English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
kago U تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
watch pocket U جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
best gold U تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
vimineous U سبدی
osier U بید سبدی
basketweave U طرح سبدی
basket dam U دیواره سبدی
basketlike arrangemment U ارایش سبدی
leghorn U کلاه سبدی ایتالیایی
wicker U بید سبدی ترکهای
bassinet U گهواره سبدی روپوش دار لگنچه
corbeille U [معماری شبیه سبدی با تزئینات گل و میوه]
corbeil U [معماری شبیه سبدی با تزئینات گل و میوه]
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
sagittary U تیری
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
shot in the dark <idiom> U تیری درتاریکی
piling U پایههای تیری
A shot in the dark U تیری درتاریکی
i beam or i beam U تیری که به شکل ) باشد
i girder U تیری که بشکل ) باشد
cantilever beam U تیری که یک طرف ان گیردار باشد
beam anchor U تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
spinnaker pole U تیری که بادبان 3 گوشه به ان وصل میشود
whipping post U تیری که محکومین بتازیانه رابدان میبندند
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
winning post U تیری که پایان مسافت دور را نشان میدهد
bull's eye U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
head pole U تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
psychologically U از لحاظ روان شناسی ازروی روان شناسی
starting post U تیری که در مسابقه دوجای اغاز و حرکت را نشان میدهد
newels U تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
quick fire U تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
bolster U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolstered U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
poppet head U طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
newel U تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
giants stride U تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
bolsters U تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
wind beam U تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
course line shot U تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
pot shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
king pile U تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
pot-shot U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shots U تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
grasshopper beam U تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
raker U تیری که پشت دیوار بطور مایل می بندند تادیوار سقوط نکند
girt U تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
maypole U تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
clinched U اویزان
overhanging U اویزان
pendent U اویزان
clinch U اویزان
clinches U اویزان
pensile U اویزان
dangle U اویزان
clinching U اویزان
dangles U اویزان
dangled U اویزان
dangler U اویزان
dangling U اویزان
penduline U اویزان
suspension bridge U پل اویزان
suspension bridges U پل اویزان
hook on U اویزان کردن
suspends U اویزان کردن
pendant switch U کلید اویزان
basket tie U گره اویزان
overhead rial U ریل اویزان
hook-ups U نقشه اویزان
lippy U پر رو دارای لب اویزان
hook-up U نقشه اویزان
overhang U اویزان بودن
suspend U اویزان کردن
suspending U اویزان کردن
stage U نیمکت اویزان
stages U نیمکت اویزان
dangle U اویزان بودن
overhangs U اویزان بودن
dangled U اویزان بودن
dangles U اویزان بودن
dangling U اویزان بودن
hook up U نقشه اویزان
flappy U اویزان وگشاد
hang U اویزان کردن
suspension insulator U مقره اویزان
suspensions U اویزان کردن
monorails U ترن اویزان
suspension ladder U نردبان اویزان
monorail U ترن اویزان
suspensions U اویزان اویزانی
suspension U اویزان کردن
suspension U اویزان اویزانی
suspension bow U رکاب اویزان
suspension bucket U سطل اویزان
suspension cable U کابل اویزان
hangs U اویزان کردن
hitch tie U گره اویزان
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
turnstiles U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstile U تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
acrochordon U دارای زگیل اویزان
kiting U اویزان شدن از گلایدر
dangled U اویزان کردن اویختن
dangling U اویزان کردن اویختن
dangle U اویزان کردن اویختن
hanging U اویزان درحال تعلیق
earlobes U قسمت اویزان گوش
earlobe U قسمت اویزان گوش
to hand out U از پنجره اویزان کردن
overhangs U اویزان کردن یا شدن
dangles U اویزان کردن اویختن
impendent U تهدید کننده اویزان
chapfallen U دارای چانه اویزان
basket hitch tie U گره اویزان دو خفتی
sling load U بار اویزان از هواپیما
hanging pawns U پیادههای اویزان شطرنج
hanging scaffold U چوب بست اویزان
overhang U اویزان کردن یا شدن
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
hanging arrow U تیر اویزان شده به هدف
parasol wing U بالی که هواپیما از ان اویزان میشود
suspending U اویزان شدن یا کردن اندروابودن
suspend U اویزان شدن یا کردن اندروابودن
suspends U اویزان شدن یا کردن اندروابودن
monkey hang U اویزان شدن ژیمناست با یک دست
machanic U کمربند ایمنی اویزان از سقف
counter fert U دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
upper arm hang U اویزان شدن ژیمناست روی کتفها
impend U اویزان کردن در شرف وقوع بودن
shags U پارچه مویی زبر اویزان بودن
drag line U طنای اویزان از بالن هنگام فرود
rosulate U روی هم خوابیده دارای گلهای اویزان
grab rope U طناب مخصوص اویزان شدن از ناو
shagging U پارچه مویی زبر اویزان بودن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
shag U پارچه مویی زبر اویزان بودن
flap U لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
sky surfer U هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
flapped U لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
hand glider U هواپیمای بی موتور کوچک که خلبان از ان اویزان میشود
flaps U لبه اویزان نقاب کلاه بال زدن
gonfalon U پرچمی که نوارهای باریک یاپرچمهای کوچک از ان اویزان است
hangnail U ریشه یا رشته باریکی که ازپوست گوشه ناخن اویزان است
live box U جعبه یا قلمی که در اب اویزان میکنند تا موجودات ابزی را زنده نگاهدارند
hang U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
voluble U روان
fluids U روان
fluid U روان
handy U روان
handiest U روان
handier U روان
cursive U روان
psyche U روان
shifting sand U شن روان
facile U روان
liquids U روان
lotic water U اب روان
easy U روان
easiest U روان
easier U روان
liquid U روان
inviscid U روان
slurry U گل روان
glibly U روان
liquidly U روان
spirit U روان
ghost U روان
ghosts U روان
profluent U روان
dust bowl U شن روان
glib U روان
gushing U روان
running water U اب روان
fluent U روان
flowing U روان
spiriting U روان
flowingly U روان
psychology U روان شناسی
stretcher U تخت روان
pours U روان ساختن
ski lifts U تخت روان
ski lift U تخت روان
pouring U روان ساختن
delirium U روان اشفتگی
psychotherapy U روان درمانی
it rained blood U روان بود
electrodynamics U روان برق
learnt U روان کردن
easy style U انشای روان
anima U مادینه روان
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com