Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fluidify
U
تبدیل به جسم سیال کردن مایع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fluidize
U
تبدیل به مایع کردن
liquify
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefy
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefied
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefies
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
liquefying
U
گداختن تبدیل به مایع کردن
fluidic
U
مایع مانند جسم سیال یامایع
liquefaction
U
تبدیل به مایع
fluidization
U
تبدیل به مایع شدن
liquefiable
U
قابل تبدیل به مایع
eutectic change
U
تبدیل مایع به جسم جامدزودگداز
bleed
U
فرار کردن یک سیال
bleeds
U
فرار کردن یک سیال
institutionalises
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes
U
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
fractions
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
fraction
U
بخش قسمت تبدیل بکسر متعارفی کردن بقسمتهای کوچک تقسیم کردن
condensation
U
مایع کردن
totalitarianize
U
تبدیل بحکومت یکه تاز کردن بصورت حکومت مطلقه واستبدادی اداره کردن
fluidal
U
مانندجسم سیال یامایع وابسته به جسم سیال
to strain a liquid
U
صاف کردن یک مایع
condensation
U
مایع کردن گاز
dunk
U
در مایع فرو کردن
dunks
U
در مایع فرو کردن
dunking
U
در مایع فرو کردن
dunked
U
در مایع فرو کردن
liquidated
U
از بین بردن مایع کردن
liquidates
U
از بین بردن مایع کردن
liquidating
U
از بین بردن مایع کردن
liquidate
U
از بین بردن مایع کردن
desorption
U
جدا کردن گاز از مایع
illiquid
U
غیر مایع غیر قابل تبدیل به پول
afforest
U
تبدیل به جنگل کردن جنگلکاری کردن
char
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
chars
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
charring
U
تبدیل به زغال کردن نیمسوز کردن
spread
U
[منتشر کردن مایع روی سطح]
compressor pressure ratio
U
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
ammoniate
U
با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
sextuplicate
U
شش برابر کردن تبدیل به شش کردن
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
commute
U
تبدیل کردن
to convert something into something
U
تبدیل کردن به
converted
U
تبدیل کردن
commuted
U
تبدیل کردن
to turn something into something
U
تبدیل کردن به
transform
U
تبدیل کردن
toggles
U
تبدیل کردن
toggle
U
تبدیل کردن
transact
U
تبدیل کردن
reset
U
تبدیل کردن
convert
U
تبدیل کردن
commuting
U
تبدیل کردن
converts
U
تبدیل کردن
scorify
U
تبدیل به کف کردن
commutes
U
تبدیل کردن
to transform
[into]
U
تبدیل کردن
[به]
converting
U
تبدیل کردن
turn
U
تبدیل کردن
turns
U
تبدیل کردن
redeploy
[staff]
U
تبدیل کردن
transrorm
U
تبدیل کردن
convert
U
تبدیل کردن
reduce
U
تبدیل کردن
transforms
U
تبدیل کردن
transmuting
U
تبدیل کردن
gear level
U
تبدیل کردن
transformed
U
تبدیل کردن
transmuted
U
تبدیل کردن
transforming
U
تبدیل کردن
transmutes
U
تبدیل کردن
reduces
U
تبدیل کردن
transmute
U
تبدیل کردن
reducing
U
تبدیل کردن
ether
U
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
gasification
U
تبدیل کردن بگاز
realising
U
تبدیل به پول کردن
realised
U
تبدیل به پول کردن
nitrogenize
U
تبدیل به ازت کردن
realises
U
تبدیل به پول کردن
saponify
U
تبدیل بصابون کردن
capitalizing
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalising
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalize
U
تبدیل بسرمایه کردن
lever
U
تبدیل به اهرم کردن
capitalized
U
تبدیل بسرمایه کردن
realized
U
تبدیل به پول کردن
levers
U
تبدیل به اهرم کردن
porcelainize
U
تبدیل بچینی کردن
scorify
U
تبدیل به تفاله کردن
capitalizes
U
تبدیل بسرمایه کردن
structuralize
U
تبدیل به ساختمان کردن
reify
U
تبدیل بماده کردن
incineration
U
تبدیل بخاکستر کردن
interchange energy
U
تبدیل کردن انرژی
salify
U
تبدیل به نمک کردن
verbalized
U
تبدیل به فعل کردن
realize
U
تبدیل به پول کردن
coke
U
تبدیل به زغال کردن
cokes
U
تبدیل به زغال کردن
charr
U
تبدیل به زغال کردن
realizing
U
تبدیل به پول کردن
nebulize
U
تبدیل به ذرات کردن
lapidify
U
تبدیل به سنگ کردن
stencilize
U
تبدیل به استنسیل کردن
etherify
U
تبدیل به اتر کردن
acetify
U
تبدیل به سرکه کردن
saccharify
U
تبدیل به قند کردن
gorgonize
U
تبدیل بسنگ کردن
realizes
U
تبدیل به پول کردن
ionize
U
تبدیل به یون کردن
hypostatize
U
تبدیل بماده کردن
versify
U
تبدیل بنظم کردن
aerify
U
تبدیل به هوا کردن
verbalising
U
تبدیل به فعل کردن
forests
U
تبدیل به جنگل کردن
liquation
U
تبدیل باب کردن
pustulate
U
تبدیل به کورک کردن
compartmentalising
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalize
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalized
U
تبدیل به اجزا کردن
verbalize
U
تبدیل به فعل کردن
phosphatize
U
تبدیل به فسفات کردن
nitrate
U
به نیترات تبدیل کردن
peptonize
U
تبدیل به پپتن کردن
vitriolize
U
تبدیل به زاج کردن
forest
U
تبدیل به جنگل کردن
compartmentalised
U
تبدیل به اجزا کردن
verbalizing
U
تبدیل به فعل کردن
verbalizes
U
تبدیل به فعل کردن
nitrates
U
به نیترات تبدیل کردن
compartmentalises
U
تبدیل به اجزا کردن
compartmentalizes
U
تبدیل به اجزا کردن
surrendered
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
verbalises
U
تبدیل به فعل کردن
surrenders
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
provincialize
U
تبدیل باستان کردن
verbalised
U
تبدیل به فعل کردن
marmarize
U
تبدیل بمرمر کردن
prosify
U
تبدیل به نثر کردن
capitalised
U
تبدیل بسرمایه کردن
capitalises
U
تبدیل بسرمایه کردن
surrender
U
پس گرفتن و تبدیل کردن
to change to the better
U
تبدیل به احسن کردن
agglutinate
U
تبدیل به چسب کردن
lignify
U
تبدیل به چوب کردن
sugars
U
تبدیل به شکر کردن
sugar
U
تبدیل به شکر کردن
ozonize
U
تبدیل به ازن کردن
compartmentalizing
U
تبدیل به اجزا کردن
pascal's law
U
هرگاه فشاری بریک نقطه از مایع وارد شود ان فشار عینا" به تمام نقاط مایع منتقل میشود
decimalize
U
تبدیل کردن به سیستم دهدهی
nitrify
U
تبدیل به نمک شوره کردن
to transubstantiate
U
به جسم دیگری تبدیل کردن
kaolinize
U
تبدیل به خاک چینی کردن
mineralize
U
تبدیل بسنگ معدن کردن
harden
U
تبدیل به جسم جامد کردن
negotiates
U
به پول نقد تبدیل کردن
negotiated
U
به پول نقد تبدیل کردن
negotiate
U
به پول نقد تبدیل کردن
transubstantiate
U
بجسم دیگری تبدیل کردن
negotiating
U
به پول نقد تبدیل کردن
gasify
U
تبدیل به گاز کردن بخارکردن
hardens
U
تبدیل به جسم جامد کردن
actualization
U
تبدیل به ارزش حال کردن
l.l.c
U
liquid-liquidchromatography کروماتوگرافی مایع- مایع
sward
U
سطح چمنزار تبدیل به مرغزار کردن
transposes
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
commercialization
U
تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
transposing
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
transpose
U
به طرف دیگرمعامله بردن تبدیل کردن
arterialize
U
تبدیل کردن خون شریانی به وریدی
silicify
U
تبدیل به سنگ چخماق یا درکوهی کردن
resinify
U
تبدیل به صمغ یا رزین کردن صمغی شدن
feudalization
U
عمل ملوک الطوایفی کردن تبدیل به تیول
ghettoize
U
تبدیل کردن به محله اقلیت هاو فقرا
flans
U
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomizing
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomizes
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
flan
U
تکه فلزی که با منگنه کردن تبدیل به سکه میشود
atomized
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomize
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomising
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
hepatize
U
تبدیل بماده جگری کردن مانندجگرسفت وبی هواساختن
atomises
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
atomised
U
تبدیل به پودر کردن مرکب از اتم یا ذرات ریزکردن
pooler
U
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
liquid liquid chromatography
U
کروماتوگرافی مایع- مایع
preparation
U
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparations
U
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
denationalization
U
تبدیل مجدد مالکیت عمومی به مالکیت خصوصی بازگشت به وضع قبل از ملی کردن
invert
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverting
U
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
gelatinize
U
تبدیل به دلمه یا ژلاتین کردن ژلاتین زدن به
clamper
U
مداری که سطح سیگنال را از نوک اسکن کردن یا سایر وسایل ورودی به بیشترین حد محدود میکند زودتر از وقتی که به یک مقدار عددی تبدیل شود
novatio non presumiter
U
تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com