English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
spray U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprayed U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
spraying U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
sprays U ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
splash proof enclosure U حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
liquefacient U عامل موجب ترشح ترشح کننده
suppuration U ترشح ریم ترشح چرک
vaccine drops U قطرات واکسن
rainstorm U باد و باران باران شدید
rainstorms U باد و باران باران شدید
rainsquall U باد و باران باران شدید
hydro sol U قطرات وذرات ریز اب درهوا
Constant dripping wear away the stone . <proverb> U قطرات مداوم آب سنگ را مى ساید.
contra injection U تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
condensation cloud U ابر یا بخار غلیظی از قطرات که اطراف گوی اتشین اتمی رامی گیرد
residence time U مدت زمانیکه قطرات کوچک سوخت در محفظه احتراق توربین گاز میمانند
roundsman U کسی که گشت میزند
server U بازیکنی که توپ را میزند
he does nothing but talk U فقط حرف میزند
he rows 0 to the minute U او دقیقهای سی پارو میزند
bassist U کسی که ویلون سل میزند
it stings the conscience U وجدان را نیش میزند
rounder U کسی که دور میزند
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
he coins money U گویی پول سکه میزند
It makes my stomach turn [over] . <idiom> U دلم را به هم میزند. [اصطلاح روزمره]
the horse refuses the fence U اسب از پر چین عقب میزند
cruisers U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
cruiser U کشتی یا تاکسی یاکسی که گشت میزند
smatterer U کسیکه از روی بی اطلاعی حرف میزند
pone U کسیکه ورق بازی رابر میزند
milk walk U گشتی که شیر فروش میزند گشت
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
wing U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
winging U گروه هوایی هر چیزی که هوا را برهم میزند
gold digger U زنی که با افسونهای زنانه مردان را تیغ میزند
that is an offences to moralit U لطمه به خلاق میزند درعالم اخلاق خطاست
obstruction guard U میله جلو لوکوموتیوکه موانع را از روی ریلهاپس میزند
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
wisecracker U کسیکه حرف کنایه داریا شوخی امیز میزند
card sharp U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
card sharps U قمارباز ماهری که ورق جور میکند و برگ میزند
talk someone's ear off <idiom> U آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
malingerer U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
malingerers U سربازیاملوانی که خود رابناخوشی میزند و از زیر کارشانه خالی میکند
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
sprinkle U ترشح
leakage U ترشح
leakages U ترشح
transpiration U ترشح
sprinkled U ترشح
splash U ترشح
flux U ترشح
splashes U ترشح
sprinkles U ترشح
transudate U ترشح
secretion U ترشح
spluttered U ترشح
spatters U ترشح
splutter U ترشح
splashing U ترشح
spatter U ترشح
spattered U ترشح
spraying U ترشح
sprays U ترشح
sprayed U ترشح
transudation U ترشح
spray U ترشح
splutters U ترشح
spattering U ترشح
spluttering U ترشح
juke joint U رستوران کوچکی که خوراک ارزان داشته و نیز صفحات گرامافون را با انداختن پول دراسباب خودکار میزند
jakes U ترشح مدفوع
splashes U دارای ترشح
internal secretion U ترشح درونی
splashes U ترشح کردن
splashes U صدای ترشح
brights disease U ترشح بول
galactopoiesis U ترشح شیر
splash U ترشح کردن
splash U دارای ترشح
anuria U قطع ترشح
he was splashed all over U سرتا پا ترشح شد
splashing U صدای ترشح
actescence U ترشح شیر
splashing U ترشح کردن
splash U صدای ترشح
splashing U دارای ترشح
spoondrift U ترشح امواج
spattered U ترشح کردن
sprinkled U ترشح کردن
sprinkle U ترشح کردن
splutters U ترشح کردن
spluttering U ترشح کردن
splatter U ترشح کردن
splutter U ترشح کردن
splattered U ترشح کردن
splattering U ترشح کردن
splatters U ترشح کردن
spatter U ترشح کردن
spattering U ترشح کردن
sprinkles U ترشح کردن
secrete U ترشح کردن
plash U ترشح کردن
discharge U ترشح کردن
discharge U انفصال ترشح
spluttered U ترشح کردن
discharges U ترشح کردن
salivation U ترشح بزاق
secretionary U ترشح کننده
splashy U دارای ترشح
discharges U انفصال ترشح
secreting U ترشح کردن
secretes U ترشح کردن
secreted U ترشح کردن
spatters U ترشح کردن
agalactia U قلت ترشح شیر
liquefacient U مایع ترشح کننده
lactogenic U موجب ترشح شیر
lactate U شیر ترشح کردن
salivated U بزاق ترشح کردن
pyosis U ترشح ریم چرک
anuria U نقص در ترشح ادرار
agalaxy U قلت ترشح شیر
salivating U بزاق ترشح کردن
actescent U ترشح کننده شیر
salivates U بزاق ترشح کردن
salivate U بزاق ترشح کردن
exudate U ترشح التهابی برون نشست
gland U هر عضو ترشح کننده دشبل
paracholia U ترشح غیر عادی زرداب
vaginicolous U ترشح کننده یاساکن نیام
sprinkle U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
sprinkles U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
glands U هر عضو ترشح کننده دشبل
sprinkled U پاشیدن افشاندن ترشح کردن
adrenal U مشتق از غده یا ترشح غددفوق کلیه
tuberculotoxin U مواد سمی که از باسیل کخ ترشح میشود
gastrin U هورمونی که موجب ترشح شیره معده میگردد
transpirable U قابل ترشح فاش شدنی رخنه پذیر
raining U باران
rainless U بی باران
hydrometeor U باران
rain U باران
fine rain U باران
rained U باران
rainwater U اب باران
pluvian U باران زا
drizzle U نم نم باران
pluvial U باران زا
drizzled U نم نم باران
drizzling U نم نم باران
rainy U پر باران
drizzles U نم نم باران
rains U باران
rain proof U ضد باران
rain water آب باران
pluvine U باران زا
smatterer U کسیکه بریده بریده حرف میزند
mucus [secretion of the mucous membranes] U خلط [بلغم] [ماده لزج] [ترشح غشا مخاطی] [پزشکی]
phlegm [secretion in the airway during inflammation] U بلغم [مخاط] [ترشح در دستگاه تنفسی در زمان التهاب] [پزشکی]
rain gage U باران سنج
pride of the morning U مه یا باران بامداد
rainstorm U طوفان باران
sand blast U شن باران کردن
udometer U باران سنج
pluviosity U باران خیزی
bombards U گلوله باران
raintight U باران ناپذیر
rain laden U باران ساز
rainfall area U پهنه باران
rainfall gauge U باران سنج
rainproof U عایق باران
rainmaking U ایجاد باران
rainmaker U باران ساز
rainfall recorder U باران نگار
rainfall index U نمایه باران
bombarding U گلوله باران
bombarded U گلوله باران
plover U مرغ باران
drizzles U نرمه باران
drizzled U نرمه باران
drizzle U نرمه باران
showers U درشت باران
showering U درشت باران
showered U درشت باران
shower U درشت باران
drizzling U نرمه باران
bombard U گلوله باران
sprinkles U پوش باران
to send down rain U باران فرستادن
sprinkled U پوش باران
sprinkle U پوش باران
rain check U بلیط باران
rain shower باران شدید
rain cats and dogs <idiom> U باران شدید
plovers U مرغ باران
rain ga U باران سنج
dotterel U مرغ باران
cyclonic rain U باران چرخهای
catchment U باران گیر
mizzle U باران ریز
much rain U باران زیاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com