Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
secondary treatment
U
تصفیه دومین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
second detector
U
دومین
secondary treatment
U
پاکسازی دومین
second class
U
دومین درجه
second class
U
دومین مرتبه
second intentions
U
دومین تصورات
first intentions
U
دومین تصورات
second best
U
دومین نفر
secondary productivity
U
فراوردگی دومین
second-best
U
دومین نفر
thirties
U
دومین امتیاز گیم
thirty
U
دومین امتیاز گیم
the second man to come
U
دومین کسی که امد
seconds
U
دومین بار ثانوی
seconded
U
دومین بار ثانوی
seconding
U
دومین بار ثانوی
Go to the second crossroad.
به دومین تقاطع بروید.
Go to the second crossroad.
به دومین چهارراه بروید.
bezantler
U
دومین بچه شاخ
only at the second go
U
تازه در دومین تقلا
secondary consumers
U
مصرف کنندگان دومین
second
U
دومین بار ثانوی
countermining distance
U
فاصله مجاز بین دومین
thirds
U
آنچه بعد از دومین می آید
betas
U
دومین حرف الفبای یونانی
beta
U
دومین حرف الفبای یونانی
topmast
U
دومین دکل کشتی از عرشه
third
U
آنچه بعد از دومین می آید
runner-up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
supertonic
U
نت بعد از کلید نت دومین اهنگ میزان
runners-up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
i was the second to speak
U
دومین کسی که سخن گفت من بودم
runner up
U
دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
reconvert
U
برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
b
U
دومین حرف الفبای انگلیسی که ازحروف بی صداست
doubled
U
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up
U
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
U
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
daisy chain
U
زیر تابعی در برنامه که سایرین را در یک مجموعه فراخوانی میکند. اولین تابع دومین
deuteronomic
U
وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
depuration
U
تصفیه
purgation
U
تصفیه
rectification
U
تصفیه
expurgation
U
تصفیه
water softener
U
اب تصفیه کن
fining
U
تصفیه
water softeners
U
اب تصفیه کن
percolation
U
تصفیه
clarification
U
تصفیه
infiltration
U
تصفیه
water purification
U
تصفیه اب
administrations
U
تصفیه
administration
U
تصفیه
conciliation
U
تصفیه
arrangements
U
تصفیه
liquidation
U
تصفیه
adjustment
U
تصفیه
clearance
U
تصفیه
settlements
U
تصفیه
settlement
U
تصفیه
adjustments
U
تصفیه
arrangement
U
تصفیه
sublimates
U
تصفیه کردن
refinery
U
تصفیه خانه
purified
U
تصفیه شده
sublimating
U
تصفیه کردن
refined
U
تصفیه شده
sublimated
U
تصفیه کردن
sublimate
U
تصفیه کردن
refineries
U
تصفیه خانه
official receiver
U
مدیر تصفیه
liquidator
U
مدیر تصفیه
liquidators
U
مدیر تصفیه
administer
U
تصفیه کردن
administered
U
تصفیه کردن
administering
U
تصفیه کردن
administers
U
تصفیه کردن
catharsis
U
تصفیه تطهیر
administratrix
U
مدیره تصفیه
average adjustment
U
تصفیه خسارت
purification
U
شستشو تصفیه
have it out with someone
<idiom>
U
تصفیه حساب
purificator
U
تصفیه کننده
puriform
U
تصفیه کردن
rarefy
U
تصفیه کردن
rarify
U
تصفیه کردن
refinef copper
U
مس تصفیه شده
sewage purification
U
تصفیه فاضلاب
smeet
U
تصفیه کردن
to a upon
U
تصفیه کردن
to pay off
U
تصفیه کردن
to pay out
U
تصفیه کردن
to set at rest
U
تصفیه کردن
water sterilizing bag
U
کیف تصفیه اب
zone purification
U
تصفیه منطقهای
primary treatment
U
تصفیه نخستین
overrefinement
U
تصفیه بسیار
break up price
U
بهای تصفیه
calcining klin
U
بوته تصفیه
calcining method
U
روش تصفیه
calcine
U
تصفیه کردن
depurate
U
تصفیه کردن
depurative
U
تصفیه کننده
depuratory
U
تصفیه کننده
depurator
U
تصفیه کننده
expurgator
U
تصفیه کننده
expurgatory
U
تصفیه کننده
filtration
U
تصفیه پالایش
gas cleaning
U
تصفیه گاز
gold parting
U
تصفیه طلا
gold refining
U
تصفیه طلا
official liquidator
U
مدیر تصفیه
order of discharge
U
حکم تصفیه
refine
U
تصفیه شدن
adjust
تصفیه نمودن
trustees
U
مدیر تصفیه
administrator
U
مدیر تصفیه
administrators
U
مدیر تصفیه
refine
U
تصفیه کردن
refines
U
تصفیه کردن
refines
U
تصفیه شدن
trustee
U
مدیر تصفیه
tries
U
تصفیه کردن
try
U
تصفیه کردن
clarifies
U
تصفیه شدن
receivers
U
مدیر تصفیه
receiver
U
مدیر تصفیه
settlements
U
تصفیه پرداخت
compound
U
تصفیه کردن
compounded
U
تصفیه کردن
liquidation
U
تصفیه شرکت
accord
U
تصفیه کردن
accorded
U
تصفیه کردن
accords
U
تصفیه کردن
filter
U
تصفیه کردن
filters
U
تصفیه کردن
discharge
U
مفاصا تصفیه
discharges
U
مفاصا تصفیه
settlement
U
تصفیه پرداخت
clarifies
U
تصفیه کردن
clarify
U
تصفیه شدن
accommodated
U
تصفیه کردن
reconcile
U
تصفیه کردن
clarifying
U
تصفیه شدن
clarifying
U
تصفیه کردن
accommodates
U
تصفیه کردن
accommodate
U
تصفیه کردن
compounds
U
تصفیه کردن
outstandingly
U
تصفیه نشده
reconciling
U
تصفیه کردن
clarify
U
تصفیه کردن
reconciles
U
تصفیه کردن
rectified
U
تصفیه کردن
outstanding
U
تصفیه نشده
unsettled
U
تصفیه نشده
rectifies
U
تصفیه کردن
rectify
U
تصفیه کردن
cladding
U
واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
refine
U
تصفیه کردن پالودن
to make odds even
U
اختلافات را تصفیه کردن
muscovado
U
قند تصفیه نشده
clarificant
U
ماده تصفیه کننده
liquidation of company
U
تصفیه امور شرکتها
leaching
U
تصفیه بوسیله شستشو
purofier
U
اسباب تصفیه گاز
gold refinery
U
واحد تصفیه طلا
peaceful adjustment of disputes
U
تصفیه مسالمت امیز
purifying
U
تصفیه کردن پالودن
cathartic
U
تصفیه کننده روانپاکساز
refined spelter
U
روی تصفیه شده
refined oil
U
نفت تصفیه شده
refined lead
U
سرب تصفیه شده
refined iron
U
اهن تصفیه شده
refined asphalt
U
قیر تصفیه شده
raffinate
U
ماده تصفیه شده
filtering
U
صاف کنندگی تصفیه
purificatory
U
تصفیه کننده تصفیهای
purificative
U
تصفیه کننده تصفیهای
purifies
U
تصفیه کردن پالودن
purify
U
تصفیه کردن پالودن
provisional assignee
U
مدیر تصفیه موقت
refines
U
تصفیه کردن پالودن
acquit
U
پرداختن و تصفیه کردن
sewage works
{sg}
U
تصفیه خانه فاضلاب
waste water purification plant
U
تصفیه خانه فاضلاب
scrubbing process
U
فرایند شستشو و تصفیه
calcined lime
U
اهک تصفیه شده
acquits
U
پرداختن و تصفیه کردن
acquitting
U
پرداختن و تصفیه کردن
chasten
U
تصفیه وتزکیه کردن
chastened
U
تصفیه وتزکیه کردن
aquavitae
U
الکل تصفیه نشده
air refining process
U
فرایند تصفیه با هوا
air refining
U
با هوا تصفیه کردن
chastening
U
تصفیه وتزکیه کردن
clarified
U
ناب تصفیه شده
chastens
U
تصفیه وتزکیه کردن
check out
U
تصفیه حساب کردن
settle
U
تصفیه حساب کردن
expurgatorial
U
تصفیه یاتنقیح کننده
liquidation
[of something]
U
تصفیه شرکت
[اقتصاد]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com