیم
distributing box
U
جعبه تقسیم
division
U
تقسیم
[ریاضی]
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
splice box
U
جعبه تقسیم
distributing
U
تقسیم کردن
administering
U
تقسیم کردن
administered
U
تقسیم کردن
clastic
U
تقسیم شونده
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
share
U
تقسیم کردن
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
administer
U
تقسیم کردن
balkanization
U
تقسیم بقطعات ریز
tripartition
U
تقسیم بسه قسمت
amitosis
U
تقسیم مستقیم یاخته
undistributed earnings
U
منافع تقسیم نشده
trichotomy
U
تقسیم بسه بخش
amitosis
U
تقسیم ساده یاختهای
amitosis
U
یک نوع تقسیم سلولی
bifurcation
U
تقسیم بدو شاخه
autotomize
U
تقسیم خودبخود کردن
trisect
U
تقسیم بسه قسمت
prorate
U
به نسبت تقسیم کردن
divisibly
U
بطور قابل تقسیم
long division
U
بخش یا تقسیم بزرگ
long divisions
U
بخش یا تقسیم بزرگ
Six
[divided]
by three is two.
U
شیش تقسیم بر سه می شود دو.
dividends
U
تقسیم شده است
dividend
U
تقسیم شده است
cleave
U
پیوستن تقسیم شدن
cleaved
U
پیوستن تقسیم شدن
cleaves
U
پیوستن تقسیم شدن
indivisible
U
غیر قابل تقسیم
proration
U
سرشکنی تقسیم به نسبت
redistribution of force
U
تقسیم مجدد نیروها
residuary legatee
U
باقیمانده ماترک پس از تقسیم
retained profit
U
سود تقسیم نشده
undistributed profits
U
سود تقسیم نشده
undivided profit
U
سود تقسیم نشده
table of distribution
U
جدول تقسیم اماد
self divison
U
تقسیم خود بخود
switch board
U
صفحه تقسیم برق
tierce
U
به سه قسمت تقسیم کردن
sectors
U
جزء تقسیم کردن
thirds
U
به سه بخش تقسیم کردن
canton
U
به بخش تقسیم کردن
indivisibly
U
بطور غیرقابل تقسیم
distributing mains
U
شبکه تقسیم اصلی
whack up
U
تقسیم به سهام کردن
jack box
U
جعبه تقسیم تلفن
panels
U
صفحه تقسیم برق
denominationalism
U
اعتقاد به تفکیک و تقسیم
karyokinesis
U
مرحله تقسیم سلولی
third
U
به سه بخش تقسیم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com