English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
precision balance U ترازوی دقیق
precision spirit level U ترازوی دقیق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
area weight balance U ترازوی مسطح
analytical balance U ترازوی تجزیه
torsion balance U ترازوی پیچشی
automatic balance U ترازوی خودکار
spring balanced U ترازوی فنری
air poise U ترازوی هوا
doublet level U ترازوی دوتایی
decimal balance U ترازوی اعشاری
astrolabe U سلاب ترازوی انجم
counting balance U ترازوی عقربه دار
counting balance U ترازوی نشان دهنده
letter balance U ترازوی نامه کشی
weighing machine U ترازوی ماشینی ماشین سنجش قنطارکش
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
scholastical U دقیق
scrutinizer U دقیق
literal U دقیق
punctual U دقیق
wistful U دقیق
exacts U دقیق
exact U دقیق
exacted U دقیق
particular redemption U دقیق
exact solution U حل دقیق
advertent U دقیق
subtil U دقیق
precision U دقیق
punctiliously U دقیق
punctilious U دقیق
astute U دقیق
stringent U دقیق
accurate U دقیق
tenty U دقیق
intent U دقیق
scholastic U دقیق
exquisite U دقیق
stringently U دقیق
imprecise U غیر دقیق
exact location U محل دقیق
instruments U الات دقیق
an a calculator U محاسب دقیق
precision tools U الات دقیق
queasy U زیاد دقیق
pernickety U کاربسیار دقیق
scrutiny U بررسی دقیق
precise U دقیق کردن
precise U صریح دقیق
precise U خیلی دقیق
arm of precision U اسلحه دقیق
fine adjustment U تنظیم دقیق
pryingly U با نگاه دقیق
queazy U زیاد دقیق
strictly speaking U دقیق شویم
thorough paced U دقیق گام
watchfulness U دقیق هشیاری
going-over U بررسی دقیق
goings-over U بررسی دقیق
in-depth U دقیق و عمیق
detailed analysis U بررسی دقیق
detailed analysis U آنالیز دقیق
precisionist U بسیار دقیق
precision tool U ابزار دقیق
precision sweep U روبش دقیق
fine setting U تنظیم دقیق
fine spun U دقیق خیالی
high accuracy measurement U سنجش دقیق
precision measurment U سنجش دقیق
micro pressure gage U فشارسنج دقیق
particularization U شرح دقیق
persnickety U کاربسیار دقیق
perpend U دقیق بودن
precisian U خیلی دقیق
precision adjustment U تنظیم دقیق
precision fire U تیر دقیق
precision instrument U سنجه دقیق
precision levelling U ترازیابی دقیق
precision scale U مقیاس دقیق
watchful U بی خواب دقیق
controls U توپزن دقیق
controlling U توپزن دقیق
thoroughgoing U بسیار دقیق
sounds U بی خطر دقیق
control U توپزن دقیق
subtle U دقیق لطیف
subtler U دقیق لطیف
soundest U بی خطر دقیق
instrument U الات دقیق
punctual U باذکرجزئیات دقیق
subtlest U دقیق لطیف
setting up U لجوج دقیق
corrects U دقیق یا درست
sound U بی خطر دقیق
tenuous U لطیف دقیق
correct U دقیق یا درست
set U لجوج دقیق
sounded U بی خطر دقیق
correcting U دقیق یا درست
sets U لجوج دقیق
facsimile U کپی دقیق از یک متن
facsimiles U کپی دقیق از یک متن
precision adjustment U تنظیم تیر دقیق
scrupulously <adv.> U خیلی دقیق وسواسی
measuring magnifier U مسافت یاب دقیق
pin point U تعیین دقیق نقاط
a true and accurate report U گزارشی درست و دقیق
zeros U تنظیم دقیق دستگاه
precision adjustment U تنظیم دقیق تیر
astringent U سخت گیر دقیق
mind one's P's and Q's <idiom> U خیلی دقیق به رفتاروگفتار
pick someone's brains <idiom> U اطلاعات دقیق به کسی
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
off base <idiom> U غیر دقیق ،نادرست
tendering U دقیق ترد ونازک
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
tenderest U دقیق ترد ونازک
tendered U دقیق ترد ونازک
zero U تنظیم دقیق دستگاه
zeroes U تنظیم دقیق دستگاه
precision bore U سوراخ کردن دقیق
precision casting U ریخته گری دقیق
precision drill U مته کردن دقیق
precision engineering U مهندسی ابزار دقیق
precision engineering U تکنیک ابزار دقیق
precision lathe U ماشین تراش دقیق
precision U اندازه گیری دقیق
precision measuring equipment U تجهیزات سنجش دقیق
precision U بسیار دقیق بودن
mirrored U ایجاد کپی دقیق
chronometer U ساعت شمار دقیق
calibration U تنظیم الات دقیق
inspected U ازمایش دقیق بازبینی
sticklers U سمج خیلی دقیق
stickler U سمج خیلی دقیق
inspect U ازمایش دقیق بازبینی
inspects U ازمایش دقیق بازبینی
pore U بمطالعه دقیق پرداختن
pores U بمطالعه دقیق پرداختن
mirror U ایجاد کپی دقیق
mirrors U ایجاد کپی دقیق
fine turning U میزان سازی دقیق
edge sharpening U دقیق کردن لبه
particular U دقیق نکته بین
fine sight U تنظیم خط نشانه دقیق
probity U پیروی دقیق از اصول
inspecting U ازمایش دقیق بازبینی
tender U دقیق ترد ونازک
meticulous U خیلی دقیق وسواسی
fine tuning U میزان سازی دقیق
to pore [over; on] U به مطالعه دقیق پرداختن
approximate U نه دقیق ولی تقریبا درست
approximated U نه دقیق ولی تقریبا درست
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
theodolites U زاویه یاب دقیق ثانیهای
approximates U نه دقیق ولی تقریبا درست
thread the needle U پاس دقیق از بین مدافعان
accuracy U تعریف دقیق تر خواهد بود
subtilize U دقیق وحساس ولطیف کردن
images U کپی دقیق از فضایی از حافظه
image U کپی دقیق از فضایی از حافظه
subtilization U ملایمت دقیق و لطیف سازی
theodolite U زاویه یاب دقیق ثانیهای
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
pinpoint target U هدف دقیق تعیین شده
attenuate U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuated U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuates U تقلیل دادن دقیق شدن
attenuating U تقلیل دادن دقیق شدن
an i calculation U حساب نادرست یا غیر دقیق
format U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
formats U قواعد دقیق دستورات و آرگومان ها
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
fine sight U تنظیم دقیق زاویه توپ
precisian U شخص دقیق در مراعات قواعداخلاقی ومذهبی
soul searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul-searching U بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
metronomes U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
nuance U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
nuances U اختلاف مختصر نکات دقیق وفریف
he was p in his promises U درانجام وعدههای خود دقیق بود
metronome U اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
zero beat U تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
rhadamanthine U وابسته به قضاوت خیلی دقیق و سخت گیرانه
programming specification U مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
The planes pin- pointed the enemy targets . U هواپیما ها گشتند تا هدفهای دشمن را دقیق پیدا کردند
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
supervising U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
grey scale U سایههای خاکستری برای اندازه گیری دقیق هنگالم فیلم برداری
hand forming U شکل دادن فلزات تورق پذیر باابزارهای دستی و بلوکهای دقیق
supervise U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervises U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
supervised U بررسی دقیق اینکه آیا کار به درستی انجام شده یا خیر
glideslope U شعاع رادیویی سیستم فرود باالات دقیق برای ایجاد یک راهنمای قوی
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
pcm U روش ذخیره سازی صدا در قالب دقیق و فشرده توسط کارتهای صوتی قوی
yellow arc U محدودهای از طیف نمایش الات دقیق که به عنوان احتیاط و بالاتراز حد نرمال نصب شود
accuracy U کدی که تشخیص میدهد آیا داده دقیق است و یا باید توسط یک وسیله خاص از ثبت درآید
TrueType U فناوری نوشتاری سافت Apple و ماکروسافت برای چاپ دقیق هر آنچه در صفحه نمایش داده میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com