English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
modularity U تشکیل شده از بخشهای تابعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
modularization U برنامههای طراحی از مجموعه از بخشهای تابعی استاندارد
logical U تابعی که از چندین عملگر منط قی مثل AND و OR تشکیل شده است
highway U خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
highways U خط ارتباطی تشکیل شده از چندین سیم که بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری کامپیوتر را بهم وصل میکند و روی آن ارسال و دریافت داده با مدارهای مختلف درون سیستم انجام میشود
radar netting U تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
functional U تابعی
functional relation U رابطه تابعی
functional relationship U رابطه تابعی
function table U جدول تابعی
functional programming U برنامه نویسی تابعی
modulo arithmetic U ریاضی تابعی در پایه N
continuity of a function U پیوستگی تابعی [ریاضی]
functional U تابعی وفیفه مندی
functional analysis U آنالیز تابعی [ریاضی]
program function key U کلید تابعی ای برنامه
the urban districts U بخشهای شهر
leading sectors U بخشهای پیشرو
leading sectors U بخشهای پیشگام
argument [of a function] U متغیر مستقل تابعی [ریاضی]
aggregates U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
aggregate U ی از بخشهای یک داده که به هم مربوطند
disabling U مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
disable U مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
disables U مانع عملیات وسیله یا تابعی شدن
adder U وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
adders U وسیله یا تابعی که شامل نتیجه دو یا چند ورودی
pf key U key Function Program کلید تابعی ای برنامه
compartmentalize U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalizing U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalized U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
compartmentalising U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
managers U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
compartmentalised U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
manager U و بخشهای فایل را در نظر می گیرد
compartmentalises U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
tetrarch U والی بخشهای چهارگانه امپراتوری
compartmentalizes U به بخشهای کوچکتر تقسیم کردن
one level address U تابعی که در حین اجرا تابع دیگر را صدا نکند
partition U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
workings U همه بخشهای حفاری شده معدنی
partitions U اپارتمان تقسیم به بخشهای جزء کردن
orthogonal U ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
interleaving U پردازندهای که با بخشهای پردازنده کار میکند
diagnostic U تابعی در برنامه برای کمک به یافتن خطاها در سیستم کامپیوتری
preprogrammed U که در کارخانه برنامه ریزی شده است تا تابعی را انجام دهد
assembly U قرار دادن یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار هم
subroutine U زیر تابعی که از هیچ متغیری حدا از آدرس عملوندها استفاده نمیکند
for next loop U حلقه یا تابعی که تکرار میشود تا وقتی که شرط دیگر صدق نکند
boxes U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
non operable instruction U دستوری که تابعی انجام نمیدهد ولی شمارنده برنامه را افزایش میدهد
devices U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
device U برنامه یا تابعی که مدیریت وسیله ورودی / خروجی یا جانبی را بر عهده دارد
box U وسیلهای که تابعی را بدون اینکه کاربر آن بداند چگونه انجام میدهد
static U زیر تابعی که از هیچ متغیری جدا از آدرس ها عمودند استفاده نمیکند
key ترکیب دو یا چند کلید که تابعی را انجام می دهند وقتی با هم انتخاب شوند
crop end U بخشهای اضافی شمش که قبل از نوردکاری چیده میشود
crop end saw U اره مخصوص قطع کردن بخشهای اضافی شمش
opens U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
edited U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
bomb U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
acknowledged mail U تابعی که به فرستنده اعلام میکند پیام پستی الکترونیکی خوانده شده است
opened U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
open U تابعی که میتواند در تابع یا برنامه بزرگ بدون دستور فراوان درج شود
daisy chain U زیر تابعی در برنامه که سایرین را در یک مجموعه فراخوانی میکند. اولین تابع دومین
edit U ترتیبی از حروف یا کلیدها که باید انتخاب شوند تا تابعی یا ویرایشگری فعال شود
bombs U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
bombed out U تابعی در برنامه برای ایجاد خرابی و از بین بردن داده در یک زمان مشخص
logic U عمل کامپیوتری یا تابعی که تصمیم گیری میکند. قط عات کامپیوتر یا سیستم دیجیتال
ozonosphere U لایهای از بخشهای فوقانی اتمسفر در ارتفا تقریبی 02 تا03 کیلومتر
overlays U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
input output table U بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
overlaying U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
tree surgeon U ویژه گر برش و قطع بخشهای بیماری زده یا پوسیده درختان
overlay U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
script U مجموعه دستوراتی که تابعی را انجام می دهند که توسط یک زبان ماکرو یا دستهای استفاده میشود
driver U برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device driver U برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
device handler U برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
drivers U برنامه یا تابعی که واسط و مدیر دستگاه ورودی / خروجی یاسایر وسایل جانبی است
forms U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
dualism U مانند فقر شدید ووفور نعمت بخشهای مدرن و سنتی اقتصادی
par in U پایان دادن بازی گلف با کسب امتیاز استاندارد در بخشهای باقیمانده
multiplex U روش تقسیم که بخشهای زمان را طبق نیاز به سیگنالهای اختصاص میدهد
formed U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
biz U نوعی گروه خبری که حاوی بخشهای تجاری و موقیعتهای مختلف است
form U ابتدا یا سایر بخشهای ذخیره شده که همراه متن چاپ میشود
grey scale U سایه هایی که از نمایش بخشهای رنگی روی صفحه تک رنگ تولید میشود
input output analysis U تحلیل داده ها ستاده ها مطالعه تجربی روابط متقابل بخشهای مختلف اقتصاد
segment U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
linkage U نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
linkages U نرم افزار مخصوص که بخشهای کد برنامه را با توابع کتابخانه یا سایر کدها متصل میکند
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
JPEG++ U حالت توسعه یافته gPEG که بخ بخشهای تصویر امکان فشرده شدن متفاوت می دهند
worded U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
segments U تقسیم یک برنامه طولانی به بخشهای کوچکتر که بعداگ در صورت نیاز قابل فراخوانی هستند
eraser U در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود
erasers U در یک برنامه گرافیک تابعی که به فضاهای تصویر اجازه پاک شدن میدهد و یا اینکه با رنگ شب صفحه یکسان شود
permanent income hypothesis U این فرضیه توسط میلتون فریدمن بیان شده که بر اساس ان مصرف تابعی ازانچه که وی انرا درامد دائمی
linking U تابع نرم افزاری کوچک که بخشهای برنامه را به هم ترکیب میکند تا به عنوان یک واحد اجرا شوند
modules U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
module U وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
simultaneity U زمانی که CPU و بخشهای ورودی و خروجی کامپیوتر می توانند داده یا کاری را همزمان کنترل کنند
maintenance U بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
semaphore U مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
goto U دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
overlays U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlay U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
overlaying U نرم افزار سیستم که در حین اجرا بار کردن و اجرای بخشهای برنامه را در صورت نیاز مدیریت میکند
edited U کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
edit U کلیدی که تابعی را آغاز میکند که استفاده از ویرایشگر را ساده تر میکند
diagnostics U تابعی در کامپایلر که به برنامه نویس کمک میکندخطاهای کد برنامه را بیابد
help U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helped U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
helps U تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
two level subroutine U زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر است
subroutine U زیر تابعی که حاوی زیر تابع دیگر باشد
identification U تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
trunk U باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
trunks U باس یا خط ارتباطی که از سیم هایی تتشکیل شده است و بخشهای مختلف سیستم سخت افزاری را بهم وصل میکند
privilege U ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
semantics U 1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
separator U نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
chaining U اجرای یک برنامه خیلی بزرگ که با اجرای بخشهای کوچکتر در یک زمان
fractional U اختصاص بخشهای مختلف پهنای باند به سیگنالها یا مشتریان مختلف
assembled U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
boilerplating U قرار دادن بخشهای مختلف متن در کنار هم برای ایجاد متن نهایی
assembles U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
assemble U قرار دادن محصولات سخت افزاری و نرم افزاری درکنار هم از بخشهای کوچکتر
IBM U صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
overlaying U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
overlay U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
wiring U جعبهای که سیم بندی شبکه یا بخشهای شبکه خاتمه می یابند و بهم وصل هستند
overlays U بخشهای کوچک برنامه بزرگ که در حافظه بار می شوند در صورت لزوم و اجرا می شوند
threads U زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
thread U زبان برنامه نویسی که به بخشهای زیادی از کد امکان نوشتن و پس استفاده توسط برنامه اصلی میدهد
BOF U متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
boilerplate U متن نهایی که با استفاده از بخشهای استاندارد متن در یک کلمه پرداز در کنار هم قرار گرفته اند
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
cryptoparts U بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
endomorphism U تشکیل
entelechy U تشکیل
establishments U تشکیل
establishment U تشکیل
incorporation U تشکیل
endomorphy U تشکیل
xt U صفحه کلید همراه با IBMPC که اما کلید تابعی دارد که در دوستون در گوشه سمت چپ صفخه کلید قرار دارند
antitrust U مخالف تشکیل
argillaceous U تشکیل شده از رس
capital formation U تشکیل سرمایه
organizer U تشکیل دهنده
embryogeny U تشکیل جنین
ossification U تشکیل استخوان
formation constant U ثابت تشکیل
antidim U مایع ضد تشکیل مه
annulation U تشکیل حلقه
forms U تشکیل دادن
enthalpy of formation U انتالپی تشکیل
fibrillation U تشکیل الیاف
tournament U تشکیل مسابقات
form U تشکیل دادن
tournaments U تشکیل مسابقات
embryogen U تشکیل جنین
former U تشکیل دهنده
flagellation U تشکیل تاژک
formative U تشکیل دهنده
hematopoiesis U تشکیل خون
heat of formation U گرمای تشکیل
foetation U تشکیل جنین
metamerism U تشکیل حلقهای
gleization U تشکیل خاک رس
formed U تشکیل دادن
formation U صف ارایی تشکیل
organize U تشکیل دادن
sporogeny U تشکیل هاگ
organizes U تشکیل دادن
organizing U تشکیل دادن
bonding U تشکیل پیوند
stratification U تشکیل چینه
osteogenesis U تشکیل استخوان
sporogenesis U تشکیل هاگ
organising U تشکیل دادن
preformation U تشکیل قبلی
sacculation U تشکیل کیسه
organisers U تشکیل دهنده
organizers U تشکیل دهنده
constitutes U تشکیل دادن
constituted U تشکیل دادن
constitute U تشکیل دادن
siltation U تشکیل لجن
placentation U تشکیل جفت
spermatogenesis U تشکیل نطفه
organises U تشکیل دادن
orogenesis U تشکیل کوه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com