Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
classis
U
تقسیم برحسب طبقه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unified soil classification system (uscs
U
نوعی طبقه بندی خاک که به 51 قسمت تقسیم شده است
at pleasure
U
برحسب دلخواه برحسب میل
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous
U
تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
vernier
U
درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
entresol
U
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower classes
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
lower class
U
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
U
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
baseband
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band
U
1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding
U
روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide
U
بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
sector
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors
U
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
defense classification
U
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
U
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
at the request of
U
برحسب
in accordance with
U
برحسب
agreeably to
U
برحسب
unitage
U
برحسب
incompliance with
U
برحسب
in terms of
U
برحسب
in conformity with
U
برحسب
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
security classification
U
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
black designation
U
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
custom
U
برحسب عادت
to out ward seeming
U
برحسب فاهر
fortuitous
<adj.>
U
برحسب تصادف
by usage
U
برحسب عادت
incidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
random
<adj.>
U
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
U
برحسب تصادف
stochastical
<adj.>
U
برحسب تصادف
accidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
at choice
U
برحسب دلخواه
pursuant to
U
مطابق برحسب
to
U
برحسب مطابق
percentages
U
برحسب درصد
accidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
U
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
U
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
contingent
[accidental]
<adj.>
U
برحسب تصادف
As the case may be .
U
برحسب مورد( آن)
percentage
U
برحسب درصد
as it happens
<adv.>
U
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
U
برحسب اتفاق
haphazardly
U
برحسب تصادف
haphazard
<adj.>
U
برحسب تصادف
by hazard
<adv.>
U
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
fortuitously
<adv.>
U
برحسب اتفاق
incidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
outwardly
U
برحسب فاهر
hit or miss
U
برحسب تصادف
tonnage
U
وزن برحسب تن
coincidentally
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
U
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
U
برحسب اتفاق
stratify
U
طبقه طبقه کردن
tonnage
U
گنجایش کشتی برحسب تن
fortuitously
U
برحسب اتفاق اتفاقا
tonnage
U
برحسب شماره تن بارگیر
cl
U
برحسب بار هر کامیون
happy go lucky
U
برحسب تصادف لاقید
milage
U
سنجش برحسب میل
mileage
U
سنجش برحسب میل
velocity
U
تندی برحسب زمان
compass bearing
U
موقعیت برحسب قطبنما
by chance
U
برحسب اتفاق یاتصادف
velocities
U
تندی برحسب زمان
pounder
U
برحسب لیره کوبنده
ritually
U
برحسب ایین وشعائر
prioritizes
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
size distribution of income
U
توزیع درامد برحسب مقدار
prioritizing
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritize
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritising
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
transvaluation
U
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
age group competition
U
مسابقه برحسب گروه سنی
time cost curve
U
منحنی مخارج برحسب زمان
heading
U
حرکت برحسب قطب نما
hydrograph
U
منحنی ابگذری برحسب زمان
poundage
U
مقدار پولی برحسب لیره
prioritises
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass
U
برحسب قطب نمای استاندارد
pounder
U
وزن شده برحسب رطل
proration
U
توزیع برحسب مدت یانسبت
headings
U
حرکت برحسب قطب نما
prioritised
U
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
kilovoltage
U
نیروی برق برحسب هزار ولت
heading
U
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
seed
U
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
candlepower
U
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
gauge pressure
U
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
seeds
U
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
headings
U
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
voltages
U
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
voltage
U
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
transvalue
U
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
transvaluate
U
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
functional shift
U
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
permittivity
U
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
percentile
U
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
size
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
sizes
U
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
footage
U
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
metric system
U
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
volt ampere
U
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
cabin altitude
U
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
ladder tournament
U
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
poundage
U
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
army class manager activity
U
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
pH
U
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
black concept
U
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
wheelbase
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
U
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
amperage
U
شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
planck law
U
مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
linear programming
U
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
book value
U
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
characteristic diagram for the steel
U
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
allotment
U
تقسیم
distribution
U
تقسیم
admensuration
U
تقسیم
dealing
U
تقسیم
distributions
U
تقسیم
allotments
U
تقسیم
apportionment
U
تقسیم
repartition
U
تقسیم
sharing
U
تقسیم
admeasurement
U
تقسیم
branches
U
تقسیم
branch
U
تقسیم
dispensations
U
تقسیم
allocates
U
تقسیم
allocating
U
تقسیم
dispensation
U
تقسیم
allocate
U
تقسیم
graduator
U
خط تقسیم کن
cleavages
U
تقسیم
cleavage
U
تقسیم
divisions
U
تقسیم
division
U
تقسیم
prorata
U
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
sortition
U
تقسیم با قرعه
short division
U
تقسیم باختصار
sharing the market
U
تقسیم بازار
divisible
U
قابل تقسیم
administered
U
تقسیم کردن
administer
U
تقسیم کردن
allotments
U
پخش تقسیم
dichotomy
U
تقسیم به دو بخش
dichotomies
U
تقسیم به دو بخش
allotment
U
پخش تقسیم
dividing
U
تقسیم بندی
regionalism
U
تقسیم کشوربنواحی
scissor
U
قطع تقسیم
junction box
U
جعبه تقسیم
junction boxes
U
جعبه تقسیم
delay allowance
U
زمان تقسیم
fifty-fifty
U
تقسیم بالمناصفه
fifty fifty
U
تقسیم بالمناصفه
zeradivide
U
تقسیم بر صفر
water point
U
نقطه تقسیم اب
compart
U
تقسیم کردن
severability
U
قابلیت تقسیم
clastic
U
تقسیم شونده
demultiplexer
U
تقسیم کننده
subdivisions
U
تقسیم مجدد
intersect
U
تقسیم کردن
to share out
U
تقسیم کردن
divider
U
پرگار تقسیم
division sign
U
نماد تقسیم
autotomy
U
تقسیم خودبخود
give-and-take
<idiom>
U
تقسیم کردن
go halves
<idiom>
U
تقسیم مساوی
division
U
عمل تقسیم
divisions
U
عمل تقسیم
aminister
U
تقسیم کردن
intersects
U
تقسیم کردن
battery bus
U
جعبه تقسیم
intersected
U
تقسیم کردن
subdivision
U
تقسیم مجدد
compartments
U
تقسیم کردن
compartment
U
تقسیم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com