Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cross talk
U
تداخل صحبت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interference
U
تداخل
beats
U
تداخل
beat
U
تداخل
interfrometry
U
تداخل سنجی
interfrometer
U
تداخل سنج
cross talk
U
تداخل صدا
interference eliminator
U
صافی تداخل
intercurrent
U
تداخل کننده
anti interference device
U
دستگاه ضد تداخل
electronic interfrence
U
تداخل الکترونیکی
interference filter
U
صافی تداخل
beat frequency
U
فرکانس تداخل
electrical interface
U
تداخل الکتریکی
interferometer
U
تداخل سنج
constructive interference
U
تداخل فزاینده
suppressor
U
مقاومت ضد تداخل
anti interference capacitor
U
خازن ضد تداخل
interference
U
تداخل امواج
impenetrableness
U
خاصیت عدم تداخل
bleeding
U
باند تداخل امواج
radio frequency interference
U
تداخل فرکانس رادیویی
diathermy interference
U
تداخل امواج دیاترمی
interference area
U
ناحیه ی تداخل امواج
interference zone
U
ناحیه ی تداخل امواج
adjacent channel interfernce
U
تداخل کانال مجاور
monkey chatter
U
تداخل کانال مجاور
cross talk
U
تداخل صداها در تلفن
cross talk
U
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
inductive interference voltage
U
ولتاژ تداخل امواج القائی
babbled
U
تداخل سیگنالها در تعدادزیادی از کانالهای یک سیستم
babble
U
تداخل سیگنالها در تعدادزیادی از کانالهای یک سیستم
babbles
U
تداخل سیگنالها در تعدادزیادی از کانالهای یک سیستم
cross fire
U
تداخل دومکالمه تلفنی یا تلگرافی باهم
high frequency interference
U
تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
biplane interference
U
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
simulations
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
simulation
U
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود
crosstalk
U
سیگنالهی ناخواسته درمجموعهای از مدارات ارتباطی یا کامپیوتری که ازوجود ترافیک در کانالهای دیگر یا از تداخل ناشی میشود
overlap
U
تداخل رنگ ها
[خصوصا در لبه طرح ها و موقع تعویض رنگ در نقشه]
background noise
U
در پیمایش نوری این مسئله نوعی تداخل الکتریکی است که توسط لکههای جوهر و یاذرههای مرکب چاپ بر روی زمینه تصویر فاهر میشود
inductive interference
U
تداخل امواج القائی انترفرنس القائی
radio interference
U
تداخل امواج رادیویی انترفرنس رادیویی
chitchat
U
صحبت
mouth
U
صحبت
mouthed
U
صحبت
mouthing
U
صحبت
colloquies
U
صحبت
colloquy
U
صحبت
mouths
U
صحبت
talks
U
صحبت
collocutor
U
هم صحبت
parle
U
صحبت
talk
U
صحبت
talked
U
صحبت
converse
U
صحبت
conversed
U
صحبت
converses
U
صحبت
conversing
U
صحبت
confabulation
U
صحبت
neoclassical theory of value
U
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
private talk
U
صحبت خصوصی
natter
U
صحبت دوستانه
shoptald
U
صحبت بازاری
speaks
U
صحبت کردن
speak
U
صحبت کردن
sniffling
U
صحبت تودماغی
sniffles
U
صحبت تودماغی
coze
U
صحبت خودمانی
sniffled
U
صحبت تودماغی
nattered
U
صحبت دوستانه
nattering
U
صحبت دوستانه
natters
U
صحبت دوستانه
duologue
U
صحبت دونفری
conversationist
U
خوش صحبت
conversable
U
خوش صحبت
telephone frequency
U
فرکانس صحبت
pillow talk
U
صحبت خودمانی
chitchat
U
صحبت کوتاه
my inter locvtor
U
طرف صحبت من
chatty
U
خوش صحبت
confabulate
U
صحبت کردن
sniffle
U
صحبت تودماغی
dialogue
U
گفتگو صحبت
talk
U
صحبت کردن
to talk
[to]
U
صحبت کردن
[با]
talk up
<idiom>
U
صحبت درمورد
talked
U
صحبت کردن
well-spoken
U
خوش صحبت
articulating
U
ماهر در صحبت
articulates
U
ماهر در صحبت
conversationalist
U
خوش صحبت
asides
U
صحبت تنها
aside
U
صحبت تنها
articulate
U
ماهر در صحبت
dialogues
U
گفتگو صحبت
well spoken
U
خوش صحبت
speech
U
صحبت نطق
talks
U
صحبت کردن
conversationalists
U
خوش صحبت
She refused to open her oips .
U
لب به صحبت بازنکرد
chit chat
U
صحبت کوتاه
speeches
U
صحبت نطق
chit-chat
U
صحبت کوتاه
To pay money. To make a payment.
U
بی پرده صحبت کردن
blather
U
صحبت بی معنی واحمقانه
to speak candidly
<idiom>
U
بی پرده صحبت کردن
dialog
U
صحبت با شخص دیگر
dialogue
U
صحبت با شخص دیگر
dialogues
U
صحبت با شخص دیگر
to switch on
U
طرف صحبت کردن
to speak to somebody
U
با کسی صحبت کردن
monolog
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
To speak elaborately.
U
با آب وتاب صحبت کردن
sniffled
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak
[about]
U
صحبت کردن
[در باره]
To speak with freedom.
U
آزادانه صحبت کردن .
he was talking about me
U
درخصوص من صحبت می کرد
geste
U
کار نمایان هم صحبت
gest
U
کار نمایان هم صحبت
To refer to implicitly. To hint.
U
درپرده صحبت کردن
whispery
U
اهسته صحبت کننده
cramp one's style
<idiom>
U
محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
They have got engrossed in conversation .
U
صحبت آها گه انداخته
take exception to
<idiom>
U
مخاف صحبت کردن
Sh spoke in such a way that…
U
طوری صحبت کرد که
pipe up
<idiom>
U
بلندتر صحبت کردن
monologues
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue
U
تک سخنگویی صحبت یک نفری
hobnob
U
صحبت دوستانه کردن
hold forth
<idiom>
U
صحبت کردن درمورد
sniffle
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffling
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled
U
تودماغی صحبت کردن
There is some talk of his resigning.
U
صحبت از استعفای اوست
sniffling
U
تودماغی صحبت کردن
sniffles
U
با فن فن صحبت یاگریه کردن
go on
<idiom>
U
زیادی صحبت کردن
sniffles
U
تودماغی صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly.
U
شمرده صحبت کردن
sniffle
U
تودماغی صحبت کردن
interlocutors
U
طرف صحبت هم سخن
At this point of the conversation.
U
صحبت که به اینجا رسید
waste one's breath
<idiom>
U
بی نتیجه صحبت کردن
hobnobbed
U
صحبت دوستانه کردن
harp on
<idiom>
U
بانارضایتی صحبت کردن
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
tell (someone) off
<idiom>
U
با عصبانیت صحبت کردن
interlocutor
U
طرف صحبت هم سخن
hobnobs
U
صحبت دوستانه کردن
hobnobbing
U
صحبت دوستانه کردن
diffraction
U
تجزیه نور در اثر تداخل انحنای نور انکسار نور
ad-libbing
U
بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs
U
بدون نوشته صحبت کردن
Speaking.
[on the phone]
U
[من]
پشت تلفن صحبت می کنم.
To talk like a book .
U
لفظ قلم صحبت کردن
ad-libbed
U
بدون نوشته صحبت کردن
to talk shop
U
در باره کار صحبت کردن
ad-lib
U
بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently
U
بطور روان صحبت کردن
So much for theory!
<idiom>
U
به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
to take the floor
U
حرف زدن صحبت کردن
Well discuss it at dinner.
U
سر شام صحبت خواهیم کرد
To strick up a conversation with somebody.
U
سر صحبت را با کسی باز کردن
There is talk
[mention]
of something
[somebody]
.
U
صحبت از چیزی یا کسی است.
He talked in this connection (vein).
U
دراین زمینه صحبت کرد
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
She was talking to (with ) a friend .
U
داشت با دوستش صحبت می کرد
talk shop
<idiom>
U
درموردکار شخصی صحبت کردن
break in upon
U
قطع کردن صحبت کسی
throw in
U
مطلبی بر صحبت کسی افزودن
have a word with
<idiom>
U
بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
They were stI'll talking away at midnight.
U
تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
He is a good speaker . He speaker well.
U
خیلی خوب صحبت می کند
I had a long talk with him.
U
با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish .
U
بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Dont talk to all and sundry.
U
با این وآن صحبت نکن
To speak slowly.
U
آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffles
U
درحال عطسه صحبت کردن
kaffeeklatsch
U
صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
lisping
U
نوک زبانی صحبت کردن
to interrupt any one's speech
U
صحبت کسیرا قطع کردن
lisped
U
نوک زبانی صحبت کردن
lisp
U
نوک زبانی صحبت کردن
squeaks
U
با صدای جیغ صحبت کردن
sniffle
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffled
U
درحال عطسه صحبت کردن
sniffling
U
درحال عطسه صحبت کردن
squeak
U
با صدای جیغ صحبت کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
telephone frequency characteristic
U
منحنی مشخصه فرکانس صحبت
talking of ...
U
حال که صحبت از...... بمیان امد
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
lisps
U
نوک زبانی صحبت کردن
sound off
U
باصدای بلند صحبت کردن
squeaking
U
با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com