English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 211 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
delimit U تعیین کردن حدود
delimited U تعیین کردن حدود
delimiting U تعیین کردن حدود
delimits U تعیین کردن حدود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demarcate U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcates U تعیین حدود کردن
demarcating U تعیین حدود کردن
abound O تعیین حدود کردن
peg U تعیین حدود کردن
pegs U تعیین حدود کردن
Other Matches
demarcation U تعیین حدود
delimitation U تعیین حدود
limitation clause U ماده تعیین حدود
limitation clause U عبارت تعیین حدود
rated power U هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
hard sectored U دیسک لرزانی که در ان سوراخهایی به منظور تعیین حدود هر قطاع یا بخش تعبیه و منگنه شده است
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
delimits U تحدید حدود کردن
delimited U تحدید حدود کردن
delimiting U تحدید حدود کردن
delimit U تحدید حدود کردن
to live beyond one's means U بیش از حدود استطاعت خودخرج کردن
to make both ends meet U در حدود درامد خود خرج کردن
to mark out a ground U حدود زمینی را تععین کردن یانشان دادن
upper memory U کیلو بایت از حافظه قرار گرفته بین حدود کیلوبایت و مگابایت . حافظه بیشتر بعد از حافظه معمول کیلوبایت است و قبل از حدود مگابایت
elastic banding U روش تعریف حدود تصویر روی صفحه کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن با یک مرز
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
identifies U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
blood type U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
locates U تعیین محل کردن
identify U تعیین هویت کردن
quantified U کمیت را تعیین کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
quantifies U کمیت را تعیین کردن
quantify U کمیت را تعیین کردن
clearance U تعیین صلاحیت کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
identifying U تعیین هویت کردن
genealogize U تعیین نسب کردن
identifies U تعیین هویت کردن
fix U تعیین کردن قراردادن
identified U تعیین هویت کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
stating U تعیین کردن حال
prifix U قبلا تعیین کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
fixes U تعیین کردن قراردادن
locating U تعیین محل کردن
pin point U تعیین محل کردن
quantifying U کمیت را تعیین کردن
locate U تعیین محل کردن
state- U تعیین کردن حال
assessing U تعیین کردن بستن
assessed U تعیین کردن بستن
assess U تعیین کردن بستن
assesses U تعیین کردن بستن
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
admeasure U تعیین حصه کردن
stated U تعیین کردن حال
states U تعیین کردن حال
state U تعیین کردن حال
located U تعیین محل کردن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
prescribing U نسخه نوشتن تعیین کردن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
prescribe U نسخه نوشتن تعیین کردن
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribed U نسخه نوشتن تعیین کردن
states U تعیین کردن وقرار دادن
subrogate U قائم مقام تعیین کردن
prescribes U نسخه نوشتن تعیین کردن
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
state- U تعیین کردن وقرار دادن
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
state U تعیین کردن وقرار دادن
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
locating U تعیین کردن معلوم کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
defines U تعیین کردن تعریف کردن
defined U تعیین کردن تعریف کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
in the neighbourhood U در حدود
scope U حدود
vicinity U حدود
limit U حدود
purview U حدود
well-nigh U در حدود
compass U حدود
tether U حدود
tethered U حدود
thereabouts U در آن حدود
realms U حدود
range U حدود
realm U حدود
neiggourhood U حدود
precincts U حدود
perambulation U حدود
precinct U حدود
tethers U حدود
tethering U حدود
neighborhoods U حدود
neighbourhood U حدود
neighbourhoods U حدود
about <adv.> U حدود
roughly <adv.> U حدود
ranges U حدود
delimited U حدود
delimit U حدود
about U در حدود
modules U حدود
module U حدود
scantling U حدود
definition U حدود
confine U حدود
ambit U حدود
ranged U حدود
confining U حدود
delimits U حدود
definitions U حدود
well nigh U در حدود
delimiting U حدود
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
delimitation U تحدید حدود
confidence limits U حدود اطمینان
in round numbers 00 U در حدود 001 عد د
with in ear shot U در حدود صدا رس
line U حدود رویه
confidence limits U حدود اعتماد
graphic limits U حدود گرافیکی
within cry U در حدود صد ارس
reaching U وسعت حدود
reaches U وسعت حدود
reached U وسعت حدود
reach U وسعت حدود
whereabouts U درچه حدود
boundary U حدود چیزی
boundary U حدود یکان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com