English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
enhance U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing U تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
personal U محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
expedite U تسهیل کردن
expedited U تسهیل کردن
expedites U تسهیل کردن
means are not a U وسایل فراهم نیست
facilitating U تسهیل کردن کمک کردن
facilitated U تسهیل کردن کمک کردن
facilitate U تسهیل کردن کمک کردن
facilitates U تسهیل کردن کمک کردن
to pander to somebody [something] U تسهیل کردن با کسی [چیزی]
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
Everything worked out well. U همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
users U سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user U سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
neutralizing U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising U بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation U تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up U پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflages U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaging U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage U استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
provision U شرط کردن فراهم کردن
inducing U فراهم کردن تحمیل کردن
induces U فراهم کردن تحمیل کردن
induce U فراهم کردن تحمیل کردن
to make up U جبران کردن فراهم کردن
induced U فراهم کردن تحمیل کردن
to find in U فراهم کردن
procures U فراهم کردن
procuring U فراهم کردن
to bring a bout U فراهم کردن
to bring about U فراهم کردن
procure U فراهم کردن
effecturate U فراهم کردن
accrete U فراهم کردن
procured U فراهم کردن
work up U کم کم فراهم کردن
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
recreate U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreated U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreates U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
recreating U تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن
directing U اداره کردن روانه کردن وسایل
obtain U فراهم کردن گرفتن
obtained U فراهم کردن گرفتن
to obtain something U فراهم کردن چیزی
obtains U فراهم کردن گرفتن
To raise money. U پول فراهم کردن
jockeys U با حیله فراهم کردن
jockey U با حیله فراهم کردن
provides U وسیله فراهم کردن
to bring something U فراهم کردن چیزی
provide U وسیله فراهم کردن
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
raise money U فراهم کردن پول
desqview U نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد
obstructively U با قصد فراهم کردن مانع
to gather together U جمع کردن فراهم اوردن
entails U شامل بودن فراهم کردن
get U بدست اوردن فراهم کردن
occasions U موجب شدن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
gags U مانع فراهم کردن برای
gagging U مانع فراهم کردن برای
gagged U مانع فراهم کردن برای
occasioned U موجب شدن فراهم کردن
gag U مانع فراهم کردن برای
occasion U موجب شدن فراهم کردن
entail U شامل بودن فراهم کردن
entailed U شامل بودن فراهم کردن
entailing U شامل بودن فراهم کردن
occasioning U موجب شدن فراهم کردن
enabled U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabling U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
enable U قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue U بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
to raise the wind U پول برای مقصودی فراهم کردن
to reseat a theatre U صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
mechanizes U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanize U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanizing U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanises U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanised U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
mechanising U با ماشین الات ولوازم مکانیکی مجهز کردن با وسایل مکانیکی کارکردن ماشینی کردن
eudemonism U اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
to turn the tables on any one U وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
rig in U باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
conduct U اجرا کردن هدایت کردن
conducting U اجرا کردن هدایت کردن
conducted U اجرا کردن هدایت کردن
conducts U اجرا کردن هدایت کردن
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
eudaimonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
eudaemonism U اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
salvaging U اوراق کردن وسایل
salvages U اوراق کردن وسایل
mounting U سوار کردن وسایل
salvaged U اوراق کردن وسایل
salvage U اوراق کردن وسایل
cryptodevice U وسایل رمز کردن
dismounting U پیاده کردن قطعات و وسایل
dismounts U پیاده کردن قطعات و وسایل
juryrig U سوار کردن موقت وسایل
hoists U بلند کردن وسایل سنگین
hoisted U بلند کردن وسایل سنگین
dismount U پیاده کردن قطعات و وسایل
hoist U بلند کردن وسایل سنگین
camouflage U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalises U محل اوراق کردن وسایل
stack U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
cannibalised U محل اوراق کردن وسایل
cannibalising U محل اوراق کردن وسایل
stacked U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
stacks U ردیف کردن وسایل و تجهیزات
camouflaged U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalized U محل اوراق کردن وسایل
cannibalizes U محل اوراق کردن وسایل
camouflaging U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalizing U محل اوراق کردن وسایل
camouflages U پنهان کردن وسایل جنگی
cannibalize U محل اوراق کردن وسایل
delivers U اجرا کردن
conducts U اجرا کردن
deliver U اجرا کردن
implemented U اجرا کردن
implementing U اجرا کردن
performs U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
make a reality U اجرا کردن
implements U اجرا کردن
put in practice U اجرا کردن
put ineffect U اجرا کردن
accomplish U اجرا کردن
bring inbeing U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
fulfill [American] U اجرا کردن
implement U اجرا کردن
put into practice U اجرا کردن
carry ineffect U اجرا کردن
put into effect U اجرا کردن
actualize U اجرا کردن
bring into being U اجرا کردن
actualise [British] U اجرا کردن
put inpractice U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
make something happen U اجرا کردن
conducting U اجرا کردن
enforcing U اجرا کردن
execute U اجرا کردن
enforces U اجرا کردن
enforced U اجرا کردن
conducted U اجرا کردن
conduct U اجرا کردن
enforce U اجرا کردن
performed U اجرا کردن
perform U اجرا کردن
carry into effect U اجرا کردن
executing U اجرا کردن
exercised U اجرا کردن
exercise U اجرا کردن
fulfit U اجرا کردن
effecting U اجرا کردن
executed U اجرا کردن
executes U اجرا کردن
administrations U اجرا کردن
carry into execution U اجرا کردن
to put in practice U اجرا کردن
practicing U اجرا کردن
practise U اجرا کردن
administration U اجرا کردن
carry out U اجرا کردن
practises U اجرا کردن
exercises U اجرا کردن
effected U اجرا کردن
practising U اجرا کردن
effect U اجرا کردن
pickup zone U منطقه بارگیری و بار کردن وسایل
cocooning U اب بندی کردن درز وسایل هواپیما
stacks U جمع اوری و منظم کردن وسایل
stacked U جمع اوری و منظم کردن وسایل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com