English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
decidable U تصمیم پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
decision U تصمیم
resolutions U تصمیم
resolution U تصمیم
weak-kneed U بی تصمیم
weak kneed U بی تصمیم
plucked U تصمیم
plucking U تصمیم
plucks U تصمیم
avow U تصمیم
avowing U تصمیم
avows U تصمیم
nonplus U بی تصمیم
decisions U تصمیم
pluck U تصمیم
will-power U تصمیم
resolve U تصمیم
ruling U تصمیم
rulings U تصمیم
irresolute U بی تصمیم
determination U تصمیم
resolves U تصمیم
decision theory U تئوری تصمیم
decision box U جعبه تصمیم
decision table U جدول تصمیم
A one-sided(unilateral)decision. U تصمیم یکجانبه
decision symbol U علامت تصمیم
decision structure U ساختار تصمیم
decision process U فرایند تصمیم
canons U : تصویبنامه تصمیم
canon U : تصویبنامه تصمیم
to make a decision U تصمیم گرفتن
to come to a decision U تصمیم گرفتن
sewed up <idiom> U تصمیم گیری
decision tree U درخت تصمیم
decision making U تصمیم گیری
decision maker U تصمیم گیرنده
resolutely U از روی تصمیم
cut and dried <idiom> U تصمیم قاطع
special verdict U تصمیم ویژه
mind U تصمیم داشتن
undecidable U تصمیم ناپذیر
regnum U تصمیم مقتدرانه
resolves U تصمیم گرفتن
minding U تصمیم داشتن
minds U تصمیم داشتن
make up one's mind <idiom> U تصمیم گیریکردن
resolved that ...... U تصمیم گرفته شد که
to be resolved U تصمیم گرفتن
to take a d. U تصمیم گرفتن
i made up my mind to U تصمیم گرفتم که ...
decidability U تصمیم پذیری
decision instruction U دستورالعمل تصمیم
resolve U تصمیم گرفتن
joint resolution U تصمیم مشترک
determining U تصمیم گرفتن
afore thought U سبق تصمیم
make up one's mind U تصمیم گرفتن
determines U تصمیم گرفتن
determiner U تصمیم گیرنده
resolutions U نیت تصمیم
freehand U ازادی در تصمیم
determine U تصمیم گرفتن
resolution U نیت تصمیم
nonplus U بی تصمیم بودن
logical decision U تصمیم منطقی
decide U تصمیم گرفتن
decides U تصمیم گرفتن
determiners U تصمیم گیرنده
determine U اتخاذ تصمیم کردن
swear off <idiom> U تصمیم به ترک چیزی
determines U اتخاذ تصمیم کردن
verdicts U تصمیم هیات منصفه
determinants U تصمیم گیرنده عاجز
determinant U تصمیم گیرنده عاجز
determining U اتخاذ تصمیم کردن
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
malice aforethought U سبق تصمیم سوء
decision theory U نظریه تصمیم گیری
decision tree U مسیر تصمیم گیری
arrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
decision variable U متغیر تصمیم گیری
leave hanging (in the air) <idiom> U بدون تصمیم قبلی
arbitrament U قدرت اتخاذ تصمیم
It was a well - timed ( timely ) decision . U تصمیم بموقعی بود
verdict U تصمیم هیات منصفه
sub judice U بدون تصمیم قضایی
ratio decidendi U مبنای اصلی تصمیم
without aforethought U بدون سبق تصمیم
preform U قبلا تصمیم گرفتن
make or buy decision U تصمیم به ساخت یاخرید
decision table U جدول تصمیم گیری
decision support system U سیستم پشتیبانی تصمیم
decision model U الگوی تصمیم گیری
take a dicision U اتخاذ تصمیم کردن
self determination U تصمیم پیش خود
take a decision U اتخاذ تصمیم کردن
general verdict U تصمیم به وجه اطلاق
decision criteria U ضوابط تصمیم گیری
orrive at a conclusion U اتخاذ تصمیم کردن
decision making policy U سیاست تصمیم گیری
decision making unit U واحد تصمیم گیرنده
premature decision U تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
dss U سیستم پشتیبان تصمیم گیری
partial jurisdiction U حق تصمیم گیری یا قضاوت محدود
resolves U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
willpower U تصمیم جدی نیروی اراده
pass a resolution U با رای گیری تصمیم گرفتن
order in council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
resolve U مقرر داشتن تصمیم گرفتن
to decide on a motion U در مورد تقاضایی تصمیم گرفتن
get down to brass tacks <idiom> U فورا شروع به تصمیم گیری
decidable U تصمیم گرفتنی قابل فتوی
Soc U ازادی دراخذ تصمیم قضایی
not touch something with a ten-foot pole <idiom> U تصمیم گیری چیزی به طور کامل
zero hour <idiom> U لحظهای که تصمیم مهمی گرفته میشود
tip the balance <idiom> U تصمیم گرفتن ،نفوذ درتصمیم گیری
take something to heart <idiom> U به صورت جدی تصمیم گیری کردن
decision tree U اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
She found it hard to make up her mind. U برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
It depends on your decison. U بستگش به اراده (تصمیم )شما دارد
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
interrupts U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
interrupt U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
interrupting U تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to opt out [of something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام ندهند یا همکاری نکنند
As the debate unfolds citizens will make up their own minds. U در طول بحث شهروند ها خودشان تصمیم خواهند گرفت.
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to opt in [something] U تصمیم گرفتن که کاری را انجام بدهند یا همکاری بکنند
decisions U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision U اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
She resolved to give him a wide berth in future. [She decided to steer clear of him in future.] U او [زن] تصمیم گرفت در آینده ازاو [مرد] دوری کند.
arranged marriage U ازدواجی که در آن پدر و مادر برایانتخابهمسر فرزندشان تصمیم میگیرند
ball is in your court <idiom> U [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
order of council U تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
layer U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
layers U لایهای که درباره مسیرهای استفاده شونده و هزینه و... تصمیم گیری میکند
drastic times call for drastic measures <idiom> U [زمانی که شما فوق العاده بی امید هستید و میخواهید یک تصمیم موثر بگیرید]
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
decision U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decisions U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision U علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
solvable U حل پذیر
pliable U خم پذیر
cleavable U رخ پذیر
pi acceptor U پی پذیر
soluble U حل پذیر
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
incompressible U تراکم نا پذیر
impressible U تاثیر پذیر
improvably U اصلاح پذیر
reclaimable U ادعا پذیر
improvable U بهبود پذیر
healable U درمان پذیر
incondensable U ناچگال پذیر
increasable U افزایش پذیر
remediable U گزیر پذیر
remediable U چاره پذیر
remediable U درمان پذیر
regulable U تنظیم پذیر
indemonstrable U اثبات نا پذیر
indocile U تعلیم نا پذیر
glass jaw U بوکسوراسیب پذیر
generable U زایش پذیر
resolvable U تفکیک پذیر
spottable U لکه پذیر
spoilable U فساد پذیر
fixable U ثبات پذیر
flexible cable U کابل خم پذیر
shapeable U شکل پذیر
severable U تفکیک پذیر
sequacious U نصیحت پذیر
semi solvable U نیم حل پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> U امکان پذیر
rotatable U چرخش پذیر
revocable U ابطال پذیر
flxible U خمش پذیر
fusible U گداز پذیر
gaugeable U پیمایش پذیر
inexpugnable U شکست نا پذیر
inextensible U تمدید نا پذیر
reflexible U انعکاس پذیر
miscible U امتزاج پذیر
mutable U تغییر پذیر
open cheque U چک انتقال پذیر
irremeable U برگشت نا پذیر
pacifiable U تسکین پذیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com