Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
educated
U
تحصیل کرده
self taught
U
تحصیل کرده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
cultured
U
مهذب تحصیل کرده
alumni
U
پسریامردیکه دراموزشگاهی تحصیل کرده وازانجافارغ التحصیل شده
clerisy
U
طبقه تحصیل کرده
school drop out
U
ترک تحصیل کرده
yuppie
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
yuppies
U
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
Other Matches
scarf joint
U
جایی که دو سر تیر رانیم ونیم کرده با هم جفت کرده باشند
burgers
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
burger
U
تکهای گوشت سرخ کرده یاکباب کرده که برای تهیه ساندویچ بکارمیرود
swiss steak
U
گوشت خرد کرده مخلوط با اردوچاشنی سرخ کرده
I have a tooth abscess.
U
دندانم ماده کرده ( چرک کرده )
acquistion
U
تحصیل
acquirement
U
تحصیل
securement
U
تحصیل
acquisitions
U
تحصیل
acquisition
U
تحصیل
obtaining
U
تحصیل
study
U
تحصیل
achievement
U
تحصیل
studying
U
تحصیل
achievements
U
تحصیل
schooling
U
تحصیل
studies
U
تحصیل
recoveries
U
تحصیل چیزی
recovery
U
تحصیل چیزی
achieve
تحصیل کردن
graduation
U
فراغت از تحصیل
earns
U
تحصیل کردن
school age
U
سالهای تحصیل
school age
U
سن آغاز تحصیل
earn
U
تحصیل کردن
earned
U
تحصیل کردن
securer
U
تحصیل کننده
schools
U
تحصیل در مدرسه
nonresident
U
تحصیل مکاتباتی
gets
U
تحصیل شده
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
schoolfellow
U
تعلیم تحصیل
getting
U
تحصیل شده
school
U
تحصیل در مدرسه
impetration
U
تحصیل بدرخواست
s.for study
U
ذوق تحصیل
s.for study
U
میل به تحصیل
get
U
تحصیل شده
earned income
U
درامد تحصیل شده
procuance
U
تحصیل چیزی خرید
toi mug at
U
سخت تحصیل کردن
to study for the bar
U
تحصیل حقوق کردن
procuration
U
تحصیل چیزی خرید
degrees
U
دیپلم یا درجه تحصیل
studiousness
U
عشق بخواندن یا تحصیل
ineducable
U
غیر قابل تحصیل
serendipity
U
تحصیل نعمت غیرمترقبه
to leave school
U
ترک تحصیل کردن
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
to obtain permission
U
تحصیل اجازه کردن
degree
U
دیپلم یا درجه تحصیل
schoolable
U
مشمول تحصیل اجباری
gain
U
حصول تحصیل منفعت کردن
etymologize
U
تحصیل علم اشتقاق کردن
gains
U
حصول تحصیل منفعت کردن
gained
U
حصول تحصیل منفعت کردن
win
U
بدست اوردن تحصیل کردن
wins
U
بدست اوردن تحصیل کردن
availability
U
سهولت و امکان تحصیل اعتبار
grafts
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
to study persian
U
زبان فارسی تحصیل کردن
graft
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
dropout
U
کسی که ترک تحصیل میکند
grafted
U
از راه نادرستی تحصیل کردن
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
To neglect ones studies .
U
از تحصیل خود غافل ماندن ( شدن )
my unwillingness to study
U
بی میلی من نسبت بتحصیل بیزازی من از تحصیل
convocation
U
جشن پایان تحصیل جمعی دانشجویان
homecomings
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming
U
عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
academia
U
حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
minor
U
در رشته ثانوی یا فرعی تحصیل کردن کماد
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
graft
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafted
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
grafts
U
پیوند بافت تحصیل پول و مقام و غیره ازراههای نادرست
safe conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe-conducts
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe conduct
U
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
co ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-eds
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
bouffant
U
پف کرده
bloat
U
پف کرده
i am 0 rials out of pocket
U
کرده ام
puff pastry
U
پف کرده
souffle
U
پف کرده
beastby
U
کرده
off the trail
U
پی گم کرده
souffles
U
پف کرده
soufflTs
U
پف کرده
gelid
U
یخ کرده
infusion
U
دم کرده
infusions
U
دم کرده
puffy
<adj.>
U
پف کرده
unconscious
U
غش کرده
unconsciously
U
غش کرده
puffed
<adj.>
U
پف کرده
tumid
<adj.>
U
پف کرده
puffed out
<adj.>
U
پف کرده
turgid
<adj.>
U
پف کرده
achieves
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieving
U
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
puffed
<adj.>
U
ورم کرده
they have done their work
U
را کرده اند
puffed out
<adj.>
U
ورم کرده
tumid
<adj.>
U
ورم کرده
testate
U
وصیت کرده
turgid
<adj.>
U
ورم کرده
smoothfaced
U
صاف کرده
grown
U
رشد کرده
deep rooted
U
ریشه کرده
billowy
U
باد کرده
worked
[been successful]
<past-p.>
U
کار کرده
bendon
U
نیت کرده
puffy
<adj.>
U
ورم کرده
pulled
U
خشک کرده
beheld
U
مشاهده کرده
clarified
U
صاف کرده
sawn
U
اره کرده
mistaken
U
اشتباه کرده
sweated
U
عرق کرده
rooted
U
ریشه کرده
warm infusion
U
چیز دم کرده
ventricular
U
باد کرده
strained
U
صاف کرده
grown-up
U
رشد کرده
baggily
U
بطورباد کرده
grown-ups
U
رشد کرده
tumid
U
اماس کرده
inveterate
U
ریشه کرده
carpeted
U
فرش کرده
getting
U
کسب کرده
off the track
U
ازخط پی گم کرده
puffy
<adj.>
U
آماس کرده
fretty
U
اماس کرده
nodular
U
ورم کرده
fucate
U
رنگ کرده
tumid
<adj.>
U
آماس کرده
ghee
U
کره اب کرده
ghi
U
کره اب کرده
turgid
<adj.>
U
آماس کرده
unruffled
U
ارام کرده
let it be done
U
کرده شود
he is worn with travel
U
سفراوراخسته کرده
it is very easily done
U
کرده میشود
inwrought
U
از تو کار کرده
intumescent
U
اماس کرده
iced ppa
U
خنک کرده
intumescent
U
باد کرده
puffed out
<adj.>
U
آماس کرده
overage
U
کم رشد کرده
puffed
<adj.>
U
آماس کرده
distent
U
ورم کرده
gets
U
کسب کرده
get
U
کسب کرده
shots
U
اصابت کرده
blubbery
U
ورم کرده
shot
U
اصابت کرده
puffed
<adj.>
U
باد کرده
puffed out
<adj.>
U
باد کرده
tumid
<adj.>
U
باد کرده
enrooted
U
ریشه کرده
turgid
<adj.>
U
باد کرده
farci
U
دلمه کرده
farcie
U
دلمه کرده
farthingale
U
دامن پف کرده
fecit
U
درست کرده
in flower
U
شکوفه کرده
restrained
U
لگام کرده
bunged up
U
باد کرده
refined
U
تمیز کرده
chose
U
انتخاب کرده
fried
U
سرخ کرده
whey
U
شیرچرخ کرده
protuberant
U
باد کرده
fubsy
U
قوز کرده
puffy
<adj.>
U
باد کرده
knotted
U
ازدحام کرده
painted
U
رنگ کرده
I have a flat
[tire]
.
U
من پنچر کرده ام.
deep-rooted
U
ریشه کرده
indrawn
U
جذب کرده
decorated
U
زینت کرده
full-grown
U
رشدکامل کرده
wedded
U
ازدواج کرده
tinned
U
قوطی کرده
began
U
شروع کرده
begotten
U
تولید کرده
swollen
U
ورم کرده
picked
U
پاک کرده
airless
U
گرفته یا دم کرده
hidden
U
پنهان کرده
full grown
U
رشدکامل کرده
tumescent
U
ورم کرده
blown
U
ورم کرده
risen
U
طلوع کرده
iced
U
خنک کرده
swollen
U
اماس کرده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com