Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
To take something to pieces.
U
دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
weight belt
U
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
to regard somebody
[something]
as something
U
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to get
[hold of]
something
U
آوردن چیزی
to bring something
U
آوردن چیزی
to get
[hold of]
something
U
گیر آوردن چیزی
to serve something
U
غذا
[چیزی]
آوردن
to live through something
U
تاب چیزی را آوردن
to obtain something
U
بدست آوردن چیزی
to take something into account
U
چیزی را در حساب آوردن
to bring something
U
بدست آوردن چیزی
to bring something
U
گیر آوردن چیزی
To process and treat something .
U
چیزی راعمل آوردن
to get
[hold of]
something
U
بدست آوردن چیزی
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
play down
<idiom>
U
ارزش چیزی را پایین آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را به میزان بالا آوردن
to buoy something
[up]
U
چیزی را بالا روی آب آوردن
to go catting
[to look for sexual partners]
<idiom>
U
رفتن برای دختر بلند کردن
[اصطلاح روزمره]
make good
<idiom>
U
بوجود آوردن چیزی درست دربیاد
pace lap
U
دور پیست را باهم رفتن برای گرم کردن ماشین در اغازمسابقه
to tax someone
[something]
U
بیش از اندازه بارکردن
[فشار آوردن بر]
کسی
[چیزی]
to handle something
U
چیزی را تحت کنترل آوردن
[وضعیتی یا گروهی از مردم]
constants
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constant
U
ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clearance diving
U
شیرجه رفتن برای پاک کردن مین شیرجه برای مین روبی
to stand the test
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
to stand the test of time
U
برای مدت زیاد دوام آوردن
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
make a living
<idiom>
U
پول کافی برای گذراندن زندگی بدست آوردن
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
adjustable split die
وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
scan
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scanned
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
scans
U
بررسی تصویر یا شی یا لیستی از موضوعات برای بدست آوردن داده مشروح آن
MIP mapping
U
روش محاسبه پیکس ها در یک تصور برای بدست آوردن فاصله شی از دید بیننده
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
fiddled
U
ور رفتن به چیزی
To pinch some thing .
U
چیزی را کش رفتن
To go after something.
U
پی چیزی رفتن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to go up to somebody
[something]
U
به سمت کسی
[چیزی]
رفتن
to function as something
U
به کار رفتن به عنوان چیزی
to go towards
[British E]
/ toward
[American E]
somebody
U
به سمت کسی
[چیزی]
رفتن
to serve as something
U
به کار رفتن به عنوان چیزی
to approach somebody
[something]
U
به سمت کسی
[چیزی]
رفتن
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
imported
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
importing
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
import
U
1-آوردن چیزی از خارج سیستم . 2-تبدیل فایل ذخیره شده در یک قالب به قالب پیش فرض که توسط برنامه استفاده میشود
trip the light fantastic
<idiom>
U
رفتن برای رقصیدن
prompt to go
U
اماده برای رفتن
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
fluctuability
U
امادگی برای بالاوپایین رفتن
to stretch one's legs
U
برای ورزش راه رفتن
sick call
U
تجمع برای رفتن به بهداری
gressorial
U
مناسب برای راه رفتن
sample size
U
بیتی استفاده میشود. بدست آوردن اندازهای از سیگنال که برای تامین اطلاعات درباره سیگنال به کار می رود
turn out
<idiom>
U
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
shop around
<idiom>
U
به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
sand shoes
U
یکجور گیوه برای رفتن در شن زار
to be coming up to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come to meet
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to come towards
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
to step out
U
برای مدت کوتاهی بیرون رفتن
to approach
U
به طرف کسی رفتن برای برخورد
procedural
U
زبان برنامه نویسی سطح بالا که برنامه نویس عملیات لازم را برای بدست آوردن نتیحه وارد میکند
to be after somebody
U
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
to ride on the bus
U
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
to go clubbing
U
به باشگاه
[های]
شب رفتن
[برای رقص و غیره]
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
shore leave
U
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
hypnotizable
U
اماده برای خواب رفتن بوسائل مصنوعی
coach dog
U
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
Where do I change for ... ?
برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
Which bus do I take for the opera?
U
برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
zone ride
U
کنار رفتن بعضی از بازیگران حریف برای دفاع از یک منطقه
Which bus do I take to Victoria Station?
U
کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
take something into account
<idiom>
U
بخاطر آوردن وتصمیم گیری کردن
To maki faces.
U
دهن کجی کردن ( ادا در آوردن )
to dig up
U
با به هم زدن
[جستجو کردن]
از خاک در آوردن
To cut down expenses .
U
خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
to grieve over anything
U
برای چیزی
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
To crane ones neck .
U
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
rack one's brains
<idiom>
U
سخت فکر کردن یاچیزی را بخاطر آوردن
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
request
U
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
U
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
symmetrical compression
U
سیستم فشرده سازی که همان توان پردازش و زمان را برای فشرده سازی و از حالت فشرده در آوردن تصویر نیاز دارد
to push your luck
[British English]
to press your luck
[American English]
U
زیاده روی کردن
[شورکاری را در آوردن]
[اصطلاح مجازی]
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com