English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tripartition U تقسیم بسه قسمت
trisect U تقسیم بسه قسمت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
fraction U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fractions U بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
quarter U به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
bicipital U تقسیم شونده بدو قسمت دریک انتها
bifid U بوسیله شکاف بدو قسمت مساوی تقسیم شده
polychotomous U تقسیم شده بچند قسمت
segmentation U تقسیم بچند قسمت یا قطعه قطعه قطعه سازی
team handball court U مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
tierce U به سه قسمت تقسیم کردن
trichotomy U تقسیم وجود انسان به سه قسمت
unified soil classification system (uscs U نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
Other Matches
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
butts U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butted U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
butt U ضربه با سر به حریف سرشاخ انتهای چوب هاکی قسمت انتهایی چوب گلف قسمت انتهای راکت تنیس قسمت انتهای چوب بیلیارد تپه یا برامدگی پشت زمین هدف
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
terne U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
quartersaw U الوار رابچهار قسمت بریدن چوپ را بچهار قسمت اره کردن
terneplate U ورق الیاژی مرکب از چهار قسمت سرب ویک قسمت قلع
ecphora U پیش آمدگی [طرحی که یک قسمت روی قسمت دیگر قرار بگیرد.]
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
plank U قسمت مهم مرام سیاسی قسمت اصلی یک روش فکری
long bone U که شامل یک قسمت استوانهای و دو قسمت برجسته در انتها میباشند
base section U رسد مبنا قسمت پایه قسمت تحتانی
cross disbursing U انتقال اعتباراز یک قسمت به قسمت دیگرتبدیل اعتبارات
sections U قسمت قسمت کردن برش دادن
section U قسمت قسمت کردن برش دادن
fanfold U یک قسمت به یک جهت قسمت دیگر در جهت مخالف تا کاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار گیرد
shuttled U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttle U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttles U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttled U قسمت قسمت حرکت کردن
shuttle U حمل کردن قسمت به قسمت
shuttles U حمل کردن قسمت به قسمت
executing agency U قسمت اجراکننده قسمت اجرایی
public relations officers U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
public relations officer U رئیس قسمت روابط عمومی رئیس قسمت امور مطبوعاتی
detachments U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
detachment U یکان جزء یک قسمت یکان کوچک دسته یا قسمت جدا شده از یکان بزرگترقسمت قرارگاه
enlisted section U قسمت مربوط به افراد یاسربازان قسمت اقدام افراد
army nurse corps U قسمت پرستاری ارتش قسمت پرستاری نیروی زمینی
shuttles U بمباران قسمت به قسمت
throttle U عبور قسمت به قسمت
throttled U عبور قسمت به قسمت
shuttle U بمباران قسمت به قسمت
throttles U عبور قسمت به قسمت
throttling U عبور قسمت به قسمت
shuttled U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttle U راهپیمائی قسمت به قسمت
shuttled U بمباران قسمت به قسمت
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
p.p.m U قسمت در یک میلیون قسمت
to sell in lots U قسمت قسمت فروختن
shuttles U راهپیمائی قسمت به قسمت
forward overlap U پوشش در قسمت جلویی انطباق در قسمت جلویی
cross refer U از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
division police petty officer U درجه دار دژبان قسمت درجه دار انتظامات قسمت
railway division U قسمت عملیات راه اهن قسمت ترابری با راه اهن
cellular unit U یکان قسمت به قسمت یکان مبنا
branches U تقسیم
admensuration U تقسیم
branch U تقسیم
repartition U تقسیم
division U تقسیم
allocate U تقسیم
allocates U تقسیم
allocating U تقسیم
cleavage U تقسیم
cleavages U تقسیم
dispensations U تقسیم
dispensation U تقسیم
sharing U تقسیم
allotments U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
apportionment U تقسیم
distributions U تقسیم
distribution U تقسیم
admeasurement U تقسیم
divisions U تقسیم
allotment U تقسیم
dealing U تقسیم
administers U تقسیم کردن
divisibility U قابلیت تقسیم
separates U تقسیم کردن
divide exception U خطای تقسیم
separated U تقسیم کردن
meiosis U تقسیم کاهشی
divide exception U استثناء تقسیم
market segmentation U تقسیم بازار
separate U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
dichotomies U تقسیم به دو بخش
distributing box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
distribution box U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
partition function U تابع تقسیم
dichotomy U تقسیم به دو بخش
division sign U نماد تقسیم
administer U تقسیم کردن
dividable U قابل تقسیم
o o line U خط تقسیم دیدبانی
administered U تقسیم کردن
load distribution U تقسیم بار
line graduation U تقسیم بندی خط
divisible U قابل تقسیم
divisions U عمل تقسیم
allotments U پخش تقسیم
hyphenation U تقسیم کلمه
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
allotment U پخش تقسیم
frequency alloment U تقسیم فرکانس
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
division U عمل تقسیم
fire distribution U تقسیم اتش
zeradivide U تقسیم بر صفر
frequency distribution U تقسیم فرکانس
division of labour U تقسیم کار
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
indistributable U تقسیم نشدنی
graduate U بدرجات تقسیم
divided U تقسیم شده
divisive U تقسیم کننده
division check U ازمایش تقسیم
division line U خط تقسیم شده
division of labor U تقسیم کار
divider U تقسیم کننده
divider U پرگار تقسیم
division U تقسیم [ریاضی]
divisional U مربوط به تقسیم
water point U نقطه تقسیم اب
aminister U تقسیم کردن
frequency division U تقسیم فرکانس
shared U تقسیم کردن
battery bus U جعبه تقسیم
graduating U بدرجات تقسیم
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
compart U تقسیم کردن
graduates U بدرجات تقسیم
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
sortition U تقسیم با قرعه
intersects U تقسیم کردن
short division U تقسیم باختصار
sharing the market U تقسیم بازار
severability U قابلیت تقسیم
dividing U تقسیم بندی
subdivisions U تقسیم مجدد
busbar U جعبه تقسیم
shares U تقسیم کردن
junction box U جعبه تقسیم
to share out U تقسیم کردن
distribute U تقسیم کردن
denominator U تقسیم کننده
distributes U تقسیم کردن
denominators U تقسیم کننده
distributing U تقسیم کردن
share U تقسیم کردن
clastic U تقسیم شونده
compartment U تقسیم کردن
compartments U تقسیم کردن
subdivision U تقسیم مجدد
divisions of labour U تقسیم کار
intersected U تقسیم کردن
autotomy U تقسیم خودبخود
delay allowance U زمان تقسیم
intersect U تقسیم کردن
demultiplexer U تقسیم کننده
quartile U تقسیم شده به 4/3و 4/1
junction boxes U جعبه تقسیم
parting U تقسیم تجزیه
meiosis U تقسیم سلولی
divides U تقسیم کردن
partings U تقسیم تجزیه
divide U تقسیم کردن
scissor U قطع تقسیم
unit distribution U روش تقسیم به یکان
distribute among the creditors in propor U به غرماء تقسیم کردن
billionth U یک تقسیم بر هزار میلیون
billionths U یک تقسیم بر هزار میلیون
classis U تقسیم برحسب طبقه
dividends U تقسیم شده است
long divisions U بخش یا تقسیم بزرگ
cleave U پیوستن تقسیم شدن
distributed fire U اتش تقسیم شده
cross loading U تقسیم بارهای هواپیما
work unit U یک واحد تقسیم کار
fractionalize U تقسیم بجزء کردن
distributed profit U سود تقسیم شده
long division U بخش یا تقسیم بزرگ
fractionize U تقسیم بجزء کردن
break down U تقسیم بندی کردن
diffract U باجزاء تقسیم شدن
autotomize U تقسیم خودبخود کردن
amitosis U تقسیم ساده یاختهای
compartmentation U تقسیم بندی کردن
balkanization U تقسیم بقطعات ریز
graduates U تقسیم بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com