Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
accident
U
تصادف اتومبیل
accidents
U
تصادف اتومبیل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
nerf
U
تصادف با اتومبیل دیگر
Other Matches
slingshots
U
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
slingshot
U
مانور اتومبیل عقبتر برای عبور از اتومبیل جلو با استفاده از کاهش فشار هوا
stock-cars
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
stock car
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
hot rod
U
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
stock-car
U
اتومبیل شبیه به اتومبیل مسافرتی با تغییراتی بمنظورسرعت
windscreens
U
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
automobile
U
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
automobiles
U
اتومبیل راندن اتومبیل سوار شدن
windscreen
U
پنجره اتومبیل شیشه جلو اتومبیل
collisions
U
تصادف
collision
U
تصادف
gambling
U
تصادف
encountered
U
تصادف
encounter
U
تصادف
encountering
U
تصادف
encounters
U
تصادف
occurrence
U
تصادف
occurrences
U
تصادف
accidentalism
U
تصادف
accident
U
تصادف
accidentalness
U
تصادف
accidents
U
تصادف
coincidence
U
تصادف
occurence
U
تصادف
coincidences
U
تصادف
impingement
U
تصادف
chance
U
تصادف
chanced
U
تصادف
chances
U
تصادف
chancing
U
تصادف
fortuity
U
تصادف
shunts
U
تصادف
shunted
U
تصادف
shunt
U
تصادف
occurance
U
تصادف
random
U
تصادف
randomly
U
تصادف
at random
U
به تصادف
concurrence
U
تصادف
stochastic
<adj.>
U
برحسب تصادف
hit
U
ضربت تصادف
jar
U
تصادف کردن
jarred
U
تصادف کردن
jars
U
تصادف کردن
to tun a
U
تصادف کردن با
hits
U
ضربت تصادف
random
<adj.>
U
برحسب تصادف
hitting
U
ضربت تصادف
by chance
<adv.>
U
بطور تصادف
incidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
come into collision
U
تصادف کردن
run upon
U
تصادف کردن با
collide
U
تصادف کردن
incidentally
<adv.>
U
بطور تصادف
accidently
<adv.>
U
بطور تصادف
to come in to collision
U
تصادف کردن
to blunder upon
U
به تصادف برخوردن به
accidentally
<adv.>
U
بطور تصادف
as it happens
<adv.>
U
بطور تصادف
stochastical
<adj.>
U
برحسب تصادف
at random
<adv.>
U
بطور تصادف
by accident
<adv.>
U
بطور تصادف
by a coincidence
<adv.>
U
بطور تصادف
impinge
U
تصادف کردن
impinged
U
تصادف کردن
impinges
U
تصادف کردن
collided
U
تصادف کردن
run against
U
تصادف کردن با
occurrences
U
تصادف رویداد
crushes
U
تصادف کردن
adventitious
<adj.>
U
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
fortuitously
<adv.>
U
بطور تصادف
colliding
U
تصادف کردن
occurrence
U
تصادف رویداد
incidence
U
تصادف وقوع
hit or miss
U
برحسب تصادف
haphazardly
U
برحسب تصادف
haphazard
<adj.>
U
برحسب تصادف
by happenstance
<adv.>
U
بطور تصادف
by hazard
<adv.>
U
بطور تصادف
coincidentally
<adv.>
U
بطور تصادف
accidentalism
U
تصادف گرایی
casual
[not planned]
<adj.>
U
برحسب تصادف
collides
U
تصادف کردن
fortuitous
<adj.>
U
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
U
برحسب تصادف
crush
U
تصادف کردن
crushed
U
تصادف کردن
contingent
[accidental]
<adj.>
U
برحسب تصادف
happy go lucky
U
برحسب تصادف لاقید
bops
U
تصادف کردن برخوردکردن
log jam
U
تصادف موج سواران
pile-up
U
تصادف چند ماشین
hurtles
U
با چیزی تصادف کردن
hurtling
U
با چیزی تصادف کردن
To have an accident.
دچار تصادف شدن
accidence
U
پیش امد تصادف
run into
U
برخوردن تصادف کردن با
occasion
U
تصادف باعث شدن
to fall across anything
به چیزی تصادف کردن
pile-ups
U
تصادف چند ماشین
bopping
U
تصادف کردن برخوردکردن
Accidentally. By chance. By accident.
بر حسب تصادف
[تصادفا]
smack into
<idiom>
U
بهم خوردن ،تصادف
By a happy coincidence.
U
دراثر حسن تصادف
bop
U
تصادف کردن برخوردکردن
occasioning
U
تصادف باعث شدن
occasions
U
تصادف باعث شدن
endo
U
تصادف منجر به واژگونی
hurtle
U
با چیزی تصادف کردن
bopped
U
تصادف کردن برخوردکردن
There has been an accident.
تصادف شده است.
What a coincidence !
U
چه تصادف ( اتفاق )عجیبی
hurtled
U
با چیزی تصادف کردن
occasioned
U
تصادف باعث شدن
to run upon any one
U
بکسی برخورد یا تصادف کردن
to i. on something
U
به چیزی خوردن یا تصادف کردن
hurtle
U
تصادف کردن مصادف شدن
hurtled
U
تصادف کردن مصادف شدن
strike
U
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
hurtling
U
تصادف کردن مصادف شدن
hurtles
U
تصادف کردن مصادف شدن
casualism
U
اعتقاد به شانس و تصادف تصادفا"
strikes
U
تصادف و نصادم کردن اعتصاب
posttraumatic
U
واقع شونده پس از تصادف یا ضربه
He was involved in a road accident.
U
او
[مرد]
در یک تصادف جاده ای بود.
crash
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashed
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashes
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashing
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
crashingly
U
سقوط هواپیما تصادف خودرو برخورد به چیزی
Accidents wI'll happen.
U
چلوی تصادف ( قضا وقدر ) رانمی توان گرفت
jack
U
جک اتومبیل
car
U
اتومبیل
speedway
U
اتومبیل رو
jacks
U
جک اتومبیل
autocar
U
اتومبیل
car jack
U
جک اتومبیل
motor coach jack
U
جک اتومبیل
cars
U
اتومبیل
sqark plug
U
در اتومبیل
automobile
U
اتومبیل
automobiles
U
اتومبیل
horseless carriage
U
اتومبیل
pony car
U
اتومبیل دو در
hobby car
U
اتومبیل دو در
driving mirror
U
اینه اتومبیل
motorcar industry
U
صنعت اتومبیل
jackshaft
U
دنده دو در اتومبیل
automobile body sheet
U
بدنه اتومبیل
jitney
U
اتومبیل کرایهای
licence plate
U
پلاک اتومبیل
automotive
U
صنعت اتومبیل
auto radio
U
رادیوی اتومبیل
auto radio
U
گیرنده اتومبیل
automobile engine
U
موتور اتومبیل
automotive engine
U
موتور اتومبیل
motorcar engine
U
موتور اتومبیل
automobile radio equipment
U
رادیوی اتومبیل
automobile gear transmission
U
گیربکس اتومبیل
automobile fuse
U
فیوز اتومبیل
car owner
U
مالک اتومبیل
automotive industry
U
صنعت اتومبیل
automotive wrench
U
اچار اتومبیل
funny car
U
اتومبیل غیرعادی
heater plug
U
شمع اتومبیل
formula car
U
اتومبیل مسابقه
door lamp
U
لامپ در اتومبیل
hooting signal
U
سیگنال اتومبیل
dead load
U
شاسی اتومبیل
carbody
U
اطاق اتومبیل
automobile battery
U
باتری اتومبیل
ignition coil
U
کویل اتومبیل
berm
U
داشبورد اتومبیل
belt molding
U
زه روکوب اتومبیل
baloon tire
U
لاستیک اتومبیل
flivver
U
اتومبیل ارزان
interior heater
U
بخاری اتومبیل
garageman
U
تعمیرکار اتومبیل
sports sedan
U
اتومبیل کوچک
sport car
U
اتومبیل اسپورت
sport car
U
اتومبیل کورسی
sport car
U
اتومبیل شکاری
snowmobile
U
اتومبیل برفی
saloon car
U
اتومبیل کالسکهای
car hire
U
اجاره اتومبیل
racing car
U
اتومبیل مسابقه
pneumatic tube
U
لاستیک اتومبیل
patrol wagon
U
اتومبیل پلیس
passenger car
U
اتومبیل سواری
passanger car
U
اتومبیل شخصی
paddywagon
U
اتومبیل پلیس
motor vehicle tax
U
فرمان اتومبیل
sprinkler truck
U
اتومبیل ابپاش
starting crank
U
هندل اتومبیل
car breakdown
U
خرابی اتومبیل
a large car
U
یک اتومبیل بزرگ
a medium sized car
U
یک اتومبیل متوسط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com