English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Bang went our annul holidays. U تعطیلات سالانه ماهم مالیده (ملغی شد)
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
The deal is off. Forget it . That doesnt count . U مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
classic U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
classics U مسابقههای سنتی سالانه پنج مسابقه مهم اسبدوانی سالانه انگلستان
You have rubbed your coat against some wet paint . U کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
felt U پشم مالیده ونمد شده نمدپوش کردن
flesh brush U لیف یادستکشی که بتن مالیده خون رابگردش درمی اورند
null U ملغی
abrogate ملغی
lapsed U ملغی
off U ملغی
over ride U ملغی کردن
nulify U ملغی کردن
withdraw U ملغی کردن
lapsed ppa U باطل ملغی
abjure U ملغی کردن
abolish U ملغی کردن
abrogate U ملغی کردن
annul U ملغی کردن
elide U ملغی کردن
remit U ملغی کردن
cancel U ملغی کردن
revoke U ملغی کردن
cancels U ملغی کردن
cancelling U ملغی کردن
nullified U ملغی کردن
nullifies U ملغی کردن
nullify U ملغی کردن
nullifying U ملغی کردن
dissolve U ملغی کردن
holiday U تعطیلات
abrogates U ملغی ازمیان بردن
to take leave U به تعطیلات رفتن
to take a vacation U به تعطیلات رفتن
hols U مخفف تعطیلات
get away from it all <idiom> U به تعطیلات رفتن
bank holidays U تعطیلات بانکی
bank holidays U تعطیلات رسمی
vacationist U گشتگر ایام تعطیلات
vacationer U گشتگر ایام تعطیلات
Weekend U تعطیلات آخر هفته
holiday at the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
holiday by the seaside [British] U تعطیلات در کنار دریا
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
holiday cottage U ویلای اجاره ای برای تعطیلات
Did you get much ( any ) benefit from your holiday ? U تعطیلات برایت فایده ای داشت ؟
I am here on holiday. من برای تعطیلات به اینجا آمدم.
annual U سالانه
yearly U سالانه
per annum U سالانه
annuals U سالانه
annual earnings U درامد سالانه
tax year مالیات سالانه
annual earnings U عواید سالانه
annuities U مقرری سالانه
annuity U پرداختهای سالانه
yearbook U گزارشات سالانه
annual budget U بودجه سالانه
annual accumulation of sediment U ته نشست سالانه
yearbooks U گزارشات سالانه
annual wage U دستمزد سالانه
annual storage U مخزن سالانه
annual leave U مرخصی سالانه
annual increase U رشد سالانه
annual patent fee U حق الامتیاز سالانه
anuual discharge U بده سالانه
annual preciptation U ریزش سالانه
annual increase U افزایش سالانه
annual rainfall U بارش سالانه
yearly profit U سود سالانه
annual report U گزارش سالانه
annual income U درامد سالانه
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
AGM U مجمع عمومی سالانه
fixture U برنامه سنتی سالانه
annual general meeting U مجمع عمومی سالانه
interest rate per annum U نرخ بهره سالانه
annual rate of growth U نرخ رشد سالانه
AGMs U مجمع عمومی سالانه
annual financial statement U گزارش مالی سالانه
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
bank holiday U هر یک از تعطیلات رسمی که در آن مدارس و بانکها و غیره تعطیل هستند
annual efficiency index U شاخص کارایی سالانه خدمتی
annuity U مستمری سالانه مقرری مستمر
annuitant U دریافت دارنده مقرری سالانه
So much for our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
That's the end of our holiday. U این هم از تعطیلاتمان. [یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
derby U مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
derbies U مسابقه سالانه اسبهای سه ساله در انگلستان
arrendare U اجاره دادن ملک یا زمین به طور سالانه
tourist trophy U مسابقههای سالانه موتورسیکلت سواری درجزیره من انگلستان
periodicals U مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
master tournament U مسابقه ازاد سالانه گلف بین قهرمانان دعوت شده
west coast computer faire U یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
arrentation U پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
pasch U عید فصح تعطیلات عید پاک
extinguishing U ساکت کردن ملغی کردن
extinguishes U ساکت کردن ملغی کردن
extinguish U ساکت کردن ملغی کردن
cancel check firing U فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com