English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 225 (40 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lag U تاخیر کردن
lagged U تاخیر کردن
lags U تاخیر کردن
tarried U تاخیر کردن
tarries U تاخیر کردن
tarry U تاخیر کردن
tarrying U تاخیر کردن
dallied U تاخیر کردن
dallies U تاخیر کردن
dally U تاخیر کردن
dallying U تاخیر کردن
retard U تاخیر کردن
retarding U تاخیر کردن
retards U تاخیر کردن
linger U تاخیر کردن
lingered U تاخیر کردن
lingering U تاخیر کردن
lingers U تاخیر کردن
put over U تاخیر کردن
slow down U تاخیر کردن
hold off <idiom> U تاخیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demurrage U تاخیر کردن نگاهداشتن
lay up U دچار تاخیر کردن یا شدن انبار یاجمع کردن
put off U تاخیر کردن طفره رفتن
stick around U تاخیر کردن بانتظار چیزی بودن
Other Matches
delaying U تاخیر
lag U تاخیر
latency U تاخیر
retardation U تاخیر
dilation U تاخیر
dilatoriness U تاخیر
lagged U تاخیر
demurral U تاخیر
lags U تاخیر
mora U تاخیر
delay U تاخیر
lead lag relation U تاخیر
delay line U خط تاخیر
stator U تاخیر کن
deferment U تاخیر
supersedure U تاخیر
subsequence U تاخیر
cunctation U تاخیر
artificial delay line U خط تاخیر
permutation U تاخیر
delays U تاخیر
permutations U تاخیر
magnetic delay line U خط تاخیر مغناطیسی
tardier U دارای تاخیر
tardiest U دارای تاخیر
tardy U دارای تاخیر
propagation delay U تاخیر پخش
hindrance U سبب تاخیر
lingerer U تاخیر کننده
valve lag U تاخیر سوپاپ
lag of phase U تاخیر فاز
delayed U به تاخیر افتاده
postponement U تاخیر اندازی
non delay U ماسوره بی تاخیر
postponements U تاخیر اندازی
phase lag U تاخیر فاز
retarder U تاخیر کننده
retardment U درنگ تاخیر
rotational delay U تاخیر چرخشی
non delay U بدون تاخیر
seek delay U تاخیر پیگردی
time lags U زمان تاخیر
postponer U تاخیر انداز
magnetic lag U تاخیر مغناطیسی
time lag U زمان تاخیر
time lag U تاخیر زمانی
propagation delay U تاخیر انتشار
time lags U تاخیر زمانی
retardation coil U پیچک تاخیر
lag coefficient U ضریب تاخیر
lag U تاخیر زمانی
electromagnetic delay line U خط تاخیر الکترومغناطیسی
postpones U به تاخیر انداختن
postponed U به تاخیر انداختن
postpone U به تاخیر انداختن
hindrances U سبب تاخیر
delay circuit U مدار تاخیر
delay U به تاخیر انداختن
demurrage U جریمه تاخیر
delay time U زمان تاخیر
delays U به تاخیر انداختن
delaying U به تاخیر انداختن
lagged U تاخیر زمانی
lags U تاخیر زمانی
external delay U تاخیر خارجی
tardiness U تاخیر ورود
inductive retardation U تاخیر القایی
ignition lag U تاخیر احتراق
ignition delay U تاخیر اختراق
average latency U تاخیر متوسط
lag angle U زاویه تاخیر
angle of lag U زاویه تاخیر
stick U الصاق تاخیر
postponing U به تاخیر انداختن
delay zction firing U عمل احتراق با تاخیر
delay equalizer U برابر کننده تاخیر
arming delay U تاخیر در مسلح شدن
hang-up <idiom> U تاخیر دربعضی از کارها
delay en route U تاخیر در حین راه
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
acoustic delay line U خط تاخیر دهنده صوتی
delays U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delaying U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
option of delayed payment of the price U خیار تاخیر ثمن
delay U به تاخیر افتادن تاخیرکردن
late payment damages U خسارت تاخیر تادیه
slippage U تاخیر در انجام یک یا چندفعالیت کارگاهی
summaries U انجام شده بدون تاخیر
demurrer U تقاضای تاخیر درصدور حکم
prolonger U تاخیر دهنده طولانی کننده
demur U استثنا قائل شدن تاخیر
throw back U باعث تاخیر شدن رجعت
demurring U استثنا قائل شدن تاخیر
demurs U استثنا قائل شدن تاخیر
magnetic delay U تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
demurrage U خسارت تاخیر تخلیه کشتی
There will be a delay of 8 minutes. 8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
summary U انجام شده بدون تاخیر
delayed a.v.c. U نافم خودکار صدا با تاخیر
Better late then never. <proverb> U تاخیر بهتر از هرگز است .
demurred U استثنا قائل شدن تاخیر
delay en route U تاخیر درحین حرکت در مسیر
slow whistle U تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
deferred maintenance U قصور و تاخیر در تعمیرماشین الات و غیره
waiting delay U تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
height delay U زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
coding delay U تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
Is the train from Leeds late? U آیا قطار شهر لیدز تاخیر دارد؟
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
delayed offside U تاخیر در اعلام افساید که بستگی به واکنش مدافع دارد
acoustic U حافظه ترمیم یافته که از خط تاخیر صوتی استفاده میکند
instantaneous readout U سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
acoustic U تاخیر ایجاد میکند و داده نیز در رسانه جریان دارد
hysteresis U تاخیر تغییر دانسیته شارمغناطیسی نسبت به شدت میدان مغناطیسی
latency U تاخیر بین زمانی که دستور دارد کامپیوتر میشود و اجرای آن یا بازگشت نتیجه .
delayed opening U سیستم پرتاب چتر با باز شدن تاخیری سیستم تاخیر در بازشدن چتر
look ahead U جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
queue U روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queued U روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queueing U روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
queues U روش برنامه نویسی که تاخیر ورودی و خروجی را به این صورت کم میکند که اطمینان می یابد از اینکه داده ارسالی بین نرم افزار و وسیله ورودی و خروجی با وسایل و ورودی و خروجی همسان است
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com