English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
belong U تعلق داشتن
belonged U تعلق داشتن
belongs U تعلق داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
attachment U تعلق
accru U تعلق
dependencies U تعلق
dependency U تعلق
belongingness U تعلق پذیری
accruing U تعلق گرفتن
intimacy principle U اصل تعلق
accrue U تعلق گرفتن
accrue U تعلق گرفتن
incurrence U تعلق گرفتگی
accrues U تعلق گرفتن
belonging to another U تعلق به غیر
that right inheres in him U ان حق باو تعلق میگیرد
fixation U خیره شدگی تعلق خاطر
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
royalty tonnage U ی که حق الامتیازبدان تعلق میگیردبتن شماری
incidence U تعلق واقعی مالیات مشمولیت
accruing U منتج گردیدن تعلق گرفتن
accrues U منتج گردیدن تعلق گرفتن
fixations U خیره شدگی تعلق خاطر
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
quantity allowance U تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
birthright U حقوقی که در اثر تولد بخص تعلق می گیرد
rent U ان چه که به زمین به عنوان یکی ازعوامل تولید تعلق می گیرد
dutiable goods U کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
His sculptures blend into nature as if they belonged there. U مجسمه های او به طبیعت طوری آمیخته میشوند انگاری که آنها به آنجا تعلق دارند.
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
tenant right U حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
doubt U شک داشتن
bears U در بر داشتن
to have f. U تب داشتن
possessing U داشتن
to be feverish U تب داشتن
bears U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
want U کم داشتن
intercommon U داشتن
wanted U کم داشتن
doubts U شک داشتن
have U داشتن
having U داشتن
lackvt U کم داشتن
to have possession of U داشتن
relieve U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
redolence U بو داشتن
to have U داشتن
possesses U داشتن
to hold a meeting U داشتن
to possess U داشتن
to hold U داشتن
lacks U کم داشتن
lacked U کم داشتن
lack U کم داشتن
possess U داشتن
to go hot U تب داشتن
monogyny U داشتن یک زن
bear U داشتن
bear U در بر داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
differs U فرق داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
correspond U رابطه داشتن
contradicted U تناقض داشتن با
corresponded U رابطه داشتن
scooting U سرعت داشتن
abominate U تنفر داشتن
abominated U تنفر داشتن
dehydrate U پسابش داشتن
abominates U تنفر داشتن
possessing U در تصرف داشتن
abominating U تنفر داشتن
bear on U نسبت داشتن
possesses U در تصرف داشتن
contradict U تناقض داشتن با
liaises U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaising U رابطه داشتن
vibrated U ارتعاش داشتن
liaising U بستگی داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
believed U گمان داشتن
believes U گمان داشتن
scoots U سرعت داشتن
scooted U سرعت داشتن
to be afraid [of] U ترس داشتن [از]
deserve U استحقاق داشتن
deserves U استحقاق داشتن
liaised U بستگی داشتن
liaised U رابطه داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
believe U گمان داشتن
bestowon U ارزی داشتن
bipolarity U داشتن دو قطب
implying U دلالت داشتن
imply U دلالت داشتن
implies U دلالت داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
tolerated U طاقت داشتن
liaise U بستگی داشتن
tolerate U طاقت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
scoot U سرعت داشتن
possess U در تصرف داشتن
retaining U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
dubitation U تردید داشتن
eloign U دورنگاه داشتن از
play-acts U نقش داشتن
play-acting U نقش داشتن
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrained U نگاه داشتن
expect U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
retained U نگاه داشتن
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
refrain U نگاه داشتن
play-acted U نقش داشتن
limps U سکته داشتن
limping U سکته داشتن
limped U سکته داشتن
limp U سکته داشتن
nettles U رنجه داشتن
nettle U رنجه داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick up U برجستگی داشتن
in a hurry <idiom> U عجله داشتن
falloff U تمایل داشتن
figure on اطمینان داشتن
have butterflies in one's stomach U دلهره داشتن
have butterflies in one's stomach U اضطراب داشتن
play-act U نقش داشتن
to be thirsty U اشتیاق داشتن
cravings U اشتیاق داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
resembles U شباهت داشتن
resembled U شباهت داشتن
resemble U شباهت داشتن
execrate U مکروه داشتن
differing U فرق داشتن
differed U فرق داشتن
differ U فرق داشتن
disguising U نهان داشتن
disguises U نهان داشتن
disguised U نهان داشتن
disguise U نهان داشتن
resembling U شباهت داشتن
exist U وجود داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com