English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to abandon a mine U ترک کردن معدنی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
mineralize U معدنی کردن
mineralize U مواد معدنی جمع کردن
Other Matches
pseudomorph U جسم معدنی که نمودجسم معدنی دیگر ر را بخود گرفته باشد
spas U اب معدنی
mineral U اب معدنی
mineral water U اب معدنی
inorganic U معدنی
spa U اب معدنی
min U معدنی
mineral water U آب معدنی
mineral U معدنی
spas U چشمه معدنی
spa U چشمه معدنی
inorganic polymer U بسپار معدنی
inorganic base U باز معدنی
scoria U تفاله معدنی
inorganic acid U اسید معدنی
mineral wax U موم معدنی
paraffin U موم معدنی
mineral pigment U رنگ معدنی
mineral oil U روغن معدنی
mineral material U ماده معدنی
mineral coal U ذغال معدنی
ores U سنگ معدنی
mineral pitch U قیر معدنی
mineral spring U چشمه معدنی
mineral trass U تراس معدنی
galenite U سرب معدنی
asphaltum U زفت معدنی
asphaltite U قیر معدنی
mineral U مواد معدنی
ore U سنگ معدنی
mineral dye U رنگینه معدنی
mineral U ماده معدنی
asphalt U زفت معدنی
bitumen U قیر معدنی
asphaltum U قیر معدنی
pumice stone U اسفنج معدنی
muscovy glass U شیشه معدنی
obsidian U شیشه معدنی
ozokerit U موم معدنی
deposits U ذخیره معدنی
pit sand U ماسه معدنی
deposit U ذخیره معدنی
ores U معدنیات کلوخه معدنی
kaolinite U سنگ معدنی بفرمول 4
ore U معدنیات کلوخه معدنی
pockety U دارای چالههای معدنی
montan wax U موم سخت معدنی
wollastonite U سنگ معدنی "وولستونایت "
watering place U محل چشمه اب معدنی
table waters U ابهای معدنی سر سفره
bioinorganic chemistry U شیمی معدنی زیستی
inorganic pigment U رنگدانه های معدنی
maltha U نوعی موم معدنی
antimony U توتیای معدنی انتیمون
malthite U نوعی موم معدنی
mineral oil U روغن معدنی یانفت
to abandon a mine U دست کشیدن از کار در معدنی
picrate U نمک الی یا معدنی اسیدپیکریک
pyroxene U ماده معدنی بلوری وسفید
terra alba U مواد معدنی سفید رنگ
willemite U سنگ معدنی رنگارنگ متبلور
magma U خمیر مواد معدنی یا الی
mica U سنگ طلق شیشه معدنی
mica U تلق نسوز شیشه معدنی
mineralization U تبدیل به حالت معدنی یا سنگ معدن
knockstone U کندهای که روی ان سنگهای معدنی راخردمیکنند
maltha U چسب قیر وموم زفت معدنی
malthite U چسب قیر وموم زفت معدنی
workings U همه بخشهای حفاری شده معدنی
geysers U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
geysers U چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
geyser U چشمه معدنی که اب گرم از ان فوران میکند
to descend [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
to enter [into a mine] U وارد معدنی شدن [مثال با آسانسور]
abiston U سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
asbestos U سنگ معدنی دارای رشتههای بلند
geyser U چشمه جوشان اب گرم و معدنی اتشفشان
earth pigment U رنگینه های معدنی مثل خاک رس
goethite U اکسید اهن معدنی ئیدرژن دار
gahnite U ماده معدنی برنگ سبزتیره بفرمول 4O 2Al Zn
schiller U تلالو وزرق وبرق ذرات سنگ معدنی
nitrate U نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
hydro U هتل یامهمانخانهای که مجاور اب معدنی ساخته میشود
nitrates U نمک معدنی یانمک الی جوهر شوره
crazing mill U اسیاب یا کارخانهای که قلع معدنی رادران خرد میکنند
divining rod U میله یا عصای مخصوص کشف اب ومواد معدنی درزمین
ashless dispersant oil U نوعی روغن معدنی که مانع تجمع ناخالصیها میگردد
grade U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
geode U سنگ پوکی که درون ان ازموادبلورین یا مواد معدنی پوشیده باشد
blasting machine U دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
grades U الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
gopher U موش کیسه دار کارگر حفار واستخراج کننده سنگهای معدنی
prospectus U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
prospectuses U شرح چاپی درباره شرکت یا معدنی که برای ان باید سرمایه جمع اوری شود
pneumatolysis U تاثیر بخار گرم ومایعات وفشار درتشکیل سنگهای معدنی واقع در مجاورت سنگهای اذرین
pantothenate U نمک الی یا نمک معدنی اسید پانتوتنیک
mineral oil refinery U پالایشگاه روغن معدنی پالایشگاه نفت
galena U سرب معدنی سرب طبیعی
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
transliterate U عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device U وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
judging U حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
justify U تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com