English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
galactic noise U تشعشع رادیویی کهکشان صوت پراکنی از جانب کهکشان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
barred spiral galaxy U کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
island universe U کهکشان
the milky way U کهکشان
jacob's ladder U کهکشان
galaxies U کهکشان
Milky Way U کهکشان
vexatious lactea U کهکشان
galaxy U کهکشان
Milky Way U راه کهکشان
metagalaxy U ماورای کهکشان
irregular galaxy U کهکشان نامنتظم
elliptical galaxy U کهکشان بیضوی
proto galaxy U کهکشان اولیه
galactic U وابسته به کهکشان
typical galaxy U کهکشان نمونه
supergalaxy U کهکشان بزرگ
spiral galaxy U کهکشان مارپیچی
elliptical galaxy U کهکشان بیضی گون
milky way galaxy U کهکشان راه شیری
space radiation U تشعشع رادیویی
cone of silence U مخروط سکوت رادیویی فضای مخروطی خلاء رادیویی بالای برج مراقبت
fallout contours U خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
emission control U کنترل تشعشع امواج مغناطیسی یا صوتی دستگاه کم کننده تشعشع امواج
radio interference U تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
propagation U پراکنی
radio button U شانه دایرهای کنر یک انتخاب که در هنگام انتخاب یک مزکز سیاه دارد.دگمههای رادیویی یک روش انتخاب از بین چند موضوع است و در هر زمان فقط یک دکمه رادیویی انتخاب میشود.
broadcast U داده پراکنی
broadcasts U سخن پراکنی
transmission U سخن پراکنی
broadcast U سخن پراکنی
disinformation U دروغ پراکنی
To indulge in tendentious correwpondence. U کاغذ پراکنی
transmittable U قابل پراکنی
transmissions U سخن پراکنی
broadcasts U داده پراکنی
fair faced U حق به جانب
broadcasts U سخن پراکنی پراکندن
broadcast U سخن پراکنی پراکندن
side U جنب جانب
offshore U از جانب ساحل
centripetal U جانب مرکزی
sides U جنب جانب
favouritism U جانب کسی را گرفتن
To err on the side of caution. U جانب احتیاط راگرفتن
centripetal force U نیروی جانب مرکز
centripetal acceleration U نیروی جانب مرکز
radiobroadcast U پخش و سخن پراکنی بوسیله رادیو
BBC U مخفف بنگاه سخن پراکنی بریتانیا
survey meter U دستگاه دوزسنج تشعشع اتمی دستگاه تشعشع سنج اتمی
providentially U از مشیت الهی من جانب الله
self proclaimed U ادعاشده از جانب خود شخص
I have been referred. (introduced,recommended)to you by MR. . . . U از جانب آقای ... به شما معرفی شده ام
estate in reversion U هبه قابل رجوع از جانب واهب
i made him my proxy U او رااز جانب خود وکیل کردم
he voted by proxy U کسی را از جانب خودوکیل کردکه رای دهد
bear in U تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
total radiation U تشعشع کل
antiradiation U ضد تشعشع
emissions U تشعشع
radiation U تشعشع
radiational U تشعشع
emission U تشعشع
flash U تشعشع
flashed U تشعشع
luminance U تشعشع
flashes U تشعشع
nuclear radiation U تشعشع هستهای
radiometer U تشعشع سنج
radiancy U تابندگی تشعشع
radioscopy U تشعشع سنجی
prompt radiation U تشعشع کامل
neutron radiation U تشعشع نوترونی
radiation loss U تلف تشعشع
corpuscular radiation U تشعشع ذرهای
glary U دارای تشعشع
induced radiation U تشعشع القایی
emitter U تشعشع کننده
intensity of radiation U شدت تشعشع
radiation source U منبع تشعشع
electronic radiation U تشعشع الکترونی
radiacmeter U تشعشع سنج
radiation pressure U فشار تشعشع
dosimeter U تشعشع سنج
fluorescent radiation U تشعشع فلورسنت
refulgence U جلال تشعشع
emitting U تشعشع کردن
fluorescence U تشعشع ماهتابی
radiantly U تشعشع بطورمنشعب
cosmic rays U تشعشع کاسمیک
radiance U تابندگی تشعشع
radiators U تشعشع کننده
x irradiation U تشعشع رونتگن
radiator U تشعشع کننده
emit U تشعشع کردن
emitted U تشعشع کردن
thermal radiation U تشعشع حرارتی
ray U تشعشع داشتن
emits U تشعشع کردن
radiation U تشعشع اتمی
aura U تشعشع نورانی
ray U روشنایی تشعشع
auras U تشعشع نورانی
scattered radiation U تشعشع پراکنده
background count U عکس العمل تشعشع
directive radiation U تشعشع جهت دار
ultra violet radiation U تشعشع ماوراء بنفش
x radiation U تشعشع اشعه مجهول
radiant U تشعشع کننده حرارتی
radiological survey U تجسس تشعشع اتمی
magnetic dipole radiation U تشعشع دوقطبی مغناطیسی
radiation intensity U شدت تشعشع اتمی
radio active U دارای تشعشع اتمی
broadside aerial U تشعشع کننده عرضی
broad beam headlamp U نور افکن با تشعشع عرضی
glare U تابش خیره کننده تشعشع
glared U تابش خیره کننده تشعشع
glares U تابش خیره کننده تشعشع
isodose rate U خط نقاط هم دوز تشعشع اتمی
fluorescent U لامپ مهتابی دارای تشعشع
emissivity U قابلیت تشعشع یا ارسال اشعه
solar flare U تشعشع ناگهانی نیروی خورشید
candescent U دارای تشعشع یاگرمای شدید
radiological U رادیولوژیکی مربوط به تشعشع هستهای
roentgen U واحد سنجش تشعشع اتمی
radiological survey U بررسی میزان وجود تشعشع اتمی
phosphorism U مسمومیت در اثر فسفر تشعشع فسفری
emissions U تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
emission U تشعشع امواج پس دادن ساطع کردن
luminous flux U جریان تشعشع در طول موج مریی
rem U مقدار واحد از تشعشع یونیزه کننده
bakuninism U اصول عقایدباکونین نویسنده انارشیست روسی و همکار مارکس وانگلس که بعدها به علت داشتن عقاید نظامی از جانب ایشان طرد شد . او موسس مکتب نهیلیسم روسیه نیزهست
roentgen U واحد بین المللی تشعشع اشعه مجهول
terrain return U انعکاس تشعشع امواج زمینی روی صفحه رادار
broadcasting U رادیویی
radioing U رادیویی
radios U رادیویی
radio U رادیویی
radioed U رادیویی
the present writer U این بنده این جانب
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
radio frequency U فرکانس رادیویی
radio silence U سکوت رادیویی
radmail U پست رادیویی
receiving set U گیرنده رادیویی
radio receiver U گیرنده رادیویی
radio navigation U ناوبری رادیویی
radio horizon U افق رادیویی
radio interference U پارازیت رادیویی
radio match U رویارویی رادیویی
radio link U پیوند رادیویی
radiophotograph U عکس رادیویی
radio detection U اکتشاف رادیویی
radio dicipline U انضباط رادیویی
radio ferquency U بسامد رادیویی
radiographic U مخابرات رادیویی
radio sextant U سکستانت رادیویی
radiographic U عکس رادیویی
wirephoto U عکاسی رادیویی
radio control U فرمان رادیویی
radio compass U قطبنمای رادیویی
radiometeorograph U هوانگار رادیویی
radio alimeter U فرازیاب رادیویی
radio beacon U بیکن رادیویی
radio broadcasting U پخش رادیویی
compere U مجریبرنامهتلویزیونییا رادیویی
telephoto U عکاسی رادیویی
radio frequencies U فرکانسهای رادیویی
telephotography U عکاسی رادیویی
radio call sign U معرف رادیویی
radio waves U امواج رادیویی
electronic locator U فلزیاب رادیویی
facsimiles U عکس رادیویی
radio telescope U تلسکوپ رادیویی
wave U موج رادیویی
receiver U گیرنده رادیویی
receivers U گیرنده رادیویی
transmitter U فرستنده رادیویی
radio telescopes U تلسکوپ رادیویی
listening silence U سکوت رادیویی
transmitters U فرستنده رادیویی
call sign U معرف رادیویی
call signs U معرف رادیویی
hertzian wave U موج رادیویی
radio metal locator U فلزیاب رادیویی
metal locator U فلزیاب رادیویی
facsimiles U عکاسی رادیویی
facsimile U عکس رادیویی
radio wave U موج رادیویی
waving U موج رادیویی
play by play U پخش رادیویی
waves U موج رادیویی
faxed U عکاسی رادیویی
radiophoto U عکاسی رادیویی
phototelegraphy U عکاسی رادیویی
faxes U عکاسی رادیویی
r.f. U بسامد رادیویی
waved U موج رادیویی
facsimile U عکاسی رادیویی
faxing U عکاسی رادیویی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com