English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
boat train U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat trains U ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
holding area U منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
he has a rushing business U کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
shuttle U ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
shuttles U ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
shuttled U ترنی که فقط در مسیرمعینی امد ورفت کند
horizontal loading U بارگیری افقی کشتیها
water bailiffs U مامور تفتیش کشتیها در بندر
constructive placement U تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
tonnage U حقوق گمرکی که از کشتیها به نسبت بارشان دریافت میشود
prize of war U کشتیها یا کالاهای به غنیمت گرفته شده در بندر یا دریا درزمان جنگ
navigation head U بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
he is on his legs U کارش دایراست
He is completely absorbed by his business. U کاملاجذب کارش است
he prospered in his business U کارش بالا گرفت
He is attentive to his work . U متوجه کارش است
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
Let the secretary get on with it . U بگذارید منشی کارش را بکند
He eventually landed in prison . U عاقبت کارش بزندان کشید
he drives a roaring trade U کارش خوب گرفته است
fastest U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> U سرش شلوغه کارش شروع شده
fasts U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted U که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
melodramatist U کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
he prospered in his business U در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
wine cooper U کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
I have no fault to find with his work . U از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
lodgers U مسافر
lodger U مسافر
passengers U مسافر
peregrinator U مسافر
traveler U مسافر
travelers U مسافر
tripper U مسافر
viator U مسافر
travellers U مسافر
traveller U مسافر
pilgrim U مسافر
roomer U مسافر
pilgrims U مسافر
on the road U مسافر
farer U مسافر
trippers U مسافر
passenger U مسافر
He'll never get anywhere. U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
i overpaid him for his work U مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
westbound U مسافر مغرب
faring U کرایه مسافر
fares U کرایه مسافر
fared U کرایه مسافر
fare U کرایه مسافر
shipper U مسافر کشتی
stowaway U مسافر قاچاق
stowaway U مسافر مخفی
stowaways U مسافر قاچاق
stowaways U مسافر مخفی
wayfarers U مسافر پیاده
wayfarer U مسافر پیاده
stow away U مسافر قاچاق
ganger U مسافر پیاده
trekker U مسافر باگاری
spacemen U مسافر فضایی
spaceman U مسافر فضایی
passage money U کرایه مسافر
hare U مسافر بی بلیط
hares U مسافر بی بلیط
foot passenger U مسافر پیاده
docked U لنگرگاه
piers U لنگرگاه
dockage U لنگرگاه
port complex U لنگرگاه
harbourage U لنگرگاه
haven U لنگرگاه
harbor U لنگرگاه
docks U لنگرگاه
anchorage U لنگرگاه
berth U لنگرگاه
dock U لنگرگاه
port U لنگرگاه
berthing U لنگرگاه
berths U لنگرگاه
anchorages U لنگرگاه
pier U لنگرگاه
harborage U لنگرگاه
harbour U لنگرگاه
harboured U لنگرگاه
harbours U لنگرگاه
harbored U لنگرگاه
berthed U لنگرگاه
harboring U لنگرگاه
harbouring U لنگرگاه
harbors U لنگرگاه
chimney sweeps U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
pawn broker U کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
ringman U کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
chimney sweep U کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
paintress U زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to get in somebody's way U مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
take on U مسافر سوار کردن
baggage U بار و بنهء مسافر
peregrine U ازخارجه امده مسافر
pick up U سوار کردن مسافر
birds of passage U مرغان مهاجریا مسافر
bill poster U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
industrial union U اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer U کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
quantum meruit U هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
He'll never amount to anything. <idiom> U او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
the inquisition U دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
piecer U درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
bill posters U کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
anchorages U باج لنگرگاه
dock yard U محوطه لنگرگاه
anchorage U باج لنگرگاه
docker U کارگر لنگرگاه
dockers U کارگر لنگرگاه
dock dues U هزینههای لنگرگاه
dock receipt U رسید لنگرگاه
dock warrant U رسید لنگرگاه
longshoreman U باربر لنگرگاه
anchorage buoy U بویه لنگرگاه
aerial port U لنگرگاه هوایی
levee U بند لنگرگاه
roadstead U لنگرگاه باز
longshorement U باربر لنگرگاه
longshoremen U باربر لنگرگاه
mess gear U جعبه فروف سرباز یا مسافر
mess kit U جعبه فروف سرباز یا مسافر
motor vehicle passenger U مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
pick up <idiom> U سوارکردن مسافر ،دریافت کردن
waybill U خط سیر مسافر راهنمای مسافرت
car passenger U مسافر خودرو [اتومبیل رانی]
daemon U در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
air man U کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
berthing U اطاق کشتی لنگرگاه
leave the anchorage U ترک کردن لنگرگاه
roadstead U لنگرگاه بدون حفاظ
roadstead U لنگرگاه دور از ساحل
berths U اطاق کشتی لنگرگاه
wharf U لنگرگاه لنگر انداختن
wharfs U لنگرگاه لنگر انداختن
advanced fleet anchorage U لنگرگاه مقدم ناوگان
berth U اطاق کشتی لنگرگاه
wharfinger U صاحب لنگرگاه یابارانداز
berthed U اطاق کشتی لنگرگاه
wharves U لنگرگاه لنگر انداختن
voyager U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
To pick up a passenger. U مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
limited train U قطاریکه یک عده محدودی مسافر می پذیرد
taxi rank [British E] U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
voyagers U مسافر کشتی یا وسیله مسافری دیگری
cabstand [American E] U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
taxi stand U توقفگاه تاکسی [برای انتظار مسافر]
imbibes U تحلیل بردن فرو بردن
imbibe U تحلیل بردن فرو بردن
to push out U پیش بردن جلو بردن
imbibed U تحلیل بردن فرو بردن
imbibing U تحلیل بردن فرو بردن
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
docl pass U گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
dry dock U استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
dry docks U استخر تعمیر کشتی در لنگرگاه
administrative landing U پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
wharfinger U مامور اسکله یا برانداز رئیس لنگرگاه
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
The passenger was admitted into the USA. U به مسافر اجازه ورود به ایالات متحده آمریکا را دادند.
masochism U لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
marina U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
marinas U لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
dock warrant U سند مالکیت کالای موجود در انبار لنگرگاه
dock receipt U رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
docl pass U گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
knife boy U خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
Bounty hunter U جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
rattening U محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business U خوب بود کارش رونق گرفته بود
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
berthing capacity U فرفیت تخلیه بار لنگرگاه فرفیت اسکله
piled U ستون ستون لنگرگاه
pile U ستون ستون لنگرگاه
to bear away U بردن
show to the door U تا دم در بردن
transports U بردن
transport U بردن
transported U بردن
transporting U بردن
traced U پی بردن به
trace U پی بردن به
abstracts U بردن
traces U پی بردن به
realizing U پی بردن
conveys U بردن
conveying U بردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com