English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
problem definition U تعریف مسئله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
defaults U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulting U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
defaulted U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
default U در سیستم هایی که چندین چاپگر قابل تعریف هستند چاپگری که استفاده میشود مگر اینکه دیگری تعریف شده باشد
problems U مسئله
problem U مسئله
theorem U مسئله
catechist U مسئله گو
example U مسئله
examples U مسئله
problem solving U حل مسئله
theorems U مسئله
cases U مسئله
issue U مسئله
case U مسئله
issued U مسئله
issues U مسئله
solution of a problem U حل یک مسئله
resolvent U حل حل مسئله
toughie U مسئله بغرنج
identification problem U مسئله شناسائی
toss-up U مسئله مشکوک
solves U حل کردن مسئله
solving U حل کردن مسئله
dilemma U مسئله غامض
questions U استفهام مسئله
dilemmas U مسئله غامض
questioned U استفهام مسئله
question U استفهام مسئله
solve U حل کردن مسئله
solved U حل کردن مسئله
chess problem U مسئله شطرنج
side issue U مسئله فرعی
solution to a problem U راه حل یک مسئله
test problem U مسئله ازمابنده
the eastern question U مسئله خاور
toss up U مسئله مشکوک
toughy U مسئله بغرنج
problematic <adj.> U مسئله آفرین
troublemaker U مسئله آفرین
problem state U وضعیت مسئله
problem oriented U مسئله گرا
problem identification U شناسایی مسئله
side issues U مسئله فرعی
jeopardy U مسئله بغرنج
benchmark problebm U مسئله محک
benchmark problem U مسئله محک
check problem U مسئله مقابلهای
check problem U مسئله ازمایشی
problem description U تشریح مسئله
problem description U شرح مسئله
crux U مسئله دشوار
problem child U فرزند مسئله دار
conundrums U مسئله بغرنج وپیچیده
identification problem U مسئله تعیین هویت
three mover U مسئله مات با سه حرکت
to revisit an issue U مسئله ای را بازدید کردن
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
question in dispute U مسئله متنازع فیه
buring question U مسئله هیجان اور
problem oriented language U زبان مسئله گرا
problem analysis U تجزیه و تحلیل مسئله
conundrum U مسئله بغرنج وپیچیده
two mover U مسئله مات در دو حرکت
on line problem solving U حل مسئله بطور درون خطی
primary cognizance U تحقیقات اولیه روی یک مسئله
to crack a problem U مسئله ای را حل کردن [ریاضی یا فیزیک]
issue U مسئله قضیه تحویل جنس
issues U مسئله قضیه تحویل جنس
issued U مسئله قضیه تحویل جنس
eight queens problem U مسئله هشت وزیر شطرنج
that is not the proposition U مسئله چیز دیگر است
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
determinate problem U مسئله ایی که یک یا چندراه حل معین دارد
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
cogo U یک زبان برنامه نویسی مسئله گرابرای حل مسائل هندسی
catechetics U فن اموزش اصول دین بوسیله پرسش مسئله گویی
stressing U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
stresses U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
porism U قضیهای که از راه حلهای بیشماربرای یک مسئله نشان میدهد
imbroglio U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
stress U یک زبان مسئله گرا برای حل مسائل بنیادی مهندسی
imbroglios U قطعه موسیقی درهم امیخته و نامرتب مسئله غامض
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
descriptions U تعریف
description U تعریف
definiens U تعریف
complimenting U تعریف
definitions U تعریف
quality U تعریف
explanation U تعریف
cell definition U تعریف سل
circumscription U تعریف
explanations U تعریف
complimented U تعریف
qualities U تعریف
comkplimentarily U با تعریف
portrayals U تعریف
portrayal U تعریف
extolment U تعریف
compliment U تعریف
compliments U تعریف
definition U تعریف
the German issue U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
the German question U مسئله آلمان [تاریخ] [بحث یکی سازی بین ۳۷ دولت آلمانی زبان در قرن ۱۹]
problem program U برنامهای که به هنگام قرارگرفتن واحد پردازش مرکزی در حالت مسئله اجرا میشودبرنامه مسئلهای
macro definition U درشت تعریف
to crack up U تعریف کردن
unreel U تعریف کردن
the d. article U حرف تعریف
emblazon U تعریف کردن
recitations U تعریف موضوع
extoll U تعریف کننده
extoller U تعریف کننده
anarthrous U بی حرف تعریف
say a good word for U تعریف کردن
self aggrandizement U تعریف از خود
circular definition U تعریف دوری
he is well spoken of U از او تعریف می کنند
data definition U تعریف داده
definition of a problem U تعریف یک برنامهThe
macro definition U تعریف ماکرو
contextual definition U تعریف ضمنی
macro difinition U درشت تعریف
nosography U تعریف امراض
job definition U تعریف برنامه
field definition U تعریف فیلد
operational definition U تعریف عملیاتی
exponents U تعریف کننده
honorable U شایان تعریف
undefined U تعریف نشده
articles U حرف تعریف
defines U تعریف کردن
traduced U تعریف کردن
traduce U تعریف کردن
glorifying U تعریف کردن
glorify U تعریف کردن
glorifies U تعریف کردن
recounts U تعریف کردن
article U حرف تعریف
depiction U نگارش تعریف
traduces U تعریف کردن
traducing U تعریف کردن
defining U تعریف کردن
defined U تعریف کردن
complimenting U تعریف کردن از
exponent U تعریف کننده
complimented U تعریف کردن از
define U تعریف کردن
recitation U تعریف موضوع
depictions U نگارش تعریف
recounting U تعریف کردن
compliment U تعریف کردن از
definable U تعریف پذیر
praising U تعریف کردن
praises U تعریف کردن
praised U تعریف کردن
block definition U تعریف بلوک
compliments U تعریف کردن از
complimentary U تعریف امیز
recounted U تعریف کردن
recount U تعریف کردن
praise U تعریف کردن
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
gpss U زبان برنامه نویسی مسئله گرا برای توسعه سیستمهای شبیه سازی بکار می رود
system v interface definition U تعریف میانجی سیستم 5
self flattering U تعریف کننده از خود
undefined label U برچسب تعریف نشده
self applauding U تعریف کننده از خود
partially defined U پاره تعریف شده
portraiture U پیکر نگاری تعریف
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
self prasise U خودفروشی تعریف از خود
undefined entry U فقره تعریف نشده
predefined U از پیش تعریف شده
dimensioning U تعریف اندازه چیزی
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
data description language U زبان تعریف داده
data definition statement U حکم تعریف داده ها
data definition language U زبان تعریف داده ها
well defined function U تابع خوش تعریف
domain of definition U دامنه تعریف [ریاضی]
indefinably U غیر قابل تعریف
redefine U دوباره تعریف کردن
redefined U دوباره تعریف کردن
indefinable U غیر قابل تعریف
redefining U دوباره تعریف کردن
redefines U دوباره تعریف کردن
clear-cut U درست تعریف شده
user defined U تعریف یا انتخاب کاربر
definite a U The حرف تعریف چون
To blow ones own trumpet. U از خود تعریف کردن
dd statement U دستور تعریف داده
defined function U تابع تعریف شده
ddl U زبان تعریف داده
collectivism U اعتقاد به این مسئله که جامعه باید به وسیله مساعی جمعی وهمکاری همه احاد ان اداره شود
Life in not a problem to be solved, but a reality to be experienced. U زندگی مسئله ای نیست، که نیاز به حل کردن داشته باشد، بلکه حقیقتی است که باید تجربه کرد.
to plaster any one with praise U تعریف زیادبار کسی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com