English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
distemper U ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
opalite U ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
characters U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character U یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
langridge U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrage U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel U اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
steeve U خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
apostrophes U که درموارد زیر بکار میرود
apostrophe U که درموارد زیر بکار میرود
studs U زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
fuller's earth U خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
lampron U چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
lakh U سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
bathometer U دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
wisha U برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
crosse U چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
blacktop U موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
baby siphon U سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
fucus U رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
boring tubes U لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
bay leaf U برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
baseboard U چوب یا تختهای که بعنوان ستون یا پایه بکار میرود
aquaplane U قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
aniseed U تخم بادیان رومی که بصورت ادویه بکار میرود
balbriggan U یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
propety man U متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
property master U متصدی اثاثیهای که در روی صفحه نمایش بکار میرود
hypodermic syringe U کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
inoculum U مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
gasogene U مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
flag stones U تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
nuggar U بکجور کرجی بزرگ که دررودخانه نیل بکار میرود
mashy U نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
the smoking gun U شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
roller bandage U نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
kelvin tube U لوله کلوین که جهت اندازه گیری عمق اب بکار میرود
Molotov cocktails U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
serinette U ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
thyratron U پریود تخلیه که بعنوان سویچ رله یا ژنراتور بکار میرود
in flagrante delicto U شی یا واقعیتی که به عنوان شواهد قطعی به جرم بکار میرود [قانون]
Molotov cocktail U بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
bow compass U نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
manrope U طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
stop bath U ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
windlass U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
laniard U طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
windlasses U ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
calliper U نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
chucked U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucks U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chuck U جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
toluene U مایع قابل اشتعالی که به عنوان حلال و رقیق کننده بکار میرود
bock U یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
caliper U نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
dry pack U مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
splint U نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
gluteus U یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
hundreds and thousands U یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
goggles U عینکی که اطرافش پوشیده شده وبرای محافظت چشم بکار میرود
jelutong U ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
bolsters U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered U کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
vibrators U منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
coffin U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
land plaster U صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
vibrator U منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
leno U یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
monochord U الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
coffins U جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
rollpin U پینی متشکل از طومارهای فنرهای پیچیده فولادی که به عنوان محور لولا بکار میرود
hi U فریاد خوش امد مثل هالو وچطوری و همچنین بجای اهای بکار میرود
nitrobenzene U ابگونهای که بوی روغن بادام تلخ میدهدو درساختن رنگهای جوهری بکار میرود
hyphen U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
cellulose acetate U ترموپلاستیکی متشکل ازسلولز و اسیداستیک که درابریشمهای مصنوعی فیلم لاک الکل و غیره بکار میرود
hyphens U برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
carbon seal U وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
amalgam U الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
game theory U این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
amalgams U الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
jute U کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
pitot pressure U فشار برخورد هوا که به منظور اندازه گیری سرعت هوا بکار میرود
compound weave U بافت ترکیبی که بجز تار و پود اجزا دیگری نیز مثل دانه مروارید و یا اجسام تزیینی در بافت بکار گرفته شود
anti blush tinner U ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
design stress resultant U تلاشی که در محاسبات بکار میرود وبرابر است با حاصلضرب تلاش در ضریب تشدید یادرصورت لزوم ضریب تصغیر
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
wash board U تختهای که برای ازاله اطاقها بکارمیبرند
aluminum wool U رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
hooked medallion U ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
Lesghi star U ستاره لسگی [این طرح را ستاره شاهسون نیز می نامند و در فرش های ترکیه و قفقاز و ایران بکار می رود. خود طرح از یک ستاره هشت وجهی با چهار فلش به سمت داخل تشکیل می گردد.]
soft return U فرمان ترکیبی رد کردن خط ورفتن به خط بعدی
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
dental floss U نخی که برای پاک کردن فواصل بین دندانهابکار میرود
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
engage U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engages U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
incorporates U داخل کردن
incorporate U داخل کردن
ingratiate U داخل کردن
incorporating U داخل کردن
ingratiates U داخل کردن
ingratiated U داخل کردن
phase in U داخل کردن
work in U داخل کردن
intromit U داخل کردن
ingratiating U داخل کردن
entered U داخل کردن
enter U داخل کردن
immit U داخل کردن
to work in U داخل کردن
enters U داخل کردن
imbark U داخل کردن
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to breakin U خودرا داخل کردن
swap in U مبادله کردن به داخل
dares U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared U جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
commissions U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commission U بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
inserts U داخل کردن در میان گذاشتن
catch a crab U تصادفا پارو را داخل اب کردن
insert U داخل کردن در میان گذاشتن
inserting U داخل کردن در میان گذاشتن
pressurises U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
take in U باز کردن و به داخل کشیدن طنابها
ingestion U قورت دادن داخل معده کردن
rams U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
rammed U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
ram U پر کردن توپ راندن به داخل لوله
pressurising U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes U فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
do up U شروع بکار کردن
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
insufflation U داخل کردن گازیا بخاردر گودالی ازتن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
aminister U تهیه کردن بکار بردن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employed U بکار گماشتن استخدام کردن
put on U اعمال کردن بکار گماردن
operated U عمل کردن بکار افتادن
employs U بکار گماشتن استخدام کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U بکار گماشتن استخدام کردن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
employ U بکار گماشتن استخدام کردن
operates U عمل کردن بکار افتادن
operate U عمل کردن بکار افتادن
financed U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
finance U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
priming U پر کردن یک پمپ یا لوله با اب به منظور تخلیه هوای داخل ان
finances U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
financing U درکارهای مالی داخل شدن سرمایه تهیه کردن
insinuates U داخل کردن اشاره کردن
insinuated U داخل کردن اشاره کردن
insinuate U داخل کردن اشاره کردن
to swear in U با سوگند دادن وارد کارکردن بامراسم تحلیف داخل کردن
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
to make the most of U به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragon U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blankets U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
paragons U رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blanket U پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
reward is an iduce to toil U چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
gesticulates U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
synonymize U الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulating U با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
junk U ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
putty powder U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
jeweller's putty U گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
combinatorial U ترکیبی
trivalence U سه ترکیبی
trivalency U سه ترکیبی
combinative U ترکیبی
combinational U ترکیبی
ingradient U جز جز ترکیبی
combinatory U ترکیبی
composite casting U ترکیبی
synthetical U ترکیبی
synthesic U ترکیبی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com