Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
podzolization
U
تشکیل خاک خاکستری یا سفید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blacks
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blackest
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacker
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
black
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
blacked
U
1-استفاده از سایههای خاکستری برای نمایش رنگهای صفحه نمایش . 2-تصویری که در آن هر پیکسل سیاه یا سفید است و هیچ سایه خاکستری ندارد
hoary
U
سفید مایل به خاکستری
gray-white
U
رنگ سفید-خاکستری
hoar
U
سفید مایل به خاکستری موسفید
monochrome
U
در یک رنگ با سایههای خاکستری و سیاه و سفید
grizzled
U
خاکستری رنگ دارای موهای سفید
cirro status
U
ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
Rudbar
U
شهر رودبار
[این شهر در استان قزوین به بافت فرش در اندازه های مختلف و استفاد از پود سفید یا خاکستری یا صورتی شناخته شده است.]
watermarks
U
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermark
U
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
grizzly
U
خاکستری یا مایل به خاکستری
grizzlies
U
خاکستری یا مایل به خاکستری
radar netting
U
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
leukon
U
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
platina
U
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
white with blue stripes
U
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
leukocyte
U
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
cindery
U
خاکستری
greyest
U
خاکستری
greyer
U
خاکستری
grizzling
U
خاکستری
gray
U
خاکستری
grizzles
U
خاکستری
salt-and-pepper
U
خاکستری
grizzle
U
خاکستری
grayer
U
خاکستری
grey
U
خاکستری
cinerary
U
خاکستری
cinerarium
U
خاکستری
cinderous
U
خاکستری
ashy
U
خاکستری
ashen
U
خاکستری
grizzled
U
خاکستری
grayest
U
خاکستری
drabber
U
خاکستری
drab
U
خاکستری
drabbest
U
خاکستری
pewter
U
خاکستری
ash coloured
U
خاکستری
greyness
U
رنگ خاکستری
greyly
U
بارنگ خاکستری
neapolitan ointment
U
روغن خاکستری
grey tin
U
قلع خاکستری
grayly
U
بطور خاکستری
grey propaganda
U
تبلیغات خاکستری
earth light
U
روشنایی خاکستری
mercurial unguent
U
روغن خاکستری
grayness
U
خاکستری بودن
grayness
U
رنگ خاکستری
gray ramus
U
شاخه خاکستری
grayish
U
متمایل به خاکستری
gray scale
U
اندازه خاکستری
greyness
U
خاکستری بودن
He (his hair) turned grey.
U
مویش خاکستری شد
gray matter
U
ماده خاکستری
grey unguent
U
روغن خاکستری
ash gray
U
خاکستری رنگ
grey cast iron
U
چدن خاکستری
mottled pig iron
U
چدن خاکستری
greyish
U
مایل به خاکستری
livid
U
خاکستری رنگ
median gray
U
خاکستری متوسط
gray bearded
U
رنگ خاکستری
grizzly bear
U
خرس خاکستری
gray cast iron
U
چدن خاکستری
cinereous
U
خاکستری رنگ
earth shine
U
روشنایی خاکستری
gray or mercurial unguent
U
روغن خاکستری
grizzles
U
خرس خاکستری امریکا
grizzling
U
خرس خاکستری امریکا
grizzling
U
نالیدن خاکستری کردن
grizzle
U
نالیدن خاکستری کردن
krimmer
U
پوست گوسفند خاکستری
grizzles
U
نالیدن خاکستری کردن
isabella
U
زرد مایل به خاکستری
isabel
U
زرد مایل به خاکستری
ashen
U
دارای رنگ خاکستری
high test grey iron
U
چدن خاکستری پرارزش
grey iron scrap
U
قراضه اهن خاکستری
grey iron foundry
U
ریخته گری خاکستری
image contrast
U
درجه خاکستری تصویر
dark grey
U
رنگ خاکستری تیره
grizzle
U
خرس خاکستری امریکا
grege
U
اردهای مایل به خاکستری
griseous
U
خاکستری مایل به ابی
xanthochroid
U
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
lyart
U
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
iron grey
U
رنگ خاکستری وسیاه اهن
teal blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
euro
U
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
thalamic
U
ماده خاکستری مغز میانی
slate blue
U
رنگ ابی مایل به خاکستری
iron-grey
U
رنگ خاکستری وسیاه اهن
iron gray
U
رنگ خاکستری وسیاه اهن
lyard
U
دارای رگه ها یا باریکههای خاکستری
slate
<adj.>
<noun>
U
رنگی میان آبی و خاکستری
Euro-
U
کانگوروی بزرگ خاکستری رنگ
taupe
U
رنگ خاکستری مایل به قهوهای
sallow
U
رنگ خاکستری مایل به زرد وسبز
olive gray
U
رنگ سبز مایل بزرد خاکستری
thalamus
U
تالاموس ماده خاکستری مغز میانی
gray matter
U
ماده خاکستری بافت عصبی مغز
grisaille
U
نقاشی برجسته نماروی شیشه برنگ خاکستری
beryllium
U
فلز بریلیوم بعلامت Beبرنگ خاکستری فولادی
gulls
U
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
gull
U
مرغ نوروزی نوعی رنگ خاکستری کمرنگ
beige
U
رنگ قهوهای روشن مایل بزرد و خاکستری
towhead
U
کسیکه موهای مایل به سفیدیا خاکستری دارد
grivet
U
نوعی میمون خاکستری مایل به ابی افریقای جنوبی
grey scale
U
سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
grey matter
U
بافته خاکستری رنگ که جرم اصلی مخ ومغزتیره ازان درست شده است
karakul
U
کاراکول
[نژادی از گوسفند آسیائی با رنگ طبیعی سیاه، خاکستری و گاهی قهوه ای]
anti-
U
روش کاهش اثرات لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها
aliasing
U
روش کاهش اثر لبههای دندانه دار در گرافیک با استفاده از سایههای خاکستری در لبه ها. 2-
composite video
U
واحد نمایش ویدیویی که یک سیگنال تصویری مرکب را می پذیرد و چندین رنگ یا سایه خاکستری ایجاد میکند
establishment
U
تشکیل
incorporation
U
تشکیل
establishments
U
تشکیل
endomorphism
U
تشکیل
endomorphy
U
تشکیل
entelechy
U
تشکیل
sow white
U
سفید
alabastrine
U
سفید
chalks
U
گل سفید
blank cheques
U
چک سفید
chalking
U
گل سفید
hoary
U
سفید
chalk
U
گل سفید
chalked
U
گل سفید
blank cheque
U
چک سفید
snow-white
U
سفید
hoary headed
U
مو سفید
miniver
U
خز سفید
minever
U
خز سفید
blank check
U
چک سفید
shiro
U
سفید
blank
U
سفید
whiting
U
گچ سفید
blankest
U
سفید
white
U
سفید
whiter
U
سفید
whitest
U
سفید
white tailed
U
دم سفید
snowy
U
سفید
silvery
U
سفید
osteogenesis
U
تشکیل استخوان
fibrillation
U
تشکیل الیاف
metamerism
U
تشکیل حلقهای
placentation
U
تشکیل جفت
embryogeny
U
تشکیل جنین
organizing
U
تشکیل دادن
organizes
U
تشکیل دادن
organize
U
تشکیل دادن
organising
U
تشکیل دادن
forms
U
تشکیل دادن
formative
U
تشکیل دهنده
the house went into secret session
U
تشکیل داد
gleization
U
تشکیل خاک رس
formation constant
U
ثابت تشکیل
tournaments
U
تشکیل مسابقات
stratification
U
تشکیل طبقات
stratification
U
تشکیل چینه
bonding
U
تشکیل پیوند
foetation
U
تشکیل جنین
tournament
U
تشکیل مسابقات
to erect into
U
تشکیل دادن از
ossification
U
تشکیل استخوان
sporogeny
U
تشکیل هاگ
strobilation
U
تشکیل رشته
spermatogenesis
U
تشکیل نطفه
flagellation
U
تشکیل تاژک
orogenesis
U
تشکیل کوه
organises
U
تشکیل دادن
sacculation
U
تشکیل کیسه
heat of formation
U
گرمای تشکیل
siltation
U
تشکیل لجن
constituting
U
تشکیل دادن
formation
U
صف ارایی تشکیل
organizers
U
تشکیل دهنده
organizer
U
تشکیل دهنده
organisers
U
تشکیل دهنده
enthalpy of formation
U
انتالپی تشکیل
preformation
U
تشکیل قبلی
capital formation
U
تشکیل سرمایه
sporogenesis
U
تشکیل هاگ
hematopoiesis
U
تشکیل خون
vacuolation
U
تشکیل حفره
annulation
U
تشکیل حلقه
constitute
U
تشکیل دادن
formed
U
تشکیل دادن
antidim
U
مایع ضد تشکیل مه
antitrust
U
مخالف تشکیل
argillaceous
U
تشکیل شده از رس
embryogen
U
تشکیل جنین
constitutes
U
تشکیل دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com