English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adjustment U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustments U تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
moved U تغییر دادن محل چیزی
move U تغییر دادن محل چیزی
movement U تغییر دادن محل چیزی
moves U تغییر دادن محل چیزی
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
feedback U اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
rezone U محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
Do you have anything better? U آیا چیزی بهتر دارید؟
think better of <idiom> U رسیدگی دوباره به چیزی وتصمیمگیری بهتر
staged U تغییر بین سیستم قدیم و جدید در یک سری طبقات
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
multipass overlap U سیستمی که چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matria-dot ایجاد میکند با تکرا خط حروف ولی تغییر مکان به آرامی
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
vary U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies U تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
out act U بهتر انجام دادن از
overlapped U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlap U سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
hole job U شکست دادن حریف با شروع بهتر
hole shot U شکست دادن حریف با شروع بهتر
outselling U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsold U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell U بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
change U تغییر کردن تغییر دادن
changed U تغییر کردن تغییر دادن
changes U تغییر کردن تغییر دادن
changing U تغییر کردن تغییر دادن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
sight window U بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
housekeeping U در آغاز برنامه جدید برای انجام امور سیستم مثل پاک کردن حافظه تشخیص کلیدهای تابع یا تغییر حالت صفحه تصویر
reseated U صندلی جدید دادن
reseats U صندلی جدید دادن
reseat U صندلی جدید دادن
reseating U صندلی جدید دادن
renamed U دادن نام جدید به فایل
rename U دادن نام جدید به فایل
renaming U دادن نام جدید به فایل
renames U دادن نام جدید به فایل
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
launching U قرار دادن محصول جدید در بازار
launches U قرار دادن محصول جدید در بازار
launched U قرار دادن محصول جدید در بازار
launch U قرار دادن محصول جدید در بازار
change [in something] [from something] U تغییر [در یا از چیزی]
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
pareto criterion U ضابطه پاراتو بر اساس این معیار که دراقتصاد رفاه بکار برده میشودان تغییر و وضعیتی نسبت به قبل بهتر خواهد بود که بتوان حداقل وضعیت یک فرد رابهبود بخشید بدون اینکه به دیگران صدمهای وارد اید
continue U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues U ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
converts U تغییر چیزی به دیگری
convert U تغییر چیزی به دیگری
converting U تغییر چیزی به دیگری
converted U تغییر چیزی به دیگری
counter march U تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
modernism U نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
technology U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
technologies U قرار دادن یک قطعه الکترونیکی جدید در تجارت یا صنعت
modification U تغییر اعمال شده به چیزی
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
shakedown [of something] [American English] U تغییر پایه سیستم کاری [چیزی]
rehyphenation U تغییرنوشتاروکد گزاری کلمات متن پس ازقرارگرفتن در قالب صفحه جدید یا درخط جدید
mock-up U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
constituting U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitutes U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constituted U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
constitute U تشکیل دادن بنیاد نهادن مجوز برای تاسیس یک یکان جدید
mock-ups U مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
paged U 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
page U 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages U 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
adapt U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting U تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
refinances U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinance U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing U تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to keep pace with something <idiom> U با چیزی برابر راه رفتن [یاد گرفتن] [تغییر کردن] [اصطلاح]
mutates U تغییر دادن
mutating U تغییر دادن
to turn something into something U تغییر دادن به
realigns U تغییر دادن
amend U تغییر دادن
changing U تغییر دادن
alters U تغییر دادن
shifts U تغییر دادن
shifted U تغییر دادن
change U تغییر دادن
modifies U تغییر دادن
changed U تغییر دادن
mutate U تغییر دادن
modify U تغییر دادن
mutated U تغییر دادن
to turn [into] U تغییر دادن
shift U تغییر دادن
changes U تغییر دادن
permute U تغییر دادن
amended U تغییر دادن
reset U تغییر دادن
transact U تغییر دادن
altering U تغییر دادن
amending U تغییر دادن
realign U تغییر دادن
to convert something into something U تغییر دادن به
realigning U تغییر دادن
convert U تغییر دادن
modifying U تغییر دادن
realigned U تغییر دادن
redeploy [staff] U تغییر دادن
altered U تغییر دادن
alter U تغییر دادن
metamorphosed U تغییر شکل دادن
changing U تغییر دادن تبدیل
remodel U تغییر وضع دادن
shunted U تغییر جهت دادن
shunts U تغییر جهت دادن
quirks U تغییر جهت دادن
transmuting U تغییر هیئت دادن
discolor U تغییر رنگ دادن
shunt U تغییر جهت دادن
metamorphose U تغییر شکل دادن
to veer [off] U تغییر جهت دادن
change U تغییر دادن تبدیل
switches U تغییر جهت دادن
transmuted U تغییر هیئت دادن
misshape U تغییر شکل دادن
transformed U تغییر شکل دادن
changed U تغییر دادن تبدیل
quirk U تغییر جهت دادن
transfigured U تغییر صورت دادن
transfiguring U تغییر شکل دادن
transmutes U تغییر هیئت دادن
veer U تغییر عقیده دادن
transfigured U تغییر شکل دادن
veered U تغییر عقیده دادن
transmute U تغییر هیئت دادن
veers U تغییر عقیده دادن
disguise U تغییر قیافه دادن
shift the rudder U تغییر دادن سکان
transfiguring U تغییر صورت دادن
transfigures U تغییر شکل دادن
transfigures U تغییر صورت دادن
disguising U تغییر قیافه دادن
disguises U تغییر قیافه دادن
disguised U تغییر قیافه دادن
transform U تغییر شکل دادن
changes U تغییر دادن تبدیل
transfigure U تغییر شکل دادن
to change one's tune U تغییر عقیده دادن
remodelled U تغییر وضع دادن
metamorphosing U تغییر شکل دادن
discolours U تغییر رنگ دادن
transshape U تغییر ماهیت دادن
metamorphoses U تغییر شکل دادن
remodeling U تغییر وضع دادن
transforms U تغییر شکل دادن
tune U تغییر فرکانس دادن
modification U تغییر شکل دادن
discolouring U تغییر رنگ دادن
to change ones mind U تغییر رای دادن
to change colour U تغییر رنگ دادن
to change the tack U تغییر رویه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com