English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 166 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pseudopod U تجسم واضح روح
pseudopodium U تجسم واضح روح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
portrayal U تجسم
substantiation U تجسم
visualization U تجسم
hallucination U تجسم
materialization U تجسم
hallucinations U تجسم
incarnation U تجسم
incarnations U تجسم
portrayals U تجسم
prosopopoeia U تجسم
shapes U تجسم
shape U تجسم
embodiment U تجسم
apparitions U تجسم شبح
personification U تجسم شخصیت
ghosts U تجسم روح
shapes U تجسم ترکیب
reincarnation U تجدید تجسم
spatial visualization U تجسم فضایی
reincarnations U تجدید تجسم
ghost U تجسم روح
Impressionism U مکتب تجسم
apparition U تجسم شبح
twice born U تجسم ثانوی
visualization U تجسم فکری
shape U تجسم ترکیب
perspectives U مال اندیشی تجسم شی
tablature U تجسم بصورت وضوح
projections U تجسم پرتو افکنی
foreshortening U تجسم شکل در عمق
projection U تجسم پرتو افکنی
perspective U مال اندیشی تجسم شی
self image U تجسم نفس واعمال خود
substantiative U بادلیل اثبات شده تجسم یافته
postimpressionism U سبک هنری تجسم عین منافر
zoomorphism U تجسم خدا یا خدایان بشکل حیوانات پست
ideogram U تجسم و نمایش عقاید و افکارو اجسام با تصویر
reincarnate U تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
palpable U واضح
distinct U واضح
vivid U واضح
crystalline U واضح
explicit <adj.> U واضح
distinct <adj.> U واضح
well known U واضح
transpicuous U واضح
notable <adj.> U واضح
perspicuous U واضح
kenspeckle U واضح
iuntelligibly U واضح
ditinct U واضح
perspicuous <adj.> U واضح
conspicuous U واضح
clearest U واضح
clear U واضح
plains U واضح
clearer U واضح
clears U واضح
plainest U واضح
explicit U واضح
graphic U واضح
plain U واضح
plainer U واضح
clears U واضح کردن
clear U بطور واضح
clear proof U دلیل واضح
orotund U قوی و واضح
clears U بطور واضح
clear evidence U دلیل واضح
clarifier U واضح کننده
self-explanatory U واضح اشکار
clearest U بطور واضح
clearest U واضح کردن
sharp picture U تصویر واضح
sharp image U تصویر واضح
unambiguous U واضح روشن
crystal clear U واضح-مبرهن
plainly U بطور واضح
clear U واضح کردن
clearer U واضح کردن
self explaining U واضح اشکار
clear picture U تصویر واضح
self explanatory U واضح اشکار
open-and-shut U ساده واضح
expounds U واضح کردن
lucidly U بطور واضح
clearer U بطور واضح
lucid U واضح درخشان
obvious U واضح بدیهی
luminous U شب نما واضح
expounded U واضح کردن
expounding U واضح کردن
clean cut U مشخص واضح
overt U واضح نپوشیده
open and shut U ساده واضح
clean-cut U مشخص واضح
distinctly U بطور واضح
expound U واضح کردن
cleaners U مشخص واضح
demystifies U واضح و مبرهن کردن
documentary photography U عکس واضح وروشن
demystifying U واضح و مبرهن کردن
spell out <idiom> U واضح توضیح دادن
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
plainly U بطور واضح صریحا"
demystify U واضح و مبرهن کردن
demystified U واضح و مبرهن کردن
self explaining U بدیهی واضح فی نفسه
It was borne in on him. U برای او [مرد] واضح شد.
self-explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
eye dialect U لهجهء واضح و هجایی
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
unconcealed U روشن هویدا واضح
luculent U نور افشان واضح
open to the public U واضح درنظر عموم
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
plain text U متن واضح و اشکار
pellucidly U بطور روشن یا واضح
enunciation U تلفظ واضح و روشن
diction U تلفظ واضح و روشن
It dawned upon him. U برای او [مرد] واضح شد.
clarifying U واضح کردن توضیح دادن
cts U واضح وروشن جهت ارسال
speak up <idiom> U بلندو واضح سخن گفتن
truisms U چیزی که پر واضح است ابتذال
clarify U واضح کردن توضیح دادن
truism U چیزی که پر واضح است ابتذال
clarifies U واضح کردن توضیح دادن
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
Her eyes spoke volumes of despair. U در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
continuity U مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
specifying U بیان واضح آنچه نیاز است
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
uncovered U واضح قابل رویت غیر سری
problems U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
focusing U واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
enhanced U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
hyperfocal distance U نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhancing U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
enhances U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
animism U اعتقاد باینکه ارواح مجرد وجود دارند اعتقاد بعالم روح و تجسم ارواح مردگان
visualizing U تجسم کردن تصور کردن
visualizes U تجسم کردن تصور کردن
visualized U تجسم کردن تصور کردن
visualize U تجسم کردن تصور کردن
visualising U تجسم کردن تصور کردن
visualises U تجسم کردن تصور کردن
visualised U تجسم کردن تصور کردن
transparently U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparent U برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com