Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
put
U
تعویض کردن انداختن
puts
U
تعویض کردن انداختن
putting
U
تعویض کردن انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
post knotting
U
پشت زنی
[تعویض گره ها بعد از اتمام فرش]
[گاه جهت تعویض نگاره ها در قسمتی از فرش بافته شده و یا جهت قدیمی جلوه دادن فرش با تعویض گره ها در محل درج تاریخ، گره ها را تعویض می کنند.]
shifts
U
تعویض کردن
shifted
U
تعویض کردن
shift
U
تعویض کردن
supplanting
U
تعویض کردن
to shift
U
تعویض کردن
supplanted
U
تعویض کردن
supplants
U
تعویض کردن
supplant
U
تعویض کردن
alteration
U
تعویض کردن
replace
U
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing
U
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
U
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced
U
عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces
U
چیزی را تعویض کردن
replace
U
چیزی را تعویض کردن
replacing
U
چیزی را تعویض کردن
replaced
U
چیزی را تعویض کردن
switch over
U
تعویض کردن برق
substituted
U
تعویض جانشین کردن
substituted
U
تعویض کردن جابجاکردن
substitute
U
تعویض جانشین کردن
substitute
U
تعویض کردن جابجاکردن
exchanges
U
مبادله کردن تعویض
substituting
U
تعویض جانشین کردن
substituting
U
تعویض کردن جابجاکردن
exchanging
U
مبادله کردن تعویض
exchanged
U
مبادله کردن تعویض
exchange
U
مبادله کردن تعویض
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
litter relay point
U
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
reconditioned
U
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
exchange
U
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanged
U
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
exchanging
U
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
recondition
U
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
reconditions
U
قسمتهای فرسوده را تعمیرو تعویض کردن
exchanges
U
رد کردن چوب امدادی به یار تعویض
recondition
U
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditioned
U
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
reconditions
U
نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
formats
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
format
U
تعویض روشن مرتب کردن داده یا متن در یک محل
launch
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched
U
به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
to cut out
U
بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
entrancing
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrance
U
مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
primming
U
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
clearings
U
تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
clearing
U
تعویض اطلاعات در یک ثبات یاخانه حافظه یا واحد ذخیره با صفر یا جای خالی پاک کردن متن و یا تصاویرگرافیکی روی صفحه نمایش
operates
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operate
U
به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle
U
تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
slotting
U
انداختن چفت کردن
toss
U
پرت کردن انداختن
launches
U
انداختن پرت کردن
launching
U
انداختن پرت کردن
tossing
U
پرت کردن انداختن
tossed
U
پرت کردن انداختن
tosses
U
پرت کردن انداختن
slot
U
انداختن چفت کردن
lay aside
U
پس انداز کردن انداختن
slots
U
انداختن چفت کردن
to set off
U
انداختن برابر کردن
to put by
U
دور انداختن رد کردن
to let fly
U
انداختن تیرخالی کردن
hurtling
U
پرت کردن انداختن
launch
U
انداختن پرت کردن
hurtle
U
پرت کردن انداختن
hurtles
U
پرت کردن انداختن
hurtled
U
پرت کردن انداختن
launched
U
انداختن پرت کردن
spit
U
سوراخ کردن تف انداختن
spits
U
سوراخ کردن تف انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
throwin
U
در دنده انداختن تزریق کردن
engage
U
مجذوب کردن درهم انداختن
desolate
U
از ابادی انداختن مخروبه کردن
put over
U
بتاخیر انداختن از سرباز کردن
prorogue
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
to play the fool with any one
U
کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
engages
U
مجذوب کردن درهم انداختن
defacing
U
ازشکل انداختن محو کردن
involve
U
گیر انداختن وارد کردن
deface
U
ازشکل انداختن محو کردن
retards
U
عقب انداختن اهسته کردن
embrangle
U
گیر انداختن گرفتار کردن
defaced
U
ازشکل انداختن محو کردن
turn on
U
بجریان انداختن روشن کردن
operate
U
اداره کردن راه انداختن
operated
U
اداره کردن راه انداختن
retarding
U
عقب انداختن اهسته کردن
involves
U
گیر انداختن وارد کردن
defaces
U
ازشکل انداختن محو کردن
drop in
U
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
backs
U
پشتی کردن پشت انداختن
grooves
U
خط انداختن شیار دار کردن
groove
U
خط انداختن شیار دار کردن
retard
U
عقب انداختن اهسته کردن
involving
U
گیر انداختن وارد کردن
operates
U
اداره کردن راه انداختن
hollers
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kidding
U
دست انداختن مسخره کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
kidded
U
دست انداختن مسخره کردن
kid
U
دست انداختن مسخره کردن
paralyze
U
از کار انداختن بیحس کردن
prorogate
U
تعطیل کردن بتعویق انداختن
hollering
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
holler
U
فریاد کردن سروصداراه انداختن
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
U
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
disunites
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
catapults
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
disunited
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
teases
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
To cause confusion . To kick up a fuss (row).
U
شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
catapult
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To fire a shot
U
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
teaze
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
catapulted
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
to put on airs
U
باد در خود انداختن خودنمایی کردن
To tease someone. To pull someonelet.
U
کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
catapulting
U
منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
To swallow ones pride and request someone (to do something).
U
نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
run
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
nail
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
tangles
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangle
U
درهم گیر انداختن گوریده کردن
nailed
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails
U
با میخ الصاق کردن بدام انداختن
To becomeinsbordinate .
U
لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
to make sport of any one
U
کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
to play off
U
از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
runs
U
به کار انداختن روشن کردن موتور
set up
<idiom>
U
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
disuniting
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
tease
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased
U
اذیت کردن کسی را دست انداختن
tumult
U
اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
disunite
U
باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
mimicked
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimic
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimics
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimicking
U
مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
taunt
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
shunts
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunt
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
to start
U
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
To kint ones eyebrows . To frown .
U
گره برا برو انداختن ( اخم کردن )
shunted
U
ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
taunts
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
stall
U
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling
U
متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
taunted
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting
U
دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
switch
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
tantalized
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
To take away someones living .
U
کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
tantalizes
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
switched
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
tantalised
U
وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
switches
U
روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
to report somebody
[to the police]
for breach of the peace
U
از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن
[به پلیس]
شکایت کردن
switchover
U
تعویض
shifts
U
تعویض
line feed
U
تعویض خط
shifted
U
تعویض
substituent
U
تعویض
stage set
U
تعویض سن
resignations
U
تعویض
substitution
U
تعویض
replacements
U
تعویض
replacement
U
تعویض
swapping
U
تعویض
quid pro quos
U
تعویض
switches
U
تعویض جا
switches
U
تعویض
switched
U
تعویض جا
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com