Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
History is the best testimony.
U
تاریخ بهترین شاهد است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brand leader
U
بهترین علامت تجاری بهترین مارک
backdating
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdates
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate
U
تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
antedate
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated cheque
U
چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedated
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates
U
پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology
U
تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
prehistory
U
ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
hagiology
U
تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
dates
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date
U
تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
protohistory
U
تاریخ ماقبل تاریخ
themes
U
شاهد
testimonial
U
شاهد
testimonials
U
شاهد
witness
U
شاهد
vouchers
U
شاهد
theme
U
شاهد
warranter
U
شاهد
observers
U
شاهد
observer
U
شاهد
beholders
U
شاهد
beholder
U
شاهد
voucher
U
شاهد
witnessed
U
شاهد
affiant
U
شاهد
witnessing
U
شاهد
testate
U
شاهد
testifier
U
شاهد
witnesses
U
شاهد
blankest
U
شاهد
blank
U
شاهد
looker on
U
شاهد
skilled witness
U
شاهد متخصص
ocular witness
U
شاهد عینی
eye witness
U
شاهد عینی
expert witness
U
شاهد خبره
rebutting evidence
U
شاهد معارض
eye-witness
U
شاهد عینی
challenging a witness
U
جرح شاهد
eyewitness
U
شاهد عینی
witnessed
U
شاهد مدرک
eye witness
U
شاهد عینی
instance
U
مثال شاهد
instances
U
مثال شاهد
witnesses
U
شاهد مدرک
witness
U
شاهد مدرک
witnessing
U
شاهد مدرک
pride
U
بهترین
prided
U
بهترین
prides
U
بهترین
priding
U
بهترین
tiptop
U
بهترین
first class
U
بهترین
of the first water
U
بهترین
the best of all
U
بهترین
gilt edge
U
بهترین
foremost
U
بهترین
best
U
بهترین
gilt edged
U
بهترین
gilt-edged
U
بهترین
The written statements of the witness.
U
اظهارات کتبی شاهد
To produce a witness.
U
دردادگاه شاهد آوردن
as God is my witness ...
U
خدا شاهد است ...
I swear by the almighty that…
U
خدا شاهد است که ...
testator
U
شاهد میراث گذار
qualities
U
بهترین کیفیت
quality
U
بهترین کیفیت
optimum
U
بهترین امکان
In the best possible manner.
U
به بهترین وجه
best
U
بهترین کار
best
U
به بهترین وجه
top-notch
<idiom>
U
عالی ،بهترین
best efforts
U
بهترین مساعی
eyewitness
U
شاهد عینی گواه خوددیده
witness
U
گواه شاهد شهادت دادن
witnessing
U
گواه شاهد شهادت دادن
I saw it for myself . I was an eye –witness
U
خودم شاهد قضیه بودم
witnessed
U
گواه شاهد شهادت دادن
Two witnesses should testify.
U
دو شاهد باید شهادت بدهند
eye-witnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
witnesses
U
گواه شاهد شهادت دادن
eyewitnesses
U
شاهد عینی گواه خوددیده
skimeister
U
بهترین اسکی باز
lion share
U
بزرگترین یا بهترین بخش
tip top
U
بهترین اعلی درجه
nap
U
بهترین شرکت کننده
second best theory
U
نظریه بهترین دوم
napped
U
بهترین شرکت کننده
napping
U
بهترین شرکت کننده
primes
U
کمال بهترین قسمت
best move
U
بهترین حرکت شطرنج
naps
U
بهترین شرکت کننده
prime
U
کمال بهترین قسمت
(live off the) fat of the land
<idiom>
U
بهترین از هرچیز را داشتند
dressed to kill
<idiom>
U
بهترین لباس را پوشیدن
primed
U
کمال بهترین قسمت
classics
U
مطابق بهترین نمونه
classic
U
مطابق بهترین نمونه
designated tournament
U
مسابقه بهترین بازیگران
back on one's feet
<idiom>
U
به بهترین سلامتی رسیدن
first-class
U
درخورمردم طبقه یک بهترین
You are counted among my best friends.
U
شما را از بهترین دوستانم می شمارم
dress up
<idiom>
U
بهترین لباس خود را پوشیدن
hit it off with someone
<idiom>
U
بهترین همراه با کسی داشتن
The best advice is, not to give any
<idiom>
U
بهترین اندرز ندادن آن است
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
flight
U
بهترین نتیجه دور مقدماتی
the best thatone can do
U
بهترین کاری که میتوان کرد
beluga
U
نام بهترین نوع خاویار
honesty is the best policy
U
راستی ودرستی بهترین رویه
My clothes are a witness to my poverty.
U
لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
onlooker
U
رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود
witness stand
U
محلی که شاهد درانجا ایستاده و شهادت میدهد
the best game out
U
بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
optima legum ilerpres est consuetudo
U
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
i had best to leaveit
U
بهترین کاران است که ان راول کنیم
Which is the best way to Tehran ?
U
بهترین راه به تهران کدام است ؟
make the best of
<idiom>
U
دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
ground badge
U
علامت بهترین درجه دار یاسرباز
give someone the benefit of the doubt
<idiom>
U
همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
golden shoe
U
بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
I wish you the best of luck.
U
بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
money player
U
ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
cover search
U
جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
heisman trophy
U
جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
least cost design
U
بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
sullivan award
U
جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
U
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
to make the most of
U
به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
prevarication
U
ساختن وکیل با طرف موکل افهارات دو پهلو و گمراه کننده شاهد
Hunger is the best sauce.
<proverb>
U
گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است.
[ضرب المثل ]
record prices
U
بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
best ball
U
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
handicap
U
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
handicaps
U
مسابقه بین بهترین اسبهابادادن وزن اضافی برای ایجاد تعادل
tilt and swivel
U
که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
voir dire
U
سوالاتی که پیش از پرس ازمایی اصلی از شاهد میشود و هدف از ان احرازصلاحیتش برای ادای شهادت است
adjudicates
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
with effect from
U
از تاریخ ...
appointments
U
تاریخ ها
dates
[appointments]
U
تاریخ ها
coetaneous
U
هم تاریخ
appointed days
U
تاریخ ها
appointed day
U
تاریخ
appointment
U
تاریخ
date
[appointment]
U
تاریخ
undated
U
بی تاریخ
no date
U
بی تاریخ
dateless
U
بی تاریخ
histories
U
تاریخ
history
U
تاریخ
date
U
تاریخ
as of
U
از تاریخ
as from
U
از تاریخ ,
eras
U
تاریخ
dates
U
تاریخ
era
U
تاریخ
coeval
U
هم تاریخ
decca
U
سیستم تعیین محل دقیق یا بهترین محل برای ایستگاه فرستنده
historians
U
تاریخ گزار
natural historian
U
تاریخ نویس
julain date
U
تاریخ ژولین
chronogram
U
ماده تاریخ
prehistory
U
ماقبل تاریخ
modern history
U
تاریخ معاصر
completion date
U
تاریخ تکمیل
literary history
U
تاریخ ادبیات
maturity date
U
تاریخ سررسید
closing date
U
تاریخ انقضاء
maintenance history
U
تاریخ تعمیرات
basic date
U
تاریخ ترفیع
dated
U
تاریخ دار
shelf life
U
تاریخ مصرف
the date was not specified
U
تاریخ ان معلوم
historian
U
تاریخ گزار
historians
U
تاریخ نویس
natural history
U
تاریخ طبیعی
epochs
U
مبدا تاریخ
value date
U
تاریخ ارزش
epoch
U
مبدا تاریخ
prehistory
U
پیش تاریخ
acceptance date
U
تاریخ قبولی
termination date
U
تاریخ پایان
historian
U
تاریخ نویس
postdate
U
تاریخ ماقبل
postdated
U
تاریخ ماقبل
date of birth
U
تاریخ تولد
postdates
U
تاریخ ماقبل
postdating
U
تاریخ ماقبل
backdating date
U
پیش تاریخ
stale cheque
U
چک تاریخ گذشته
system date
U
تاریخ سیستم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com