Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
reenactment
U
تصویب مجدد قانون
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rogation
U
تصویب قانون بوسیله مراجعه باراء عمومی
two man rule
U
قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
copyrights
U
عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
copyright
U
عمل مجلس برای تصویب قانون حق چاپ و کنترل کپیهای موادی که این حق را دارند
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
approval by acclamation
U
تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
charges
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
U
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
re endorsement
U
پشت نویسی مجدد فهرنویسی مجدد
regenerates
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerated
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerating
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
regenerate
U
1-رسم مجدد تصویر روی صفحه نمایش تا قابل دیدن بماند. 2-دریافت سیگنال ها پردازش و رفع خطای آنها و پس ارسال مجدد آنها
forced sale
U
فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism
U
رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
code
U
قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
the law is not retroactive
U
قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute
U
قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure
U
قانون اصول محاکمات قانون شکلی
canons
U
قانون کلی قانون شرع
canon
U
قانون کلی قانون شرع
say's law
U
قانون سی . براساس این قانون
penal statute
U
قانون جزایی قانون مجازات
marginal productivity law
U
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
the law does not apply to him
U
او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
sanctioning
U
تصویب
sanctioned
U
تصویب
sanctions
U
تصویب
ratification
U
تصویب
resolutions
U
تصویب
resolution
U
تصویب
ok
U
تصویب
approval
U
تصویب
okay
U
تصویب
approbation
U
تصویب
enactment
U
تصویب
sanction
U
تصویب
enactments
U
تصویب
pass
U
تصویب شدن
passes
U
تصویب شدن
disapprobation
U
عدم تصویب رد
act
U
تصویب نامه
acted
U
تصویب نامه
approvable
U
قابل تصویب
discountenance
U
تصویب نکردن
ratified
U
تصویب کردن
ratifies
U
تصویب کردن
meet of approval of
U
به تصویب ..... رسیدن
ratify
U
تصویب کردن
ratifying
U
تصویب کردن
ratification
U
تصدیق و تصویب
disapprove
U
تصویب نکردن
indorsation
U
تصویب نمودن
imprimatur
U
تصویب پذیرش
disapproves
U
تصویب نکردن
approbate
U
تصویب کردن
approves
U
تصویب کردن
acceptances
U
تصویب یک پیشنهاد
sanctioning
U
تصویب کردن
approving
U
تصویب کردن
sanctioned
U
تصویب کردن
sanction
U
تصویب کردن
acceptance
U
تصویب یک پیشنهاد
approvingly
U
تصویب شده
approved
U
تصویب شده
allows
U
تصویب کردن
allowing
U
تصویب کردن
allow
U
تصویب کردن
resolute
U
تصویب کردن
sanctions
U
تصویب کردن
approve
U
تصویب کردن
to be approved
U
به تصویب رسیدن
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
approval of plan
U
تصویب نقشه
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
grant
U
تصویب کردن
allow
U
تصویب کردن
subscribe
U
تصویب کردن
to have approved
U
به تصویب رساندن
to meet the a of
U
به تصویب رسیدن
subscribing
U
تصویب کردن
subscribes
U
تصویب کردن
subscribed
U
تصویب کردن
passages
U
تصویب قطعه
passage
U
تصویب قطعه
passed
U
تصویب شدن
disapproval
U
عدم تصویب
passes
U
گذراندن تصویب شدن
passed
U
گذراندن تصویب شدن
subject to your approval
U
اگرشما تصویب نمایید
pass
U
گذراندن تصویب شدن
subject to your approval
U
موکول به تصویب شما
the royol a
U
تصویب یاصحه همایونی
approval to the treaty
U
معاهدهای را تصویب کردن
disapproves
U
رد کردن تصویب نکردن
order in council
U
تصویب نامه دولتی
disapprove
U
رد کردن تصویب نکردن
authorising
U
اختیار دادن تصویب کردن
passes
U
تصویب کردن قبول شدن
authorizing
U
اختیار دادن تصویب کردن
authorize
U
اختیار دادن تصویب کردن
deposit of instrument of ratification
U
ایداع اسناد دال بر تصویب
approved circuit
U
مدار تصویب شده مخابراتی
vote
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
votes
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
enacts
U
تصویب کردن نمایش دادن
enacting
U
تصویب کردن نمایش دادن
it depends on his approval
U
منوط به موافقت و تصویب اوست
instruments of ratification
U
اسناد دال بر تصویب و تصدیق
authorizes
U
اختیار دادن تصویب کردن
enacted
U
تصویب کردن نمایش دادن
voted
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
authorises
U
اختیار دادن تصویب کردن
pass
U
تصویب کردن قبول شدن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
enact
U
تصویب کردن نمایش دادن
homologate
U
تصویب نوع اتومبیل بوسیله داوران
unit price contract
U
قیمت واحد تصویب شده درقرارداد
the long arm of the law
U
دست قانون
[دست قدرتمند قانون]
pass
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
exchange of instruments of ratification
U
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
seconds
U
مجدد
seconding
U
مجدد
seconded
U
مجدد
furthered
U
مجدد
further on
U
مجدد
further
U
مجدد
furthering
U
مجدد
furthers
U
مجدد
second
U
مجدد
renewed
U
مجدد
furthermore
U
مجدد
reflorescence
U
مجدد
replenished
U
تدارک مجدد
replenish
U
پرکردن مجدد
subdivisions
U
تقسیم مجدد
subdivision
U
تقسیم مجدد
remands
U
بازداشت مجدد
remanding
U
بازداشت مجدد
remanded
U
بازداشت مجدد
remand
U
بازداشت مجدد
recrystallization
U
تبلور مجدد
replenish
U
تدارک مجدد
replenished
U
پرکردن مجدد
recoupment
U
کسب مجدد
re claim
U
تقاضای مجدد
re establishment
U
تاسیس مجدد
reactivation
U
فعالیت مجدد
reallocation
U
تخصیص مجدد
reapparition
U
فهور مجدد
recaption
U
توقیف مجدد
reconversion
U
گرایش مجدد
reconveyance
U
اعاده مجدد
reconviction
U
محکومیت مجدد
recompile
U
کامپایل مجدد
rededication
U
اهدا مجدد
rededication
U
تقدیم مجدد
reissues
U
چاپ مجدد
reissued
U
چاپ مجدد
reissue
U
چاپ مجدد
reformat
U
فرمت مجدد
regelation
U
انجماد مجدد
regeneracy
U
تولید مجدد
reinfection
U
عفونت مجدد
reinsurance
U
بیمه مجدد
reintegration
U
استقرار مجدد
reissuing
U
چاپ مجدد
reexport
U
صادرات مجدد
redirection
U
راهنمایی مجدد
remotion
U
حرکت مجدد
reebtry
U
ورود مجدد
reebtry
U
دخول مجدد
reebtry
U
تملک مجدد
reeducation
U
تربیت مجدد
reinterpretation
U
تفسیر مجدد
reenlistment
U
سربازگیری مجدد
reentrance
U
دخول مجدد
replenishing
U
پرکردن مجدد
reconditioning
U
تعمیر مجدد
re-running
U
نمایش مجدد
reinforcement
U
وضع مجدد
reproduction
U
تولید مجدد
reproductions
U
تولید مجدد
after shrinkage
U
انقباض مجدد
reassurance
U
اطمینان مجدد
re-run
U
نمایش مجدد
re-ran
U
نمایش مجدد
comebacks
U
دستیابی مجدد
re-runs
U
نمایش مجدد
retake
U
گرفتن مجدد
retaken
U
گرفتن مجدد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com