Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
repave
U
تازه سنگفرش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stone floor
U
سطح سنگفرش شده روسازی سنگفرش
flagstone paving
U
سنگفرش صفحهای سنگفرش تختهای
laying of setts
U
سنگفرش کردن
gravel
U
سنگفرش کردن
flag
U
سنگفرش کردن پایین افتادن
flags
U
سنگفرش کردن پایین افتادن
hard surface
U
اجرفرش کردن سنگفرش کردن
pave
U
سنگفرش کردن صاف کردن
paves
U
سنگفرش کردن صاف کردن
new blood
<idiom>
U
جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory
U
دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined
U
تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed
U
تازه داماد تازه عروس
macadam
U
سنگفرش
flagging
U
سنگفرش
pediment
U
سنگفرش
sett paving
U
سنگفرش
pavements
U
سنگفرش
placed stone facing
U
سنگفرش
pavement
U
سنگفرش
pitching
U
سنگفرش
stone pitched facing
U
سنگفرش
cobblestones
U
سنگفرش
pediments
U
سنگفرش
cobblestone
U
سنگفرش
flagstones
U
سنگفرش
paving
U
سنگفرش
paving stones
U
سنگفرش
paving stone
U
سنگفرش
flagstone
U
سنگفرش
cobble stonepaving
U
سنگفرش
to wipe the slate clean
<idiom>
U
شروع تازه ای کردن
[تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن]
[اصطلاح]
sett
U
قطعه سنگفرش
desert pavement
U
سنگفرش بیابانی
causeway
U
جاده سنگفرش
paver
U
بنای سنگفرش
random paving
U
سنگفرش موزاییک
random paving
U
سنگفرش معرق
relaying
U
بازسازی سنگفرش
hand placed rock
U
سنگفرش فکافته
cleaving
U
برش سنگفرش
paving
U
مصالح سنگفرش
freshening
U
تازه کردن
freshens
U
تازه کردن
freshest
U
تازه کردن
refreshed
U
تازه کردن
freshened
U
تازه کردن
refresh
U
تازه کردن
fresh
U
تازه کردن
freshen
U
تازه کردن
fresh-
U
تازه کردن
refreshes
U
تازه کردن
refreshed
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refresh
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
reman
U
دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
refreshes
U
تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
dry stone pitching
U
سنگفرش خشکه چینی
redecorates
U
تزئینات تازه کردن
redecorated
U
تزئینات تازه کردن
refinish
U
روکاری تازه کردن
redecorating
U
تزئینات تازه کردن
To catch ones breath .
U
نفس تازه کردن
redecorate
U
تزئینات تازه کردن
resurfaces
U
روکش تازه کردن
initiates
U
تازه وارد کردن
refurbishing
U
روشن و تازه کردن
refurbishes
U
روشن و تازه کردن
refurbish
U
روشن و تازه کردن
initiated
U
تازه وارد کردن
initiate
U
تازه وارد کردن
resurfaced
U
روکش تازه کردن
refurbished
U
روشن و تازه کردن
to take breath
U
نفس تازه کردن
resurface
U
روکش تازه کردن
initiating
U
تازه وارد کردن
hobbledehoy
U
کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
paver
U
کوبه برای کوبیدن سنگفرش
potholes
U
سوراخ گرد بر روی سنگفرش
pothole
U
سوراخ گرد بر روی سنگفرش
tarmacadam
U
جاده اسفالته دارای سنگفرش
Tarmac
U
جاده اسفالته دارای سنگفرش
pavements
U
سنگفرش جاده فرش شده
pavement
U
سنگفرش جاده فرش شده
patching
U
ترمیم سنگفرش لکه گیری
To opev someones wound.
U
داغ کسی را تازه کردن
respired
U
امید تازه پیدا کردن
respiring
U
امید تازه پیدا کردن
interpolate
U
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolated
U
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolates
U
باعبارت تازه تحریف کردن
interpolating
U
باعبارت تازه تحریف کردن
reengine
U
دارای موتور تازه کردن
respire
U
امید تازه پیدا کردن
respires
U
امید تازه پیدا کردن
hit the spot
<idiom>
U
نیروی تازه وارد کردن
scratch the surface
<idiom>
U
تازه شروع به کار کردن
reforest
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested
U
مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
to move in
U
بخانه تازه اسباب کشی کردن
refreshes
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refresh
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
refreshed
U
نیروی تازه دادن تقویت کردن
move in
U
به خانه تازه اسباب کشی کردن
to reseat a theatre
U
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
reincarnate
U
تجسم یا زندگی تازه دادن حلول کردن
proselyte
U
عضو تازه حزب بدین تازهای وارد کردن
to refresh
[jog]
your memory
U
خاطره خود را تازه کردن
[ که دوباره یادشان بیاید]
converting
U
معکوس کردن تازه کردن
converted
U
معکوس کردن تازه کردن
converts
U
معکوس کردن تازه کردن
convert
U
معکوس کردن تازه کردن
wind
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
winds
U
سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
frost heave
U
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
reenforceŠetc
U
نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
piracy
U
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
plenum method
U
طریقه تهویه مکانی بوسیله بزورداخل کردن هوای تازه دران هوای رابیرون کند
refresh buffer
U
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
new-
U
تازه
mint a mint condition
U
تازه تازه
recent
U
تازه
modern
U
تازه
newest
U
تازه
newer
U
تازه
brand new
U
تر و تازه
new
U
تازه
scion
U
تازه
younger
U
تازه
young
U
تازه
dewy
U
تازه
dewiest
U
تازه
dewier
U
تازه
fresh
U
تازه
fresh-
U
تازه
freshest
U
تازه
the new world
U
تازه
scions
U
تازه
new fashioned
U
تازه
red hot
U
تازه
inchoative
U
تازه
renewed
U
تازه
post glacial
U
تازه
new-laid
U
تازه
up to date
U
تازه
up-to-date
U
تازه
greenest
U
تازه
green
U
تازه
new laid
U
تازه
new born
U
تازه
newfashioned
U
تازه
newfangled
U
مد تازه
new fallen
U
تازه
new built
U
تازه ساز
new buit
U
تازه ساخت
new clown
U
تازه شکفته
new buit
U
تازه ساز
new built
U
تازه ساخت
new blown
U
تازه شگفته
convert
U
تازه کیش
rebirth
U
تولد تازه
newmade
U
تازه ساخت
converted
U
تازه کیش
recension
U
چاپ تازه
recent development
U
بسط تازه
new come
U
تازه امده
reappraisal
U
ارزیابی تازه
reappraisals
U
ارزیابی تازه
immigrants
U
تازه وارد
immigrant
U
تازه وارد
scarc ely
U
جخت تازه
newcomer
U
تازه وارد
newcomers
U
تازه وارد
refreshments
U
تازه سازی
converting
U
تازه کیش
new fallen snow
U
برف تازه
new come
U
تازه رسیده
converts
U
تازه کیش
new jerusalem
U
اورشلیم تازه
new comer
U
تازه وارد
new fledged
U
تازه پر در اورده
new employees
U
کارمندان تازه
far out
U
تازه و غیرسنتی
What is new? What is cooking ?
U
تازه چه خبر ؟
noviciate
U
تازه کار
nascency
U
تازه پیداشدگی
revised edition
U
چاپ تازه
young ice
U
یخ تازه بسته
recuperation
U
نیروی تازه
verdured
U
تازه سرسبز
ordinee
U
شماش تازه
brand-new
U
بکلی نو یا تازه
reprint
U
چاپ تازه
ultramodern
U
بسیار تازه
novitiate
U
تازه کار
recuperation
U
رمق تازه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com