Perdic | تشخیص حامل | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	carrier detect U	تشخیص حامل

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	weapon carrier U	کامیون حامل جنگ افزار کامیون حامل توپ
	micr U	سیستمی که حروف را با تشخیص الگوهای جوهر مغناطیسی تشخیص میدهد.
	recognition U	1-توانایی تشخیص چیزی . 2-فرایند تشخیص چیزی- مثل حرف روی متن چاپ شده یا میلههای کد میلهای ..
	exception U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	exceptions U	روتین هاوتوابعی که اثرات خطا را تشخیص و تصحیح می کنند. به طوری که سیستم پس از تشخیص خطا قابل اجرا باشد
	light ship U	کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
	The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . U	این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
	identification U	تشخیص تشخیص دادن
	identification friendly or foe U	سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
	carrier U	حامل
	vector U	حامل
	conveyor U	حامل
	bearer cheque U	چک حامل
	stave U	حامل
	vectors U	حامل
	gerent U	حامل
	carriers U	حامل
	conveyer U	حامل
	bearers U	حامل
	vehicles U	حامل
	vehicle U	حامل
	porter U	حامل
	porters U	حامل
	bearer U	حامل
	bearing angle U	زاویه حامل
	payable to the bearer U	در وجه حامل
	bearer cheque U	چک در وجه حامل
	bearing U	زاویه حامل
	bearer bond U	سند حامل
	radius vector U	شعاع حامل
	breech block carrier U	حامل کولاس
	gestatorial U	حامل پاپ
	data carrier U	حامل داده ها
	image carrier U	حامل تصویر
	carrier detect U	کشف حامل
	color carrier U	حامل رنگ
	carrier wave U	موج حامل
	carrier system U	سیستم حامل
	linkboy U	حامل مشعل
	messenger wire U	سیم حامل
	bearers U	در وجه حامل
	carrier gas U	گاز حامل
	carrier frequency U	فرکانس حامل
	carrier frequency U	بسامد حامل
	osborne shackle U	قلاب حامل
	data carrier U	حامل داده
	transported U	ترابری حامل
	linkman U	حامل مشعل
	thurifer U	حامل مجمر
	thurifer U	حامل بخوردان
	vectorial U	حامل بردار
	linkmen U	حامل مشعل
	transport U	ترابری حامل
	video carrier U	حامل ویدئو
	vehicle U	حامل رسانه
	bearer U	در وجه حامل
	transporting U	ترابری حامل
	transports U	ترابری حامل
	messenger U	طناب حامل
	messengers U	طناب حامل
	vector U	حامل بردار
	tape transport U	حامل نوار
	vehicles U	حامل رسانه
	sound carrier U	حامل صوت
	vectors U	حامل بردار
	stave U	روی خط حامل نوشتن
	current carrying conductor U	رسانای حامل بار
	caddied U	حامل وسایل بازیگر
	stretcher-bearer U	حامل تخت روان
	platform U	رسانگر حامل گیرنده
	platforms U	رسانگر حامل گیرنده
	gestatoraial chair U	کرسی حامل پاپ
	comport U	دربرداشتن حامل بودن
	comported U	دربرداشتن حامل بودن
	comporting U	دربرداشتن حامل بودن
	caddy U	حامل وسایل بازیگر
	bearer stock U	اسناد در وجه حامل
	caddie U	حامل وسایل بازیگر
	bearer bond U	سند در وجه حامل
	caddying U	حامل وسایل بازیگر
	stretcher-bearers U	حامل تخت روان
	stretcher bearer U	حامل تخت روان
	armor bearer U	حامل اسلحه زرهدار
	caddies U	حامل وسایل بازیگر
	carrier frequency U	فرکانس موج حامل
	comports U	دربرداشتن حامل بودن
	carrier color signal U	پیام رنگی حامل
	telephone carrier current U	جریان حامل تلفنی
	pay to the bearer U	دروجه حامل بپردازید
	victualler U	کشتی حامل خواربار
	carrier U	برنامه حامل میکرب
	warrant to bearer U	به حواله کرد حامل
	weapon carrier U	حامل جنگ افزار
	carrier U	حامل غلطک حمال
	carriers U	برنامه حامل میکرب
	carriers U	حامل غلطک حمال
	persi U	حامل راس الغول
	slaver U	کشتی حامل بردگان
	perseus U	حامل راس الغول
	conversion angle U	زاویه حامل مسیر ناو
	payable to bearer U	قابل پرداخت در وجه حامل
	flagship U	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
	signal U	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
	ignitor U	محفظه حامل باروت اشتعال
	party boat U	قایق بزرگ حامل مشتریان
	flag ship U	ناوسرفرماندهی کشتی حامل دریادار
	flagships U	کشتی حامل پرچم امیرالبحری
	Please pay the bearer . U	دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
	color carrier reference U	فاز مبنای حامل رنگ
	signaled U	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
	signalled U	هرچیز حامل اطلاعات سیگنال
	carabineer U	سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
	carrier wave U	موج حامل امواج رادار یا بی سیم
	carriage paid to U	هزینه حمل به حامل پرداخت شده
	bank note U	چک تضمین شده سند در وجه حامل
	carrier frequency U	فرکانس حامل امواج بی سیم یا رادار
	radar picket cap U	هواپیمای گشتی هوایی حامل رادار
	signpost U	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
	signposts U	تیر حامل اعلان تابلو راهنما
	frequency medulation U	تعدیل تناوب یا بسامد موج حامل
	common carrier U	متصدی حمل ونقل حامل مشترک
	vectorial U	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
	charge carrier U	حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
	vector U	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
	carabinier U	سرباز حامل تفنگ کارابین کوتاه
	vectors U	شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
	airdrop container U	جعبه حامل بار دربارریزی هوایی
	outriggers U	اعضای سازنده اولیه حامل قسمت دم هواپیما
	carriage and insurance paid to U	هزینه حمل و بیمه به حامل پرداخت شده
	blank endorsement U	فهر نویسی بدون ذکر نام حامل
	taperer U	حامل شمع در مراسم مذهبی باریک کننده
	guided missile cruiser U	زره شکن حامل موشک هدایت شونده
	black endorsement U	براتی که در وجه حامل فهرنویسی شده باشد
	destination carrier U	کشتی حامل ناو تعمیراتی بمقصد یاتعمیرگاه
	light quantum U	کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
	scabbing U	بوش گذاری در فضای دیواره واگنهای حامل مهمات
	ensign U	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
	ensigns U	سربازی که حامل پرچم است رنگ ابی کمرنگ
	led line U	خط کوتاهی که در بالایاته حامل برای نت هابیرون ازحامل می افزایند
	information box U	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
	nose piece U	قسمتی از ریز بین که حامل عدسی شیئی است
	strop U	ریل بندیهای داخل هواپیمابرای اتصال کابل چتر حامل بار
	re issuable notes U	اوراق بهادار در وجه حامل که پس از یک بار پرداخت دوباره قابل استفاده هستند
	common carrier U	شرکتی دولتی که تلفن تلگراف و سایر امکانات مخابراتی را جهت عموم تهیه میکند حامل مشترک
	In my judgement. As I see it. U	به تشخیص من
	diagnosis U	تشخیص
	denotation U	تشخیص
	discernment U	تشخیص
	diagnostics U	تشخیص ها
	specification U	تشخیص
	discretion U	تشخیص
	indistinctively U	بی تشخیص
	assessment U	تشخیص
	assessments U	تشخیص
	diagnostic U	تشخیص
	contradistinction U	تشخیص
	distinctions U	تشخیص
	percipience U	حس تشخیص
	distinction U	تشخیص
	diagnoses U	تشخیص
	assesses U	تشخیص دادن
	assess U	تشخیص دادن
	assessed U	تشخیص دادن
	frequency discrimination U	تشخیص فرکانس
	espy U	تشخیص دادن
	assessing U	تشخیص دادن
	espied U	تشخیص دادن
	vision recognition U	تشخیص بصری
	espies U	تشخیص دادن
	handwriting recognition U	تشخیص دست خط
	voice recognition U	تشخیص صوتی
	make out <idiom> U	تشخیص دادن
	discriminately U	از روی تشخیص
	Diagnosis. U	تشخیص بیماری
	Power of distiction. U	قوه تشخیص
	error detecting code U	کد تشخیص خطا
	discriminant function U	تابع تشخیص
	fault datagnosis U	تشخیص عیب
	voice recognition U	تشخیص صدا
	moral sense U	حس تشخیص خوب و بد
	espying U	تشخیص دادن
	discern U	تشخیص دادن
	flair U	قوه تشخیص
	descry U	تشخیص دادن
	spotting U	تشخیص دادن
	identification of friend from foe U	دستگاه تشخیص
	identification signs U	علائم تشخیص
	corrective maintenance U	عمل تشخیص
	psychodiagnosis U	تشخیص روانی
	indiscrete U	غیرقابل تشخیص
	indiscrimination U	عدم تشخیص
	diagnostic test U	تست تشخیص
	blind diagnosis U	تشخیص بی نام
	pattern recognition U	تشخیص الگو
	pattern recognitation U	تشخیص الگو
	coefficient of determination U	ضریب تشخیص
	character recognition U	تشخیص کاراکتر
	to know right from wrong U	تشخیص دادن
	diacritical marks U	نشان تشخیص
	collision detection U	تشخیص تصادم