English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
settlement by abandonment U تسویه در نتیجه صرفنظر شدن از مطالبات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outstanding claims U مطالبات
collecting books U وصول مطالبات
collecting debts U وصول مطالبات
verification of debt U تشخیص مطالبات
vertification of debts U تشخیص مطالبات
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول مطالبات
remembrancer U مامور وصول مطالبات سلطنتی
claims U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claiming U مدعی به مطالبات ادعا کردن
claimed U مدعی به مطالبات ادعا کردن
reviving U وصول مطالبات سوخت شده
claim U مدعی به مطالبات ادعا کردن
It wI'll eventually pay off. U با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
irrespective U صرفنظر از
irregardless U صرفنظر از
regardless U صرفنظر از
no matter <idiom> U صرفنظر
balance of external U liabilities and claims مانده مطالبات و بدهیهای خارجی
statement of affairs U وصول مطالبات و دیون واموال تاجر ورشکسته
to be a foregone conclusion <idiom> U نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
surrender U واگذاری صرفنظر
dispensable U صرفنظر کردنی
waiver U صرفنظر اغماض
waiver U فسخ صرفنظر
waived U صرفنظر کردن از
waives U صرفنظر کردن از
surrendered U واگذاری صرفنظر
surrenders U واگذاری صرفنظر
waive U صرفنظر کردن از
call off U صرفنظر کردن
withdrawals U صرفنظر کردن بازگیری
withdraws U صرفنظر کردن بازگیری
withdraw U صرفنظر کردن بازگیری
forgets U فراموشی صرفنظر کردن
forget U فراموشی صرفنظر کردن
cession of a right U از حقی صرفنظر کردن
withdrawal U صرفنظر کردن بازگیری
To give up (overlook)something. U از چیزی صرفنظر کردن
waiver U بار قابل صرفنظر
back down U از ادعایی صرفنظر کردن
hierarchy of claims U اعلام تصفیه ورشکستگی دستور پرداخت مطالبات غرماء تاجر ورشکسته
waive one's claim U از ادعای خود صرفنظر کردن
adside from U صرفنظر از اینکه گذشته از این
foregone conclusion U نتیجه حتمی نتیجه مسلم
nose gear U قسمت جلوی ارابه فرود ازنوع تری سیکل صرفنظر ازفاصله ان تا دماغه
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debts U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
adjustment U تسویه
settlements U تسویه
settlement U تسویه
adjustments U تسویه
settles U تسویه
clearing U تسویه
clearings U تسویه
liquidation U تسویه
settle U تسویه
clearings U تسویه تسطیح
defray U تسویه کردن
defrays U تسویه کردن
compromise U تسویه کردن
defraying U تسویه کردن
compromises U تسویه کردن
defrayed U تسویه کردن
compromising U تسویه کردن
clearing U تسویه تسطیح
settlements U تسویه پرداخت
settlement U تسویه پرداخت
amicable settlement U تسویه دوستانه
automatic treatment U تسویه خودکار
arrangement U حل و فصل تسویه
arrangements U حل و فصل تسویه
biological treatment U تسویه زیستی
offset U تسویه کردن
offsetting U تسویه کردن
liquidity U تسویه پذیری
effective treatment U تسویه کارا
settlement terms U شرایط تسویه
liquidating U تسویه کردن
liquidize U تسویه کردن
liquidising U تسویه کردن
liquidises U تسویه کردن
solution U تادیه تسویه
solutions U تادیه تسویه
liquidised U تسویه کردن
judicial settlement U تسویه قضایی
liquidate U تسویه کردن
liquidated U تسویه کردن
liquidates U تسویه کردن
liquidized U تسویه کردن
liquidizes U تسویه کردن
realization account U حساب تسویه
settlement day U روز تسویه
checking out U تسویه حساب
settlement of credit U تسویه اعتبار
adjust تسویه نمودن
liquidizing U تسویه کردن
settlement of disputes U تسویه منازعات
effective treatment U تسویه موثر
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
liquidator U سرپرست تسویه حساب
liquidators U سرپرست تسویه حساب
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
clearing house U دفتر تسویه حساب
offscouring U چیز تسویه شده
clearing houses U دفتر تسویه حساب
retiring a bill U براتی را تسویه کردن
date of change of acountability U تاریخ تسویه حساب
pay off U تسویه کردن پرداخت
poney U ریز تسویه حساب کردن
pay up U حسابهای معوقه را تسویه کردن
ponies U ریز تسویه حساب کردن
pony U ریز تسویه حساب کردن
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
wind up <idiom> U به پایان رساندن ،تسویه کردن
chemotrophic treatment U تسویه خوراک ساخت شیمیایی
Bank for International Settlements [BIS] U بانک تسویه پرداخت بین المللی
We will be checking out around noon. ما حدود ظهر تسویه حساب میکنیم.
dead freight U کرایه قسمتی از کشتی که به صرفنظر از استفاده یا عدم استفاده باید پرداخت شود
pacific settlement U تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
del credere agent U نمایندهای که متعهد به وصول طلبها میباشد نمایندهای که وصول مطالبات راتقبل مینماید
coning angle U زاویه بین محور طولی تیغه ها و سطح مار بر نوک تیغه ها صرفنظر از خمش تیغه ها
To pay off someone. To settle old scores with someone. U با کسی تسویه حساب کردن ( انتقام جویی کردن )
clearance U تسویه حساب واریز حساب فاصله ازاد لقی
clearer U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear U ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
pass up U رد کردن صرفنظر کردن
decisions U نتیجه
outgrowth U نتیجه
harvest U نتیجه
affect U نتیجه
decision U نتیجه
upshot U نتیجه
affects U نتیجه
ineffetual U بی نتیجه
inconsequent U بی نتیجه
inconseqential U بی نتیجه
inconsecutive U بی نتیجه
in the sequel U در نتیجه
inconclusive U بی نتیجه
issueless U بی نتیجه
harvested U نتیجه
effectless U بی نتیجه
eduction U نتیجه
abortive U بی نتیجه
educt U نتیجه
thanks U در نتیجه
consequences U نتیجه
indeterminate U بی نتیجه
outcome U نتیجه
harvests U نتیجه
outcomes U نتیجه
consequence U نتیجه
to no purpose U بی نتیجه
thanks to..... U در نتیجه
rests U نتیجه
run into <idiom> U نتیجه
product U نتیجه
products U نتیجه
ineffective U بی نتیجه
effect U نتیجه
effected U نتیجه
effecting U نتیجه
whereupon U که در نتیجه ان
growths U نتیجه
growth U نتیجه
resulted U نتیجه
consequent U نتیجه
resulting U نتیجه
conclusions U نتیجه
resultful U پر نتیجه
frustrated U بی نتیجه
outgrwth U نتیجه
ineffectual U بی نتیجه
payoff U نتیجه
payoffs U نتیجه
result U نتیجه
afterclap U نتیجه
of no issue U بی نتیجه
inferences U نتیجه
rest U نتیجه
conclusion U نتیجه
sequitur U نتیجه
sequent U نتیجه
inference U نتیجه
sequela U نتیجه
by-effect U نتیجه جانبی
byeffect U نتیجه جانبی
vainly U بدون نتیجه
thwart U بی نتیجه گذاردن
thwarted U بی نتیجه گذاردن
cheating does not prosper U تقلب نتیجه
secondary effect U نتیجه جانبی
fall-out [side effect] U نتیجه جانبی
spillover effect U نتیجه جانبی
hereon U در نتیجه این
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com